به یاد دو معلم ماندگار: پرویز شهریاری و نوران میرهادی
 
قابی و دو لبخند
 

 

شادی خوشکار| زن با موهای نقره‌ای و خندان ایستاده است کنار مرد مو نقره‌ای. مرد هم خندان است. روسری سیاه زن گل‌ دارد مثل روسری‌های دیگرش که سبز و آبی و قرمز و بنفش، در هر عکسی باشند محکم زیر چانه زن گره‌ خورده‌اند، مثل قدم‌هایی محکم، قدم‌هایی که بیشتر از 60‌سال برای کودکان معلمی کرد، مربی‌ تربیت کرد و نوشت و ساخت. زن، توران میرهادی، استاد ادبیات کودکان است که هفت ماه است جایش خالی است. مرد، پرویز شهریاری است که عمری با عددها دست‌وپنجه نرم کرد و قلق‌شان‌ را یاد دانش‌آموزان داد و نوشت و پژوهش کرد. هنوز کتاب‌هایش در زمینه آموزش ریاضی دارند این راه را ادامه می‌دهند. وقتی برای تحصیل در دانشسرای عالی به تهران آمد، اول کلاس ادبی را انتخاب کرد، اما شلوغی کلاس بهانه‌ای شد که برود به کلاس ریاضی. میرهادی یک‌سال در همان دانشسرا علوم طبیعی خواند و بعد برای ادامه تحصیل از ایران رفت.
زن و مرد با موهای نقره‌ای ایستاده‌اند جلوی کتابخانه‌ای در دفتر فرهنگنامه کودکان و نوجوانان. طبقه سوم ساختمان شورای کتاب کودک. شورا را میرهادی در‌ سال 1341 پایه‌گذاری کرد. جایی برای خواندن و پژوهش درباره کتاب‌های کودکان، جایی برای پرورش نسلی در ادبیات کودکان و خانه‌ای که نهاد ادبیات کودکان را رسمیت داد. پنج‌سال بعد، ایده تهیه و تدوین فرهنگنامه‌ای بومی برای کودکان و نوجوانان ایرانی شکل گرفت و کار تدوین آن از ‌سال 1358 شروع شد. 400نویسنده در این سال‌ها دور هم جمع شدند و 14جلد از 24جلد آن منتشر شده. این‌جا همان دفتری است که میرهادی و شهریاری در آن عکس گرفته‌اند. با لب‌های خندان.‌ سال 1389 است و 30‌سال از شروع کار فرهنگنامه گذشته.
میرهادی سال‌های جنگ جهانی دوم در اروپا بود. دختری از خانواده‌ای اهل فرهنگ، با پدری مهندس و مادری هنرمند که پیش از او خواهر و برادرش برای تحصیل در رشته پزشکی به اتریش رفته بودند. در فرانسه در رشته روانشناسی تربیتی و آموزش پیش از دبستان تحصیل کرد. میرهادی سال‌های اولی که بعد از ادامه تحصیل به ایران آمده بود، نقدهایی به سیستم‌ آموزش‌وپرورش داشت، سیستمی که به گفته او آدم‌ها را مطیع بار می‌آورد و کارش ایجاد رقابت است و با خودش عهد کرد راه دیگری پیدا کند. چند‌سال تجربه کرد و در همان سیستم معلم بود تا این‌که کودکستان فرهاد و بعد هم مدرسه فرهاد را ساخت و از آن شاگردانی به بار آمدند که سازنده و تصمیم‌گیرنده بودند. شهریاری در کرمان به دنیا آمد و بزرگ شد، با پدری دهقان و مادری که با نخ‌ریسی همه تلاشش را کرد که فرزندانش درس‌ را رها نکنند. به دانشسرای عالی رفت تا زودتر معلم شود و هزینه زندگی‌اش را تامین کند، اما از همین‌جا بود که تدریس ریاضی و حساب و هندسه تا پایان عمر کاروبارش شد. سردبیر نشریه‌های دانش و مردم، چیستا و برهان متوسطه شد و مدارس خوارزمی و مرجان را تاسیس کرد.
مرجان نام دختر شهریاری است که در کودکی از دنیا رفت. فرهاد، برادر میرهادی در کودکی درگذشت. به جز غم فرهاد درد ازدست‌رفتن همسرش سرگرد وکیلی را هم تاب آورد. اما همه دردها همین نبود، پسرش پیروز هم در سیل از دست رفت. توران را آبان‌ماه ‌سال 95 در کنار پسرش به خاک سپردند. میرهادی با هرکدام از این زخم‌ها، دستش را روی قلبش گذاشت و با رفتگانش سخن گفت: مادرم به ما یاد داد آدم از شادی‌ها یک‌جور نیرو می‌گیرد و از غم‌ها جور دیگر و مرگ فرزند باعث شد عشق محدودم به عشقی فراگیر تبدیل شود و همه فرزندان این سرزمین را دوست داشته باشم.شاگردان شهریاری روی یک لوح فلزی کنار مزارش نوشته‌اند: در کارهایت آنچنان زنده‌ای که گویی هنوز اشاره به چیستا می‌کنی. اما نمی‌دانیم که چقدر دلتنگ دیدار با لبخندهایت خواهیم شد! در این عکس میرهادی و شهریاری درباره بچه‌ها حرف زده‌اند و مدرسه‌ها و شیوه تدریسی که می‌خواستند تغییر دهند. گفت‌وگویی که همان زمان در نشریه چیستا منتشر شده است. میرهادی درباره شیوه اداره مدرسه فرهاد گفته ‌است و تلاش برای پاسخ به این سوال که چرا آدم‌ها با هم می‌جنگند و چطور می‌شود از تربیت چنین آدم‌هایی جلوگیری کرد. 11بهمن ماه است. زن‌ و مرد با موهایی که بعد از سال‌ها تدریس ادبیات و ریاضی به کودکان و به مربیان نقره‌ای شده، کنار هم ایستاده‌اند و لبخند می‌زنند.


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/98432/قابی-و-دو-لبخند