| شهاب نبوی| یکی دیگر از معماهای قدیمی در کشور سرنوشت کمیتههای حقیقتیاب است. به این صورت که فاجعه هنوز کاملا تمام نشدهها، بعد به مسئول مورد نظر میگویند: داداش فاجعه بیخ گوشمونه چیکارش کنیم؟ طرف میگوید: ولش کن، نگران نباش! بذار با خیال راحت اتفاق بیفته، ما الان داریم کمیته حقیقتیابش رو میسازیم، توام برو اونور تا حقیقتی نشدی! این کمیتهها معمولا همزمان با یک فاجعه به وجود میآیند، بعد حالا به هر دلیلی چون حقیقت را نمییابند، اعضایش در جستوجوی حقیقت سر به بیابان میگذارند! این پایان باز هم که الان مد شده، اصغر فرهادی از این کمیتهها یاد گرفت! چون اولینبار آنها پایانی باز یا خیلی خیلی باز داشتند! گاهی آنقدر باز و گلهگشاد که شما اگر بیفتی داخلش ناگهان غیب میشوی! بعد هم واقعا دیگر اتفاق وقتی افتاد، افتاد، حالا شما مدام دیگ خورش را هم بزن! حالا آخرش هم برای اینکه روحیه لطیف کسی آسیب نبیند، یک جسم بیجان، چیزی مثل؛ چه میدانم ریشتراشی، تهسیگاری، چیزی بهعنوان مقصر معرفی میشود.