کیوان پهلوان از پژوهندگان موسیقی، درباره حمایت‌های نامناسب از موسیقی اقوام می‌گوید
 
انتخابی میان تبلیغ اجتماعی و آرامش شنوندگان
 

 

رضا نامجو|  وضع موسیقی اقوام خوب نیست. این موضوع را کیوان پهلوان در ضمن گفت‌وگویی که با «شهروند» انجام داد،  گفت.  پهلوان از پژوهندگان موسیقی است که عمری را در زمینه موسیقی اقوام و نواحی ایران سپری کرده است.  سفرها کرده و کتاب هم دراین زمینه نوشته است. او اعتقاد دارد که درکشور ما باید سرمایه‌گذاری‌های زیادی در زمینه موسیقی اقوام انجام شود و دولت بدون تحمیل نظر خود،  با اندیشمندان هنری درشاخه‌های مختلف ارتباط داشته باشد.  به گفته او اگر حمایتی انجام شود،  منظور آرامش شنونده نیست بلکه حمایت‌ها بیشتر معطوف به تبلیغ اجتماعی- سیاسی است. با او لحظاتی را به گفت‌وگو نشسته‌ایم که مشروح آن در ادامه آمده است.
بیایید بحث را با موضوعات جاری شروع کنیم. اگر به سال‌های اخیر نگاهی اجمالی داشته باشیم، بیشتر هنرمندان موسیقی اقوام و نواحی ایران را، گمنام‌تر از گذشته می‌بینیم. هنرمندان این حوزه از کمترین امکانات مالی، برخوردار هستند؛ درحالی ‌که در سال‌های اخیر با ساخت سمفونی‌های مختلف و کم‌مخاطبی روبه‌رو بوده و هستیم که به نظر برخی از اهالی هنر، کمترین کارکردی برای موسیقی کشور نداشته‌اند و کارگزاران فقط به بهره اقتصادی خود اندیشیده و احتمالا تا حد زیادی به آن دست یافته‌اند. به نظر شما چه مواردی باعث شکل‌گیری این وضع شده است. آیا این مسأله نشان‌دهنده کم‌ارزشی موسیقی ما درشرایط امروز است و دراین مورد، سیاست‌گذاری اشتباهی صورت گرفته است؟
درمورد این سوال باید چند نکته مهم را توضیح بدهم. من در زمینه موسیقی اقوام و نواحی ایران،  فعالیت‌های مستمر و طولانی‌مدتی داشته‌ام و یکی از محققان این حوزه به حساب می‌آیم. برای مثال درمورد شادمانه‌های موسیقی ایران حدود 40ساعت، موسیقی‌های مرتبط با این زمینه را ضبط کردم.  کتابی 5 جلدی با نام فرهنگ عروسی درجهان ایرانی و همچنین ضبط شادمانه‌های موسیقی اقوام (حدود 40ساعت) باید به‌ زودی وارد بازار شود. در زمینه موسیقی خانقاهی نیز کتابی با عنوان «موسیقی و ذکر در مدن ایران‌زمین» ازسوی انتشارات علم به چاپ رسید. دراین کتاب به بررسی موسیقی به کار رفته در خانقاه‌ها در ایران و هند تا ترکیه پرداخته‌ام و به گوشه و کنار این سرزمین‌ها سفر کردم.
نتیجه‌ای هم داشت؟
بله! دراین مسافرت‌ها، 24ساعت موسیقی از انواع موسیقی خانقاهی در سرزمین‌های مختلف ایران بزرگ، گردآوری کرده‌ایم که دستاورد این تلاش‌ها آماده چاپ و انتشار است؛ درمورد فرهنگ تعزیه در ایران‌زمین بیش از 800 مجلس تعزیه را گردآوری کرده‌ام که از آنها باید 150-100ساعت برای انتشار آماده شود. به همراه آن، کتابی هم در زمینه تاریخ تعزیه ایران وجود دارد که تا امروز زمینه انتشار آن فراهم نشده است. دراین کتاب زمینه بررسی تعزیه درچارچوب موسیقی اقوام ایران و موسیقی دستگاهی ایران مهیا شده که امیدوارم بتوانیم آن را به چاپ برسانیم. درمورد موضوع فرهنگ گفتاری درموسیقی ایران‌زمین، کتابی 21 جلدی گرد آورده‌ام که تا امروز 20 جلد از آن به چاپ رسیده است. این کتاب، «فرهنگ گفتاری درموسیقی ایران» نام دارد. جلد بیستم این کتاب به بررسی فرهنگ گفتاری در افغانستان پرداخته و جلد بیست و یکم آن فرهنگ گفتاری در فارسی‌زبانان تاجیکستان و ازبکستان را بررسی می‌کند.  تعداد صفحات این کتاب با احتساب جلد بیست و یکم حدود 10هزار صفحه است.  
خوب به نظر کمی از پاسخ به سوال دور شدیم...  
نه اینها به موضوع ارتباط دارد. ارتباطش از این‌رو است که با توجه به همه بررسی‌هایی که گفتم، به نظر می‌رسد، هنرمندان موسیقی نواحی درخفا و بدون سروصدا مشغول به انجام کار هنری خودشان هستند که متأسفانه با وضع موجود چشمداشت مالی نمی‌توانند داشته باشند. در زمینه ارکستر کلاسیک غربی هم دوستان موسیقیدان دراین حوزه، به واسطه تحصیلات و تخصصی که توانسته‌اند در این زمینه پیدا کنند، درجهت ارایه تنوع و پیچیدگی‌های موسیقایی که از ویژگی‌های بخصوص موسیقی غربی است، این امکان برایشان فراهم شده تا بتوانند اجراهای مستمر و متنوعی داشته باشند.  
خب این امکانی بوده که آنها به خوبی از آن استفاده کرده‌اند، اینطور نیست؟
ببینید من به صورت تخصصی به این ماجرا نگاه می‌کنم و منظورم از امکان برای اجرای برنامه‌های متنوع، تکرار ملودی‌های گذشته نیست، بلکه توضیح من درمورد ارکسترهایی مصداق پیدا می‌کند که مثلا کسانی مثل استاد چکناواریان با تکیه بر تخصص و هنرشان، اقدام به ساخت سمفونی‌های جدید و زیبایی برای ارایه به مردم می‌کنند. (جالب است ایشان با دقتی که دارند، نام ارکستر سمفونیک بنیادشده را «ارکستر سمفونیک البرز» نامگذاری کرده‌اند که منطقی و درست به نظر می‌رسد)...
موضوع را دقیقا درک نمی‌کنم...
توضیح می‌دهم. گاهی یک استاد موسیقی کلاسیک غربی به واسطه تلاش‌های زیادی که انجام می‌دهد و همچنین ذوق هنری‌اش یک اثر هنری برای اجرا در ارکستر می‌سازد و بنا به احتیاجات مالی و به دلیل دیگر در دوره‌های بعد و درخواست‌هایی که از وی می‌شود، برای این‌که زودتر کار را تحویل دهد، از این اثر کپی‌برداری می‌کند و با تغییر بخش‌هایی از آن، اثر را تحویل می‌دهد و به پولش  می‌رسد. مسئولان نیز که فقط به اجرای اثری برای تبلیغ خاص خود نیاز دارند، نه به کپی‌بودن آن فکر می‌کنند و نه به وجهه اثر.آنها هم به خاطر پرعضوبودن ارکستر پول بیشتری را از مقامات بالاتر دریافت می‌کنند، طبیعی است که آن وجه بین رهبر و کارگزاران تقسیم می‌شود. بهتر است به این مسأله درمجالی دیگر بپردازیم. این‌که سمفونی‌های متعدد و متنوع، که درچارچوب زندگی شهری ایران و متأثر از موسیقی کلاسیک غربی است اجرا بشود، طبیعی است و انکارناپذیر. آخر چگونه می‌توان بخشی از دستاوردهای مهم بشر درمورد موسیقی توصیفی که خالق اثر سمفونی تعابیرش را از زندگی و زیبایی‌ها و زشتی‌ها به تصویر می‌کشد، گوش نکرد و لذت نبرد. البته سوءاستفاده و کپی‌برداری و سیاسی و فرمایشی‌شدن سمفونی‌ها معضل بزرگی است، که می‌توان به آن «سمفونی‌‌زدگی» هم گفت.  آهنگ‌سازی درچارچوب عرف و مفهوم جهانی سمفونی، به ساخت به اصطلاح سمفونی می‌پردازد و ممکن است ساخت به اصطلاح سمفونی و نامش هم سفارشی و درچارچوب تبلیغ موضوعی سیاسی یا فرهنگی باشد و آهنگ‌ساز با دریافت پول هنگفتی به سرهم‌بندی قطعاتی می‌پردازد که نه به موضوع آن باور دارد و نه  لذتی از ساخت و خلق آن می‌برد؛ تنها لذتش پولی است که دریافت می‌کند. پس می‌توان نتیجه گرفت، همان‌طور که بسیاری ازعلوم، فنون و هنرهایی که درغرب شکل گرفت و به دیگر نقاط جهان سرایت کرد و قابل استفاده شد، موسیقی کلاسیک و سمفونی‌های فاخر جهانی و ایرانی نیز باید در ایران تمرین و ساخته و در بهترین سالن‌های موسیقی اجرا شود. البته باز باید تحریف‌شدن واژه فاخر را هم درنظر داشت. به راحتی واژه فاخر نیز براساس منافع تفسیر و تحریف می‌شود.
این روند به تقویت موسیقی اقوام نینجامیده است...
نکته قابل تأمل همین است که تا امروز آهنگ‌ساز برجسته‌ای از دل موسیقی اقوام ایران بیرون نیامده و عملا امکان آهنگ‌سازی درفضای امروز موسیقی اقوام ایران، وجود ندارد. مراجعه به انواع موسیقی‌های اقوام ایران، این ادعا را به خوبی ثابت می‌کند؛ مثلا در زمینه شادمانه موسیقی اقوام چند 10 ملودی محدود، وجود دارد که نوازندگان این حوزه همیشه همین تعداد را تکرار می‌کنند. اهالی موسیقی ایرانی در این زمینه اندیشه نکرده‌اند تا به صورت آکادمیک و علمی به پیشرفت آهنگ‌سازی درحوزه موسیقی اقوام ایران کمک کنند. (البته درموسیقی کردی و معدودی ازمناطق دیگر کارهایی انجام شده است). ضرورت آموزش و نیاز به تأسیس فضاهای آکادمیک درحوزه موسیقی ایرانی به همین دلیل نسبت به سایر حوزه‌های فرهنگی اهمیت بیشتری دارد. باید دراین خصوص رشته‌های دانشگاهی ایجاد شود و علاقه‌مندان دراین رشته‌ها بتوانند به آموزش آوازخوانی موسیقی اقوام در ژانر‌های مختلف و حتی دربخش‌های مذهبی، نوحه و شبیه‌خوانی (تعزیه) بپردازند. من دریک برنامه رادیویی به آقای مجید کیانی و داودگنجه‌ای پیشنهاد دادم که تربیت آوازخوان در زمینه تعزیه و نوحه را جدی بگیرند. متأسفانه امروز تعزیه‌خوانان و مداحان، آهنگ‌های موسیقی پاپ را برای خواندن موسیقی سوگواری انتخاب می‌کنند و روش ضعیفی را در پیاده‌سازی این نوع موسیقی درپیش گرفته‌اند. این پدیده بسیار نگران‌کننده است.
با توجه به پرسشی که در ابتدای بحث مطرح شد، توضیح شما درچارچوب عرصه رسمی کشور قرار می‌گیرد و برای تأسیس رشته‌های دانشگاهی نیاز به ورود دولت دراین عرصه است...
بله. دراین مورد کمک دولت و بنیادها مورد نیاز است. درکشورهای غربی دولت بدون هیچ چشمداشتی در زمینه فرهنگی مشارکت می‌کند و با کمک مالی به بزرگانی که بنیادهای موضوعی را شکل داده‌اند، محیط کشور را برای پیشرفت در زمینه‌های فرهنگی و به‌ویژه هنر آماده می‌کند. به بیان دیگر، همکاری و هماهنگی بنیادهای موضوعی با دولت تأثیر زیادی درپیشرفت عرصه فرهنگی دارد و می‌تواند باعث ایجاد جهش دراین حوزه شود. کمبود و مشکل ما در ایران دقیقا به همین بخش بازمی‌گردد. درکشور ما دولت به آن بخشی وارد می‌شود که بتواند در آن مداخله فکری داشته باشد؛ یعنی کمک مالی را زمانی انجام می‌دهد که دربخش سیاست‌گذاری، تهیه و تنظیم چارچوب فکری دخالت کامل کند؛ اما راه پیشرفت در زمینه فرهنگی زمانی درکشور هموار می‌شود که کمک‌های مالی بدون هیچ نوع دخالتی درکار بنیادها و متخصصان حوزه‌های مختلف صورت گیرد و عملا هیچ نوع سفارشی به این بنیادها دیکته نشود.  
توضیح بیشتری می‌دهید؟
درتوضیح این مسأله نمونه‌ای ذکر می‌کنم. یک متخصص تئاتر درکشور آلمان که اتفاقا ایرانی‌ بود، نکات مهمی را بازگو کرد. او می‌گفت، حدود 85درصد ازهزینه‌های کل اجرا و پرداخت دستمزد بازیگران تئاتر درکشور آلمان با هزینه مستقیم دولت انجام می‌شود، بدون این‌که درمورد چگونگی اجرای تئاتر به اظهارنظر بپردازد و خط‌مشی مشخصی به برگزارکنندگان تحمیل کند. فقط با گرفتن کمترین هزینه بلیت بخش ناچیزی از هزینه‌های حاصله بر دوش بینندگان است. درحقیقت هدف دولت درکشور آلمان پیشرفت هنر تئاتر است. درموسیقی نیز چنین است.
بایدی در این زمینه وجود دارد؟
از نظر من بله. درکشور ما باید همین سرمایه‌گذاری‌ها که گفته شد،  صورت گیرد و دولت بدون تحمیل نظر خود، کمال همکاری با اندیشمندان هنری درشاخه‌های مختلف را داشته باشد. ذوق و دانش آهنگ‌سازی باید درخدمت موسیقی اقوام نیز قرار گیرد و آهنگ‌سازان خوش‌ذوق پس از گذراندن دوره‌های مختلف موسیقایی و آهنگ‌سازی درخدمت موسیقی اقوام کشور خود قرار گیرند. باید مجموعه‌ای از اندیشمندان و متفکران حوزه موسیقی اقوام در ایران دور هم جمع شوند و با حمایت مالی دولت اقداماتی انجام دهند تا آهنگ‌های موجود دراین نوع موسیقی محدود به چند 10 آهنگ و ترانه در زمینه‌های سوگ، لالایی و شادمانه و کار و غیره نشود.
وضع الان موسیقی اقوام، خیلی خوب نیست. این وضع تأثیرات دیگر هم می‌گذارد؟
بله درست است. شرایط موسیقی اقوام ایران مناسب نیست؛ به‌طور مثال، اگر درهرمنطقه مجموعا تعداد 100 آهنگ درحالات مختلف موسیقی اقوام وجود داشته باشد، بارها و بارها توسط نوازندگان این موسیقی تکرار می‌شود و تعدادی از آنها مثل لالایی فراموش می‌شود و چون به صورت مکتوب و حساب‌شده به نسل‌های بعدی انتقال پیدا نمی‌کند، کم‌کم شکل جدی خود را از دست می‌دهد و به صورت کمیک درمی‌آید. دراین چند دهه، چون اندیشه و تفکر نظام‌مندی درمسیر پیشرفت این موسیقی به کار گرفته نشده است، به جای نوآوری درچارچوب تعریف‌شده موسیقی اقوام، برای نشان‌دادن خلاقیت به اقداماتی دست می‌زنند که هیچ ارتباطی به خلاقیت دراین نوع موسیقی ندارد؛ مثلا سازهای مورد استفاده درموسیقی دستگاهی؛ مانند تار و سه تار را به کار می‌گیرند و آهنگ‌های مرسوم و قدیمی موسیقی اقوام که بارها و بارها تکرار شده را به وسیله این سازها می‌نوازند. درموسیقی مازندرانی با استفاده از همین شیوه؛ یعنی تغییر ترکیب‌بندی‌سازی، کارهای قدیمی را به بدترین شکل ممکن اجرا می‌کنند و نام این حرکت را نوآوری می‌گذارند. دوستان هنرمند باید بدانند که نوآوری بدون اندیشه و تفکر هیچ معنایی ندارد و واضح است که حرکت آنها در بکارگیری سازهای غیرمرتبط با موسیقی اقوام و همچنین تغییردادن ریتم و لحن نغمات به ‌هیچ ‌عنوان نمی‌تواند خلاقیت و نوآوری در چارچوب این ژانر موسیقی نامیده شود. ضرورت ورود دولت دراین حوزه و کمک مالی به بنیادهای موضوعی درچنین شرایطی بیش ازپیش مشخص می‌شود. بنیادهای هنری و فرهنگی که باید دراین حوزه فعالیت کنند، طبیعتا متخصصان کارکشته و دانایی دراختیار دارند که برای سیاست‌گذاری درچارچوب‌‌بندی لازم دراین حوزه فعالیت خواهند کرد. ازطرف دیگر، لازم است که این بنیادها برای ادامه‌دادن مسیر سیاست‌گذاری که از مهم‌ترین اقدامات درجهت پیشبرد و ادامه حیات موسیقی اقوام ایران است، به تربیت متخصصان و صاحب‌نظران کاردان درشاخه‌های مختلف موسیقی اقوام ایران همت  کنند. دراین صورت، دراین بخش از موسیقی ایرانی شاهد کارهای جدیدی در زمینه آهنگ‌سازی و خوانندگی خواهیم بود.
آیا می‌توان از موسیقیدانان موسیقی دستگاهی برای این منظور استفاده کرد و با تفکر ردیف به این امر پرداخت؟
مگر استادان و موسیقیدانان اقوام کم هستند که بخواهند از استادان موسیقی دستگاهی استفاده کنند. حتی تا آنجا که ممکن است، باید از استادان موسیقی هرقوم در هرمنطقه به‌طور جداگانه استفاده کرد. چون وقتی می‌گوییم، موسیقی کردی که کار تمام نمی‌شود؛ زیرا موسیقی کردی کرمانج خراسان دقیقا همان موسیقی کردی سورانی و اوراماناتی کردستان و کرمانشاه نیست. آیا موسیقی و فرهنگ کردهای عمارلو در استان گیلان و همچنین شهرستان دماوند و خلخال پس از 200‌سال یا بیشتر از کوچاندن آنها دقیقا همانی است که کرمانج‌های کردستان ایران، عراق و ترکیه دارند؟ معلوم است که چنین نیست. برای نتایج بهتر، تا استادان واقعی آنها دار فانی را وداع نگفتند، این کارها باید در دستور کار قرار  بگیرد.
با توضیحات داده شده در بالا، به نظر من تنها واژه موسیقی «اقوام» یا «نواحی» به‌طور جداگانه کامل‌کننده تعریف این موسیقی نیست؛ بهتر است بگوییم كه موسیقی اقوام-‌نواحی ایران.  همانطور که گفته شد،  موسیقی اقوام کرد در مناطق مختلف همانند زبان‌شان تفاوت‌هایی دارند که با نام‌بردن نام قوم در کنار محل زیست‌شان معنی می‌یابد.
 با این توضیحاتی که داده شد، موسیقی دستگاهی ایران هر چند کاملا از موسیقی اقوام ایران جدا نیست، به‌خاطر ساخت بسته آن یعنی ردیف نمی‌تواند دقیقا با موسیقی اقوام تطبیق یابد و درست نیست موسیقیدانان و نوازندگان موسیقی اقوام دقیقا خود را با موسیقی دستگاهی هماهنگ کنند و قطعات  موسیقی منطقه و مردم خود را بنوازند.  باید از مد موسیقی قوم خود استفاده کنند و قطعات خود را بسازند و بنوازند. می‌توان این روش را دنبال کرد و بسیاری از مشکلات موجود را برطرف كرد؛  البته نباید مشکلات فراوانی را که در زمینه تولید آثار جدید وجود دارد،  نادیده گرفت. اصلاح و چارچوب‌بندی انواع موسیقی ایرانی می‌تواند امکان اظهارنظر را از افراد غیرمتخصص در زمینه‌های مختلف بگیرد و اجازه اظهارنظرهای غیرمرتبط را به متخصصان شاخه‌های هنری ندهد. برای پا بر جایی و ادامه حیات علمی و هنری،  دولت هم باید حمایت‌های مالی خودش را ادامه دهد.
عده‌ای معتقدند كه اگر از منظر تاریخی هم به مسأله نگاه کنیم، موسیقی سمفونیک جزو ماهیت ما نیست.  به همین دلیل حتی اگر برای مدت طولانی  و با سرمایه‌گذاری کلان  از این‌ نوع موسیقی حمایت شود،  موسیقی سمفونیک ایران نخواهد توانست به پای موسیقی‌ سمفونیک کشورهای درجه دو و سه اروپایی مثل اوکراین یا مجارستان برسد.  چه رسد به هم‌سطحی با کشورهایی همچون ایتالیا و اتریش که در زمینه موسیقی سمفونیک در دنیا جایگاه نخست را دارند.  هیچ‌کس منکر اهمیت کار در زمینه موسیقی سمفونیک نیست اما به نظر شما علت توجه بیش از حد مسئولان دولتی به موسیقی سمفونیک چیست؟
آخر بحث اصالت نباید در میان باشد. بدون شک بسیاری از ساختارهای اندیشه و بنیادهای علمی، فرهنگی،  آموزشی و ورزشی و بسیاری دیگر، از غرب صنعتی وارد ایران و کشورهای دیگر شده است. اصلا خود مفهوم اصالتی که مطرح می‌شود نیز گمراه‌کننده است.  مگر سمفونی برای اوکراین و ارمنستان اصالت داشته است؟! آنها هم از غرب در قرن‌های 19 و 20م وام گرفته‌اند؛ اما سیستم آموزشی آنها بسیار دقیق‌تر از ایران است و می‌دانند چه می‌خواهند. جالب است بدانید که در کنسرواتوار پطرزبورگ روسیه دوره آموزش کامل ویولن 17‌سال است. حالا شما آن را در ایران مقایسه کنید که با چند ماه آموزش،  نوازنده دیگر خود را کامل می‌داند و می‌خواهد او را استاد!خطاب کنند یا اینکه ساز‌های گرانقیمت مثل پیانو در دانشگاه‌های موسیقی بیشتر به شکل دکور وجود دارد؛ از کوک خارج است و تازه آن هم به‌ راحتی مورد استفاده دانشجویان قرار نمی‌گیرد. این مسائل معضلی فرهنگی است و ربطی به موسیقی سمفونی بیچاره ندارد؛ چرا نوازندگان ما نباید بهتر از نوازندگان اوکراینی  یا روسی و یا لااقل هم‌سطح آنها باشند. مشکل اصلی ما «کارنکردن» و عدم آموزش درست و همچنین عدم انگیزه است. چرا ویولنیست‌های خوب ما کمتر از انگشتان دو دست تجاوز نمی‌کند. تمرین ساز برای کسی که حرفه‌اش نواختن است، کمتر از 8-10 ساعت در روز معنی ندارد. به دست آوردن انگیزه نیاز به تشویق و همچنین داشتن دورنمای کاری مثبت برای نوازندگان دارد که اینجا نقش دولت حیاتی است؛ اما متأسفانه کارگزاران هنری فقط به نمایش لحظه‌ای این ارکستر‌ها برای اهداف تبلیغی خود می‌پردازند و ارايه هنری مقبول و دلنشین مد نظرشان نیست؛ حالا فرقی نمی‌کند که این در قالب سمفونی باشد یا موسیقی اقوام و دستگاهی.
پس چرا هر گاه صحبت از حمایت برای موسیقی نواحی و اقوام ایران مطرح می‌شود، بیشتر از حمایت عملی،  حمایت‌ها به صورت لفظی و بدون پشتوانه است؟
همانطور که گفتم، مسأله اصلی تبلیغ اجتماعی و سیاسی مورد نظر مسئولان است نه به آرامش‌رسیدن شنوندگان و طبیعی است مردم پس از به آرامش‌رسیدن راندمان کاری‌شان بالا می‌رود و قطعا نقش مفیدتری برای جامعه ایفا می‌کنند. بودجه‌ای می‌آید و باید خرج شود، چه بهتر برای تبلیغ باشد. هزینه‌ها هم که بین نوازندگان و هنرمندان تقسیم نمی‌شود؛ بخش بسیار اندکی به آنان می‌رسد.
پس به نظر شما اهمیت بیشتری به سمفونی داده نمی‌شود؟
همانطور که گفتم تا زمانی که به موسیقی به‌عنوان یک هنر والا که بشر به آن نیاز حیاتی دارد، توجه نشود، ما همین مشکل را داریم. شما اگر منصفانه به حرف نوازندگان و راهبران موسیقی سمفونی گوش کنید، معضلات موجود را از زبان آنها نیز می‌شنوید. درد همه هنرمندان در همه ساحت‌ها یکی است به‌ویژه هنرمندان موسیقی.
پس اختلاف‌نظراتی که در برتر نشان‌دادن موسیقی سمفونی وجود داشت و دارد، چیست؟
این موضوع سابقه تاریخی طولانی در چارچوب نظری در بین موسیقیدانان داشته است و ارتباطی به دولت و کارگزاران موسیقی بعد از انقلاب ندارد. این موضوع به حدود صد‌و‌بیست‌ سال پیش از این باز می‌گردد. درست همان زمانی که نوازندگان سازهای غربی برای آموزش ارکسترهای نظامی وارد ایران شدند. پس از گذشت حدود 15‌ سال از ورود نوازندگان غربی به ایران و پرورش نخستين نسل از نوازندگان ایرانی این سازها،  سه گروه متفاوت در جامعه موسیقی ایران پدید آمد. نخستین گروه اهمیت بسیار زیاد به موسیقی سمفونیک دادند و حتی به آنجایی رسیدند که کوک ایرانی را بر اساس کوک غربی تغییر دهند و ربع پرده را از حذف کنند. دومین گروه آنهایی بودند که می‌گفتند باید از توانایی‌های سازهای غربی بری صدادهی بهتر موسیقی ایرانی استفاده کرد که استاد علینقی وزیری سردمدار این نظر بود و ارکسترهای گلهای رادیو حاصل زحمات او و شاگردانش است و سومین گروه اعتقادشان بر این بود که فقط از سازهای ایرانی مانند دایره، تنبک، تار و کمانچه استفاده شود که استاد اقبال آذر و دیگران در آن زمان از این شیوه پیروی می‌کردند که در ادامه استادان فرامرز پایور، لطفی، مشکاتیان و علیزاده و بسیاری دیگر رهرو این شیوه بوده و هستند. البته بعدا نظریه حذف ربع پرده ایرانی شکل منطقی به خود گرفت و استادان موسیقی سمفونی غربی در ایران براساس ذوق و هنر خود قطعات خود را ساختند و گروه‌های موسیقی دیگر هم بدون دخالت در کار دیگران راه خود را رفتند. حتی موسیقیدانانی هستند که در زمینه‌های دیگر هم تجربه کردند.
این موضوع در مناطق دیگر هم سابقه داشته است؟
این ماجرا در روسیه تزاری و اتحاد شوروی نیز به شکلی دیگر اتفاق افتاد و در بخش موسیقی کلاسیک غربی کسانی مثل چایکوفسکی، کورساکف و در دوره بعد شوستاکوویچ و خاچاطوریان پدید آمدند.  در جمهوری آذربایجان غزیر حاجی بیکف گروهی شبیه ارکستر گلها پدید آورد و البته موسیقی مقامی آذربایجان هم با استفاده از همان سه ساز تار،  کمانچه و دایره به همراه خواننده به راه خود ادامه داده‌اند. (البته لازم است فقط اشاره کنیم که موسیقی مقامی که برای موسیقی اقوام ایرانی در این چند دهه به کار می‌رود، اشتباه است و موسیقی مقامی هیچ ربطی به موسیقی اقوام-‌نواحی ایران ندارد).  امروزه به خاطر دستاوردهای موسیقی ایرانی در طول این سال‌ها،  باید از اساتید این حوزه قدردانی کنیم اما نمی‌توانیم حضور ارکسترهای سمفونیک در ایران را نادیده بگیریم و نقش‌شان را کم‌رنگ کنیم.  چون تنوع در اشکال موسیقی نشان‌دهنده تنوع فکری و سلیقه ذوق هنری و دانش موسیقی است و اندیشه در این حوزه می‌تواند سلیقه‌های مختلف موسیقایی مردم را هم در نواختن سازها و هم در شنیدن نغمات ساخته‌شده به خود جلب کند. اصولا تنوع و پیچیدگی در ساخت ملودی‌ها نیازهای مختلف دوستداران موسیقی را برآورده می‌کند. پس هر شکل از موسیقی می‌تواند دوستداران و شنوندگان خاص خود را داشته باشد. محدود‌کردن در این زمینه با الفاظ شانتاژگونه ره به جایی نمی‌برد و فقط سلایق و احساسات بخشی از مردم را سرکوب می‌کند. اجازه بدهیم مردم خود حق انتخاب داشته باشند.   
با توضیحاتی که داده‌اید، نتیجه‌گیری پایانی شما چیست؟   
معمولا بودجه‌ای برای انجام کارهای فرهنگی و هنری به ارگان‌های مختلف تعلق می‌گیرد که مسئولان فعال فقط هدف خرج‌کردن آن را دارند و برای چگونگی هزینه‌کردن آن هیچ نوع برنامه‌ریزی انجام نمی‌دهند.  پول‌های زیادی صرف برگزاری جشن‌ها و جشنواره‌های نه چندان مهم می‌شود و با دعوت از یک ارکستر سمفونیک شلوغ و پرهیاهو یک شبه،  تمام بودجه سالانه یک ارگان را به باد می‌دهند؛ بدون اینکه کوچکترین دستاوردی داشته باشند.  آیا این درست است که امثال کیوان پهلوان تمام زندگی خودم را برای تحقیق و بررسی روی سازهای ایرانی همچون دف یا دایره و دیگر ژانر‌ها بگذارم و هیچ یک از ارگان‌های دولتی که وظیفه گسترش و عمومی‌کردن فرهنگ و هنر کشور را دارند،  از کتاب و آثارم حمایت نکنند. از ابتدای کار که هیچ کمکی نشد؛ چه اتفاقی می‌افتد اگر لااقل چند صد جلد از این کتاب توسط مراکز دولتی خریداری شود و در اختیار فرهیختگان و ارباب‌رجوع قرار گیرد.  کار و وضع موسیقی ما از همین‌جا خراب است. اهمیت زیادی به پژوهش و آموزش دقیق داده نمی‌شود. آیا این شیوه‌ای عادلانه است که من در ازای چاپ یک کتاب به‌عنوان دستمزد فقط پنجاه جلد از همان کتاب را بگیرم  و تازه 100 کتاب از همان را بخرم و کادو بدهم؛ در حالی ‌که اگر این پژوهش بخواهد اکنون انجام شود، حدود 500میلیون تومان هزینه دارد.  آیا این  درست است که امثال من بیش از بیست ‌سال از عمرشان را در راه تحقیق و بررسی روی فرهنگ و هنر کشور بگذارند،  در حالی‌که در طول این سال‌ها هیچ ارگان و موسسه‌ای از آنها کوچکترین حمایتی نکند.  
یعنی هیچ حمایتی از سوی مسئولان در این زمینه انجام نشده است؟
ببینید  تا امروز روش مسئولان کشور به این صورت بوده و پولی که وارد این دستگاه‌ها شده است به ‌هیچ‌ عنوان در مسیر آموزش و چارچوب‌بندی صحیح فرهنگی هزینه نشده است.  کسانی مثل ما در گمنامی و فلاکت عمر سپری می‌کنند و نهایتا ممکن است در آینده کتاب‌هایشان به چاپ برسد و خوانندگان آن شاید صلواتی نثار روحشان بکنند. بهایی به مسائل آموزشی و پژوهشی داده نمی‌شود و مشخص است که با اندیشه و خلق نکردن، جامعه به قهقرا خواهد رفت. تنها «سمفونی‌زدگی» را مطرح‌کردن گم‌کردن راه و ندیدن اشکالات بنیادی‌تر است.


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/87800/انتخابی-میان-تبلیغ-اجتماعی-و-آرامش-شنوندگان