چرا خشونت؟
 

 

سال جديد تحصيلي با سخنراني و طرح پرسش آقاي رئيس‌جمهوری آغاز شد: «سوال مهر امسال این‌چنین است که خشونت از کجا نشأت گرفته است؟ چگونه عده‌ای خشونت را می‌آموزند؟ در برابر خشونت چگونه باید ایستادگی کرد؟ چگونه می‌توانیم کشور و جامعه‌ای دارای رحمت اسلامی و نبوی داشته باشیم؟ و چگونه می‌توانیم جوامع منطقه و جهان را از خشونت برهانیم؟... شما امروز در یک محیط امن، درس و کلاس خود را در مدرسه آغاز می‌کنید، اما در همسایگی ما عراق، سوریه، یمن و کشورهای دیگر منطقه و کنار ما مدارس ویران‌شده دارند، دوستان و دانش‌آموزان آنها به خاک و خون کشیده شده‌اند و معلمان فرصت تعلیم و تربیت را از دست داده‌اند... باید بدانید خشونت تا چه اندازه می‌تواند محیط اجتماعی، جوانان، نوجوانان و آینده کشور را تهدید کند. خشونت تنها جنگ و ترور نیست؛ بی‌احترامی به یکدیگر، نبود اخلاق برادری، خواهری و دوستی هم نوعی خشونت است.»
 موضوع مطرح‌شده به‌عنوان پرسش، واقعيت امروز منطقه خاورميانه، شمال آفريقا و آسياي جنوب غربي است. از ليبي تا آفريقا و از تركيه تا يمن و سومالي، منطقه وسيعي درگير خشونت است. اگر در برخي مناطق هم خشونت كمتر ديده مي‌شود، به دليل سلطه قوي حكومت‌هاست. نمونه‌اش عربستان و سایر کشورهای مشابه است و اگر اين سلطه امنيتي و نظامي نباشد، اين كشورها نيز با بحران و خشونت شديد مواجه خواهند شد، به‌عبارت ديگر خشونت در همه اين منطقه به‌صورت بالقوه وجود دارد، ولي در برخي از مناطق هنوز فرصت و مجال آن را نيافته که به فعليت تبديل شود. متاسفانه در مورد خشونت يك واقعيت را نيز بايد لحاظ كرد و اينكه مثل آتش است و جلوگيري از بروز آن بسیار ساده‌تر است نسبت به خاموش کردن آن، هنگامی که از آتشفشان کینه فوران کند، زیرا اثرات خشونت فزاينده است و منبع كينه و نفرت و... جدیدی مي‌شود و جمع‌وجور كردن آن پس از بروز بسيار سخت مي‌شود.
درباره خشونت و ريشه‌هاي آن مباحث و مطالعات زيادي انجام شده است. در اين يادداشت نيز تا حدي به برخي جوانب آن پرداخته مي‌شود. انسان‌ها به صورت جمعي و اجتماعي زندگي مي‌كنند، اميال و آرزوهاي آنان نامحدود است، ولي منابع در دسترس آنها به نسبت محدود است. هركدام مي‌كوشند كه حق خود را از اين منابع بيشتر كنند. ولي انسان‌ها يك مشكل مهم‌تري هم دارند و اينكه به تنهايي نمي‌توانند به اندازه كافي از منابع مادي بهره‌مند شوند و بايد اين كار را به صورت اجتماعي انجام دهند. درواقع انسان‌ها به همان اندازه كه درصدد استثمار يكديگرند، به يكديگر وابسته نيز هستند. اين دو ويژگي است كه منشأ عيني خشونت، تفاهم و صلح است و جالب اينكه خشونت با هدف نفي و رد ديگران در استفاده از منابع، ممكن است در كوتاه‌مدت به سود طرف برنده شود ولي مشكل اين است كه در بلندمدت برنده نيز بازنده است. با اين ملاحظه به چند عامل ذهني و عيني كه ريشه خشونت هستند، اشاره مي‌شود.
ـ به ميزاني كه يك گروه خود را حق مطلق و ديگران را باطل بداند و هيچ امکانی را براي حق و باطل بودن ديگران و خودش باز نگذارد، به‌طور طبيعي چشمه تعامل سازنده و تفاهم با ديگران را خشك مي‌كند و تنها راهی كه فصل‌الخطاب مي‌شود، استفاده از زور و خشونت است. براي اين افراد، خشونت وجه مقدس و حتي آييني پيدا مي‌كند. نه‌تنها درصدد پنهان كردن آن نيستند كه از برملا كردنش نيز استقبال مي‌كنند. رفتاري كه داعش با ديگران مي‌كند و نمايش‌هايي كه از نحوه اعدام آنها در اختيار افكار عمومي قرار مي‌دهد، نشانه فصل‌الخطاب بودن خشونت و مقدس بودن آن نزد اين گروه است. اين نگرش گاه مبتني بر يك فكر است، گاه مبناي آن قوم و نژاد و حتي رنگ پوست است. در چنين جامعه‌اي قاعده بازي صفر و يك است يا به تعبير ديگر قاعده بازي برد ـ‌ باخت است. يعني يا همه چيز را برده‌اي يا همه چيز را باخته‌اي. پس براي برد بايد كاري كرد كه طرف ببازد و نابود شود. براي مبارزه با خشونت، بايد قاعده بازي را برد ـ‌ برد تعريف كرد. مثل تجارت و اقتصاد و فرهنگ. وقتي كه كسي كالايي توليد مي‌كند و ما آن را مي‌خريم، هر دو سود كرده‌ايم. اين يعني تعامل، تفاهم و وابستگي متقابل، در حالي كه دزدي چنين نيست.
ـ هر جامعه‌اي كه اصلي‌ترين منابع مادي آن از كار و كوشش انسان‌ها تأمين نشود، بلكه از طبيعت و به شكل رانت باشد، براي بروز خشونت مستعدتر است، زيرا اين منابع محصول تعامل انسان‌ها با يكديگر نيست، بلكه رانت است و رانت را مي‌توان به‌تنهايي يا با گروه محدودي به تصرف خود درآورد و در نتيجه حذف و اعمال خشونت علیه ديگران از اين سفره رانت به يك راهبرد تبديل مي‌شود.
ـ هر جامعه‌اي كه نهادهاي حل‌ اختلاف قدرتمند، مستقل و كارآمد نداشته باشد، به‌طور طبيعي خشونت را افزايش مي‌دهد، زيرا وقتي كه نتوانيم اختلافات ميان خود را از طريق مدني و با قضاوت و داوري یک نهاد مرضي‌الطرفين و داراي اقتدار حل كنيم، به ناچار وارد درگيري و اعمال زور و خشونت مي‌شويم.
ـ جامعه‌اي كه درحال گذار است، دچار تضاد منافع و نيز فقدان نهادهاي داوري و نظارت‌كننده خواهد بود و هرچه سرعت گذار بيشتر باشد، خشونت‌هاي مرتبط با اين تضاد منافع بيشتر و عميق‌تر است. تضاد منافع در اين جوامع بسيار ناسازگار و غيرقابل جمع به نظر مي‌رسد، لذا استفاده از خشونت به‌عنوان بهترين راه ‌حل شناخته مي‌شود.
ـ در جامعه‌اي كه گفت‌وگو رواج نداشته باشد، بدون ترديد خشونت پايه رفتار مي‌شود. متاسفانه گفت‌وگو كردن چندان ساده نيست. دیده شده که اقشار فرهيخته ايران نيز نمي‌توانند به راحتي با يكديگر گفت‌وگو كنند، حتي درون يك صنف نيز گفت‌وگو غايب است، چه رسد ميان اصناف و اقشار! وقتي دو نفر هنرمند، فيلسوف، جامعه‌شناس، پزشك و... نتوانند با هم گفت‌وگو كنند، از ديگر اقشار چه انتظاري داريم؟ وقتي كه رسانه‌هاي رسمي فرهنگ گفت‌وگو را دامن نمي‌زنند، نتيجه‌اي جز خشونت و رواج آن نبايد در انتظارمان باشد.
براي عبور از يك جامعه خشن و خشونت‌زا بايد نگاهمان به ديگران و حق آنان تغيير كند، بايد از رانت‌جويي پرهيز كنيم، بايد نهادهاي حل ‌اختلاف مستقل و منصف را تقويت كنيم، بايد بازي را در جامعه برد ـ ‌برد تعريف كنيم، بايد اصول و قاعده گفت‌وگو كردن را ياد بگيريم و...


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/76213/چرا-خشونت؟