| شادی خوشکار| روزنامهنگار|
روی برگهها بودجه را گذاشته بودند برای بلوار تویسرکان و تونل. برگهها جلوی رویشان بود که رسید. بعد ورق برگشت، برگهها عوض شدند و بلوار سرکان به تویسرکان بالاخره روشن شد. مردم شهر میگویند در این جاده خیلی تصادف میشد: «مسیر تاریک بود و خطرآفرین.» و میگویند او هر کاری از دستش بربیاید انجام میدهد و به آینده موکول نمیکند. ناهید اسکندری سومین سال است که عضو شورای شهر سرکان است. سال نخست بهعنوان رئیس، سال دوم نایبرئیس و حالا که دانشجوی دکترای جرمشناسی است فعالیتش را کمتر کرده: «امسال کاندیدای ریاست شورا نشدم.»
با وجودی که در قانون اساسی کشور بر لزوم وجود شوراهای اسلامی شهر و روستا تأکید شده اما تشکیل نخستین دوره آن، 20سال بعد از انقلاب، درسال 1377 و دوره اصلاحات اتفاق افتاد. امسال سال آخر دوره چهارم شوراهای اسلامی شهر است و 7 زن رئیس شوراهای شهرشان شدهاند. راهی که ناهید اسکندری در شهر کوچک گردوها آن را گذرانده است.
گردوها هنوز نرسیدهاند. به درختها نگاه میکند و میگوید باید اواخر شهریور بیایید، گردوی سرکان و تویسرکان در دنیا حرف اول را میزند. خیابانها خلوتاند و هنوز وانتیها نیامدهاند گردوها را در سطلها و کیسهها بگذارند کنار خودروهایشان و لبهجدولها و چشم به راه مسافران باشند. اسکندری میگوید: «اینها گردوهای سرکان و تویسرکان نیست. گردوهای جاهای دیگر را غالب میکنند، هنوز گردوهای ما نرسیدهاند.» پدر و مادرش سرکانی بودند و خودش در تهران بزرگ شده. بچههایش هم همان جا به دنیا آمدند و 8سال است انتقالی گرفتند و آمدند سرکان. همسرش حالا میگوید اشتباه کردهاند. بازنشسته شده است اما اسکندری که در خانه حاجخانوم صدایش میکند و گاهی وقتها هم «ناهیدجون» عضو شورای شهر است. ساعت 4 صبح بیدار میشود، کارهای خانه را انجام میدهد و به درسهایش میرسد و کمکم راه میافتد طرف شهرداری، جلسات شورای شهر، فرمانداری و استانداری و دنبال قولهایی است که به مردم داده و پروژههایی که خودش برای شهر در نظر دارد: «آن روز از جایی متوجه شدم که معاون وزیر راه به کنگاور تشریف آوردهاند، همه کارهایم را ول کردم و رفتم به جلسهای که نه شورای شهر و نه شهردار دعوت نداشتند. آنچنان گاز میدادم که هر آن احتمال داشت چپ کنم. فرماندار وقت که من را دید خیلی عصبانی شد، دوست نداشت در آن جلسه باشم ولی نماینده شهر با دیدن من خندهاش گرفت. روی برگه نوشته بودند برای بلوار تویسرکان بودجه داریم، گفتم من به مردم سرکان قول دادهام. گفتند یا سرکان یا تویسرکان. گفتم من نمیخواهم بودجه تویسرکان حذف شود. گفتند بودجه نیست. خود شورا و شهرداری کمک میکنند؟ گفتم مهندس ما مفلسیم، گفتند حداقل 50 یا 20درصد را شما بدهید. گفتم حالا شما بنویسید. نماینده شهر خطاب به معاون گفتند این خانوم تا کاری که میخواهد را به نتیجه نرساند، از اینجا تکان نمیخورد. بعد 300میلیون اعتبار برای بلوار سرکان- تویسرکان نوشتند. روشنایی به بلوار آمد. گفتند تمام شد، دیگر فرمایشی ندارید؟ گفتم عرض کوچک دیگری هم دارم. ما یک جاده خیلی کوچک از مسیر سرکان به باباپیر داریم که زیرسازی شده و فقط آسفالت میخواهد، همهاش سه کیلومتر است. گفت خانم 500میلیون آسفالت میخواهد بودجه نداریم. اما آنقدر پیگیری کردم که دستور آسفالت این جاده را هم در همان جلسه گرفتم.»
دولت یازدهم از ابتدای کار خود بر حضور بیشتر زنان در پستهای سیاسی و مدیریتی تأکید داشت. در این دولت مرکز امور مشارکت زنان (مرکز امور زنان و خانواده) به معاونت امور زنان و خانواده ارتقا پیدا کرد و رئیس آن، شهیندخت مولاوردی، معاون رئیسجمهوری شد. در آخرین دوره انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا سال 1392 که همزمان با انتخابات ریاستجمهوری دولت یازدهم انجام شد، 81 صندلی از 543 جایگاه شوراها در شهرهای بزرگ، از آن زنان شد. شورای شهر کرمان با 6 عضو زن از 15 عضو بیشترین اعضای زن را داشت. در شورای شهرهای اردبیل، شاهرود، ایلام، اراک، گرگان، قم، همدان، خرمآباد، خرمشهر، یاسوج، اصفهان، ارومیه و نهاوند، تنها یک صندلی به زنان تعلق گرفت. در سمنان، رشت، یزد، سنندج، زاهدان، شیراز، مشهد، ارومیه و نیشابور دو نفر از اعضای شورای شهر را زنان تشکیل دادند. تهران، آبادان، قزوین، بندرعباس، بیرجند، تبریز، زنجان، شهرکرد، خوی، اهواز، ورامین و کرج، سه عضو زن دارند و در بوشهر و رودهن چهار نفر از اعضای شورای شهر زن هستند. ناهید اسکندری تنها عضو زن شورای پنج نفره شهر سرکان است.
تابستان است و جمعیت 4200 نفری شهر در این فصل گاهی تا 12هزار نفر هم میرسد. در ساختمان شهرداری شهر سرکان، بر بلندایی که پنجرهاش به روی شهر باز میشود، اعضای شورای شهر و شهردار بهطور موقت از یک اتاق استفاده میکنند. اتاقی با دو میز و یک کتابخانه. اسکندری نخستین زنی نیست که در سرکان عضو شورای شهر شده، آن هم سر یک شوخی: «قرار بود بهمنماه برگردیم تهران. در یک مهمانی، اقوام همسرم به او گفتند نرو تهران و امسال کاندیدای شورای شهر شو. من خندیدم و گفتم بیکارید؟ ما میخواهیم برویم تهران. بعد همسرم پیشنهاد داد که من شرکت کنم. همه جدی گرفته بودند و دایم از من میپرسیدند که ثبتنام کردم یا نه. در این شهر کسی من را نمیشناخت.»
حالا همه رئیس سال اول شورا را میشناسند و گاهبهگاه برای مشکلاتشان سراغش میروند، حتی آنهایی که به او رأی ندادند. زهرا یکی از اهالی سرکان است که به او رأی نداده: « تا قبل از این شورا شناختی نداشتم، تا اینکه برای شورا ثبتنام کردند و رأی آوردند. فعالیتهایشان خوب است. هر کاری که درخواست کنیم تا جایی که توان داشته باشند، انجام میدهند و به دیگران حواله نمیدهند.»
می خواستند از ریاست شورا کنار بروم
ناهید اسکندری یک زن 40 ساله است با قدی متوسط و لاغر که در چادر گم میشود. تندتند حرف میزند و برگهها را روی میز جابهجا میکند، از اتاقی به اتاق دیگر میرود. همکارانش میگویند «یک گلوله آتش است.» رئیس سال اول شورای شهر سرکان دیگر دلش نمیخواهد خاطرات آن سال را به یاد بیاورد. میگوید ما در شورا آدمهای متفاوتی بودیم و طول میکشد که با هم هماهنگ شویم، الان ظاهرا اوضاع بهتر شده: «یکی از همکارهایم خیلی راحت به من میگفت جای تو در شورای شهر نیست. زن نباید کار کند. سال اول خیلی تهدید شدم».
چه تهدیدی؟
همه جور تهدید شدم، حتی بچههایم تهدید شدند. یک بار پسرم را با قمه تهدید کردند که توانست فرار کند. بعدا فهمیدم از طرف چه کسی بود.
شکایت نکردید؟
گفتند چون در شورای شهر هستید این کار را نکنید، خیلی جنجالبرانگیز و سیاسی میشود. این اتفاقات سال اول بود. سال اول بینهایت زجر کشیدم. دوستان کملطفی کردند، کاری کردند که ادارهها و حتی فرمانداری با من همکاری نمیکردند. میگفتند یا خودت از ریاست کنار برو یا مجبورت میکنیم.
مگر خودشان به شما رأی ندادند که رئیس شورا بشوید؟
خودشان رأی دادند و من رئیس شدم، انتظار داشتند که هرچه آنها میخواهند انجام بدهم. من زن قانون هستم، نمیتوانستم خلاف قانون عمل کنم. کسی را میخواستند که هر کاری کردند، نادیده بگیرد. من در قبال تکتک رأی مردم و قسمی که در فرمانداری خوردم، احساس مسئولیت میکنم، حتی دو بار کار داشت به کتککاری میرسید. دو تا از همکارانم حملهور شدند من را کتک بزنند و شهردار وسط قرار گرفت و کتک را او خورد. میگفتم وقتی مردم شهر برای درخواستی سراغم میآیند من نمیتوانم خواستهشان را نادیده بگیرم. جلوی خیلی از کارها را میگرفتم که برایشان خوشایند نبود. میگفتند شما آب میخوری باید از ما اجازه بگیری، حتی گفتند سرت را زیر آب میکنیم. من این ماجرا را به وزارت کشور کشاندم. دو سالونیم تحمل کردم و دیدم دیگر نمیتوانم، البته همه اینطوری نبودند یکی دو تایشان اینطوری بودند.
میگفتند باید استعفا بدهی، چون تو کار میکنی و با این کار کردنت «گل هشتی سر ما»، «ما چه خاکی به سرمان رفته که یک زن رئیس ما شده.» با خنده ماجرای یک درگیری دیگر را تعریف میکند: «فحش میداد و دنبالم میکرد و من در پلهها میدویدم. سریع سوار ماشین شدم و گاز دادم. میگفت باید از شورا بروی بیرون. گفتم مگر شما به من رأی دادی. البته دو نفر از اعضای شورا بودند که چنین نظری داشتند.»
بعد از اینکه دستگاه و تجهیزات سونوگرافی و ماموگرافی را برای اولین بار به شهرستان آورد، نگاهها کمی تغییر کرد، حتی بین همکارانش در شورای شهر: «نه در اینجا و نه تویسرکان سونوگرافی بانوان نداشتند، برایم تعجبآور بود یک شهرستان سونوگرافی ندارد و مردم باید برای این کار به همدان بروند. فکر کردم خانوادههایی که در روستاها زندگی میکنند شاید به خاطر تعصبات اجازه ندهند همسرشان برای سونوگرافی پیش آقا برود. وقتی برای این کار اقدام کردم، فرماندار وقت گفتند شما رئیس شورای سرکان هستید، نه تویسرکان. من گفتم نماینده خانمها هستم. برای یک شهرستان زشت است که یک مرکز سونوگرافی نداشته باشد.» در همین پیگیریها یک بار خودرویش در جاده چپ کرد: «پلیس راهنماییورانندگی که آمد، تعجب کرد چطور زنده ماندهام.» کمی فکر میکند و میگوید: «بعضی از تجربهها یک بار بس است، آنقدر که اذیت میشوید.»
خودرویش را گوشهای در حیاط شهرداری پارک میکند اما در را قفل نمیکند. میگوید بیخیال و راه میافتد. شهردار سرکان مسعود حمزهای میگوید بهتر است وارد حاشیهها نشویم و نمیخواهد از ماجرای درگیریها و کتککاری بگوید: «اینکه یک عضو شورا آنقدر پیگیر باشد قبلا نداشتیم. درست نیازسنجی میکند. مرزی برای کارهایش نمیگذارد. مردم کسی را که برایشان خدمت کند میپسندند، برایشان سابقه نداشت یک خانم آنقدر فعالیت کنند. اما وقتی کار را اصولی انجام میدهید لابهلایش ممکن است مشکل به وجود بیاید. همیشه انگیزه لازم برای کار کردن را داشته و دارد.»
مرد مسنی وارد میشود که قبلا آموزگار بوده و حالا هم عضو شورای شهر سرکان و هم تویسرکان است. اسکندری میگوید آقای مهدیان با کار کردن خانمها مشکلی ندارد. مهدیان میگوید اسکندری یک گلوله آتش است. اما باید حواسش باشد حواشی را نسوزاند: «یک فرهنگ اشتباهی در افواه عمومی و ذهن مردها حاکم است که شاید بالادستیها هم به آن بها میدهند، هنوز لفظ ضعیفه را درباره خانمها به کار میبرند».
اسکندری میگوید همیشه زنهایی را که در عرصه اجتماعی و مدیریتی بودند، تحسین کردم. ما فرماندار و وزیر خانم داریم، خانمها سعی میکنند دقیقتر به مسائل نگاه کنند.
مهدیان ادامه میدهد که اگر تبعیض جنسیتی اعمال نشود، چرا خانمها به مناصب بالا نرسند. بعد بحث به زنان سیاسی کشور میرسد. میگویند اگر شهیندخت مولاوردی درباره زنان حرفهای جدی دارد و بعضی وقتها حرف فراقانونی و فراجناحی میزند که از دید عدهای استخوان در گلوست، باید ایستادگی کند. خروجی مثبتی داشته باشد، فوقالعاده است، اگر تا آخر بایستد. مهدیان سه دختر دارد و همسرش دیپلمه است. میگوید آن دوره فرق میکرد و نوع نگاه به زنها قدیمی بود، بعد حرفی میزند که اسکندری جوابش را به سرعت میدهد. مهدیان میگوید: «الان که نگاه میکنم میبینم کار نکردن همسرم شاید از بعد مادی به ضررمان شده ولی همین که 5 تا فرزند را تربیت کرده، کفایت میکند. اگر بهترین پست مدیریتی را هم میگرفت ممکن بود وضع بچهها از نظر تربیتی جور دیگری لحاظ شود.» اسکندری حرفش را اینطور شروع میکند که برای آقای مهدیان ارزش قائلم اما: «فرمودند بیشتر ترجیح میدهم همسرم مادر باشد که بچهها را تربیت کند و تحویل اجتماع دهد ولی این به این معنا نیست که خانمهایی که شاغل هستند فرزندان خوبی به جامعه تحویل نمیدهند. من در عین اینکه هم کار کردم و هم درس خواندم، خانهداری کردم و مادر و همسر بودم.»
مهدیان میگوید بلهبله، آن دوران فرق میکرد و بحث را عوض میکند و میپرسد: حالا نظرتان درباره شهردار ما چیست؟
تعداد اعضای زن در شورای شهر پایتخت از دوره اول تاکنون تغییری نداشت. سال اول انتخابات شوراهای شهر تهران، فاطمه جلاییپور، جمیله کدیور و صدیقه وسمقی تنها زنان عضو شورای شهر پایتخت بودند. درسال دوم نسرین سلطانخواه و مهنوش معتمدیآذر به شورای شهر تهران راه پیدا کردند و سال سوم، پروین احمدینژاد، معصومه ابتکار و معصومهآباد سه عضو زن شورا شدند. این تعداد در دوره چهارم تغییری نکرد و الهه راستگو، معصومهآباد و فاطمه دانشور بر صندلیهای شورا نشستند و سال دیگر در تهران، دیگر شهرها و روستاها برای انتخابات 1396 آماده میشوند.
مردم در عروسی هم سراغم میآیند
دوردست شهر پر از درختهای بلندی است گردوفروشها دیگر به خیابان آمدهاند و بساطشان را پهن کردهاند. بیشتر مردم شهر کشاورز و باغدار هستند و جوانها، هر روز بیشتر از قبل به دلیل بیکاری مهاجرت میکنند. میروند تهران یا همدان. کار سخت ریختن گردو از درختان بلند، به گفته اسکندری در سال شاید چند کشته و زخمی بدهد: «کسانی که میروند بالای درخت باید بیمه شوند. پارسال که همه درختها را سرما زد و اصلا محصول نماند، امسال هم سرما زد ولی کمتر.» پسر او هم در تهران زندگی میکند و دخترش هم دوست دارد برگردد تهران.
در مسیر رسیدن به رستوران خیابانی را نشان میدهد و میگوید: «صدتا از خانوادههای این منطقه فاضلاب شهری نداشتند، 30- 40سال مردم با این معضل درگیر بودند. خیلی رفتند پیش مدیرکل و نماینده، آنقدر که خسته شدند. بعد پروژه فاضلاب شهری راهاندازی شد. البته مردم هم خود یاری داشتند و کمک کردند. »
روزی که وارد شورای شهر شد قبل از اجرای طرح سلامت، درمانگاه شهر «بیشتر از یک قرص سرماخوردگی نداشت» حتی مسکن هم گیر نمیآمد: «مردم سر این قضیه همیشه ناراحت بودند. با پیگیری و جلسات متعددی که با نمایندگان مجلس، فرماندار وقت و رئیس شبکه بهداشت انجام شد، خوشبختانه تعداد داروها به 300 و خردهای رسید و دو پزشک و دندانپزشک آوردند. یکسال بعد طرح سلامت آمد و داروها و رسیدگیها بیشتر شدند. الان یک خیر میخواهد داخل شهر دستگاه امآرآی بیاورد.»
پراید نوکمدادیاش رسیده به خیابانی با درختان چنار در دوسو، خیابان کمربندی، میگوید اینجا مثل خیابان ولیعصر تهران است. سایه درختان نمیگذارند آفتاب بعدازظهر بتابد و نسیم خنکی هم جریان دارد. در رستوران، آشپز را به اسم صدا میکند و سفارش میدهد، بعد کنار یخچال میایستد تا دوغ بردارد که مردی با چند برگه در دستش رو به رویش میایستد و جملاتشان در شلوغی رستوران و گریه بچههای خانوادهای که تازه آمدهاند، گم میشود.
مرد کارآفرین است. سوله تولید قارچ راه انداخته و الان مشکل تأمین آب دارد. نامهای را که از نماینده گرفته است، باید به رئیس اداره آب برساند، اسکندری نامهها را یکییکی نگاه میکند «من پیگیری میکنم.» میگوید زمانی که رئیس شورا بود، یکی از همکارانش میگفت تو آبروی هرچه رئیس را بردهای: «چون برای مردم کلاس نمیگذاری، باید بنشینی پشت میز تا دنبالت بیایند.» در مهمانیها و عروسیها هم زیاد سراغش میآیند و مشکلاتشان را مطرح میکنند. گاهی هم از طریق شوهرش پیغام میفرستند که کارشان را پیگیری کند.
معصومه یکی از زنان شهر تازه یکسال است که به سرکان آمده میگوید در همین مدت زیاد درباره عضو زن شورای شهر شنیده است: «خیلی فعالیتهایشان چشمگیر است. آنطور که همه تعریف میکنند کاراییشان خوب است. بهتر از آقایان جواب ارباب رجوع را میدهند، میدانید که خانمها حال و حوصلهشان بیشتر است.»
زهرا، سرکانی دیگری است که میگوید اسکندری خوب است اما در کل شورا و شهرداری خیلی کار خاصی انجام ندادهاند: «محیط ساختمانی و زیباسازی شهر آنقدر پیشرفتی نداشته. البته خانم اسکندری در همه مراسم شرکت میکنند و کارهایی که از دستشان بیاید، انجام میدهد. اما بودجهای ندارند. مشکل ما کمبود شغل برای جوانان است، همه دارند میروند تهران یا همدان یا شهرهای بزرگ. جوانها خیلی باشند صدنفرند. خود سرکانیها خانههایشان را میبرند تویسرکان و تویسرکانیها میروند همدان.»
ما چهره به غم نمیخراشیم
کوچهباغهای سرکان به یک استخر طبیعی میرسد که ناهید هروقت دلش از چیزی میگیرد به آنجا میرود: «میزنم به جاده و بیشتر وقتها میآیم اینجا.» خانهاش در تویسرکان است، البته خانه دیگری هم در سرکان دارد برای وقتهایی که اینجا کار دارد. از سرکان تا تویسرکان 8 کیلومتر فاصله است.
دخترش تازه از کتابخانه آمده است و میخواهد بعد از استراحت کوتاهی دوباره برگردد. امسال کنکور دارد. سال قبل که مادرش 6ماه بیمار و در خانه خوابیده بود نتوانست درس بخواند. میخواهد پزشک شود اما شاید نه مثل مادرش همیشه فعال و در جنبوجوش. ناهید قبل از اینکه وارد شورای شهر شود، مشاور حقوقی بود و هنوز هم این کارش را ادامه میدهد. دخترش میگوید: «روزی که میخواستند نتیجه رأیگیری را اعلام کنند مامانم خواب بود، ما استرس داشتیم. میگفتیم همه رفتند شهرداری، میگفت مهم نیست.» همسرش میگوید عضویت در شورا غیر از مریضی چیزی برایش نداشت: «دخترم هم آسیب دید و آرامش را از ما گرفتند. بعضیها ذاتشان خوب نمیشود.» ناهید میگوید همه را گفتهام، دیگر نگو.
ناهید سال دوم دبیرستان بود که ازدواج کرد. در خانه شوهرش دیپلم گرفت. میگوید دلش نمیخواهد دخترش زود ازدواج کند. اما پسرش ازدواج کرده و چند وقت دیگر قرار است نوهدار شود. این خبر را شوهرش میدهد. شوهرش میگوید مردم دوستش دارند اما نمیشود به دوستداشتن کسی اعتماد کرد. میخندد: «به هرجایی رسیده خودش تلاش کرده. وقتی وارد خانواده ما شد شروع کرد به ادامه تحصیل» متولد سال 40 است، لیسانس ریاضی دارد و بازنشسته آموزشوپرورش است.
شما آشپزی میکنید؟
از زنش میپرسد خانم آشپزی من خوب است؟ دخترشان میگوید آره دستپخت پدرم خیلی خوب است.
ناهید میگوید حیف که در جامعه ما برای خانمها ارزش قایل نیستند. چرا همکارم باید بگوید جای زن در پستو است؟ «خیلی شنیدن این حرف سخت بود. وقتی یک خانم میتواند فرماندار، وزیر، وکیل و رئیس شورا شود نباید به او توهین کرد.» شاید دارد به شعری فکر میکند که توی راه خانه با خودش میخواند:
«هر کس بد ما به خلق گوید
ما چهره به غم نمیخراشیم
ما خوبی او به خلق گوییم
تا هر دو دروغ گفته باشیم»