آزاده صالحی| طی سالهای اخیر صحبتهای زیادی از سوی اهالی فرهنگ و هنر مبنی بر کمرنگ شدن جایگاه کتاب و کتابخوانی در جامعه و خانواده مطرح شده است. دراین زمینه، حتی برخی از نهادهای دولتی و مرتبط نیز بیکار ننشستهاند و به ارایه آماری پرداختهاند که نتایج آن نشانگر آن است که سرانه مطالعه روز بهروز در شرایط کنونی کاهش یافته است. افت اسفبار تیراژ کتاب، معضل چرخه ناسالم توزیع و...نیز از دیگر مشکلاتی است که در سالهای اخیر موجب شده تا حوزه نشر آن طور که باید رونقی نداشته باشد. صرفنظر از اینها، ورود رسانههای مدرن بهویژه اینترنت و شکلگیری شبکههای اجتماعی باعث شده تا افراد یک جامعه ترجیح دهند به جای مطالعه کتاب، اوقات فراغت خود و حتی منابع اطلاعاتیشان را از طریق این شبکهها مرتفع کنند.گزارشی که در پی میآید دیدگاه و نظرات برخی از اهالی فرهنگ درباره این مسأله است که جامعهای که به هر دلیلی، کتاب خواندن را کنار میگذارد در آینده نزدیک دچار چه تبعات و آسیبهایی میشود.
پیوندی از دل، پیوندی از درون
میرجلالالدین کزازی پژوهشگر ادبی با اشاره به دلایل فاصله گرفتن ایرانیان از کتابخوانی تصریح میکند: بیگانگی خواندن با کتاب ناگفته پیداست، بیگانگی با اندیشه و شناخت و فرهنگ را در پی خواهد آورد. یکی از سنجههای کارآمد در دنیای امروز، بررسی و شناخت و پروردگی و مایهوری اندیشههای فرهنگی در هر جامعه، چگونگی کتابخوانی است. هرچه مردم در جامعهای بیشتر، دوستدار کتاب باشند و در پیوند با آن، بیش از هر زمان که به دست میآورند درخواندن کتاب بهره برند میتوان بر آن بود که مردمانی فرهیختهتر، فرهنگیتر و اندیشیدهتر هستند. کسانی شاید بگویند که نیاز پایدار به کتاب در پی این سنجه که کتاب را میتوان پایهای برای شناخت اندیشهوری و فرهیختگی کسانی دانست، دراین روزگار کارکرد پیشین خود را از دست داده است، زیرا این ابزارها دیگر در دسترس نهاده شده است برای آگاهی که آسانتر به گونهای زودیابتر، خواهنده را بدان چه میخواهد میرساند.اما راست این است که این ابزارها هرگز نمیتوانند جای کتاب را بگیرند، با ابزارهای کنونی آگاهیرسانی نمیتوان به پیوندی رسید که میان خواننده و کتاب وجود دارد. کسانی که دلبسته کتابند و شوریده خواندن، میتوانند با کتاب پیوندی نهادین و نهادی، پیوندی از درون دل بیافرینند. گاهی پیش آمده است که ما کتابی را به دوستی پذیرفتهایم و گرامی داشتهایم. در چشم ما آن کتاب به هیچ روی، آمیزهای از برگههایی کاغذین نبوده است که آنها را با هم پیوسته باشند، به وارونگی حتی ما میتوانستهایم، کتاب را دشمن بداریم و برآن کین بتوزیم. کتابی که خشممان را برمیانگیخته است. این پیوند ویژه با کتاب، پیوندی است که کتاب را از چیزی یعنی شیئیت میرهاند.گونهای جان و هستی میبخشد، از همینرو است که میتوانیم با کتاب به پیوندی برسیم که با جاودانه زیستمندی میتوان رسید. هرگز با ابزارهای فناورانه کنونی که در آگاهی رسانی به کار برده میشوند به پیوندی ازاین گونه نمیتوان رسید.
جهانیان به کتاب بازخواهند گشت
او اضافه میکند: دیگر اینکه ساختار کتاب، پیکره آن، به گونهای است که ما را خواه ناخواه به درنگ و باریکبینی وا میدارد، اما آن ابزارها از این گونه نیستند. کتاب، پیکرهای دارد یکپارچه، یکپاره. درست است که از برگهای بسیاری ساخته شده ولی این برگها هنگامی که با هم پیوند میگیرند و با نوشتار آراسته میشوند، پیکرهای یگانه میسازند.میتوان گفت که هر برگ به پارهای دراین پیکره میماند.از همین روست که کتاب دارای چیستی ویژهای است که آن را از برگهایی که میسازندش جدا میدارد. نمونهای بیاوریم برای روشنی داشتن سخن، گروهی از مردمان جامعه از کسان ساخته شده. دهها و صدها تن، جامعهای را پدید میآورند. اما هنگامی که جامعه پدید میآید، هرچند از آن کسان پدید آمده است به چگونگی و چیستی دیگر میرسد. درست است که کسان، جامعه را میسازند، اما جامعه در چیستی با آن کسان یکسان نیست. جامعه دارای چیستی و ویژگیهای کار و سازهایی است که در تک تک آن کسان که جامعه را ساختهاند یافته نمیتواند شد. پس پیکره کتاب به گونهای است که آن را چیستی دیگرسان میدهد از برگهایی که کتاب را ساختهاند. اما اگر شما فراپیش رایانه بنشینید، آنچه را میخواهید در رایانه ببینید یا نوشتههایی که دم بهدم از برابر چشم شما میگذرد. این نماها نمیتوانند پیکره و چیستی برای خویش بیافرینند.من برآنم که این ابزارها در سنجش با کتاب از این روی در پیوند با آدمی ناکام میماند که دارای چگونگی و پیکرهای یگانه نیستند. نمیتوان بدان گونه که با کتاب پیوند میگیریم، باریک در آن مینگریم و آن را میکاویم، آگاهی را و شناخت را از ابزاری مانند رایانه به برکشید. سرشت و چگونگی این ابزارهای نوین آگاهیرسانی به گونهای است که همسویی و همگرایی را به ناهمگرایی و بیسویی، دگرگون میسازد. من چندین بار در پاسخ و پرسشهایی از این گونه گفتهام که دیدگاه من آن است که جهانیان به کتاب بازخواهند گشت. هنگامی که فسون این ابزارها کاستی بگیرد و به این نکته دست یافت که رایانه یا هر ابزار دیگر آگاهیرسانی نمیتواند جای کتاب را بگیرد، نیاز به کتاب در آینده نه چندان دور با کارایی و نیرومندی بیشتر، خواستارانی را برخواهد انگیخت که به کتاب روی بیاورند، زیرا کتاب به شیوهای، میتوان گفت زنده و هستیمند است و دارای جانی است که کتاب دوست میتواند با آن پیوند بگیرد. حتی به یکدلگی برسد.به گونهای که نبود این جاندار شگفت، جانداری که در نگاه نخستین، سرد و خاموش و بیجان مینماید، مایه آزار و رنج دوستداران آن میشود.
معیارهای پیشرفت یک جامعه
محمدجواد جزینی نویسنده و منتقد ادبی نیز درباره آسیبهای کتاب نخواندن معتقد است: طبعا جامعهای که کتاب نمیخواند و گرایشی به مطالعه ندارد با مشکلات فراوانی مواجه خواهد شد که فقر و بیدانشی و بیفرهنگی ازجمله این معضلات است.مشکلاتی که درحال حاضر جامعه ما را نیز تا حدود زیادی تحتالشعاع خود قرار داده است. امروز در جهان کنونی، باورها براین است که یکی از مولفههای پیشرفت هر جامعه به سطح کتابخوانی آن بستگی دارد، درواقع کتابخوانی معیار پیشرفت یک جامعه محسوب میشود. تصور میکنم جای آن است این مسأله که چرا جامعه امروز ما از کتاب خواندن فاصله گرفته است مورد واکاوی و آسیبشناسی دقیق قرار بگیرد و دلایل آن به روشنی مشخص شود تا بتوان بر آن راهکارهایی ارایه داد. تجربه نشان داده است جامعهای که سطح مطالعه در آن کمرنگ است، زندانهای بزرگتر و به تبع آن، بزههای بیشتری دارد و همانطور که اشاره کردم با معضلات بیشتری مواجه است.
نقش آگاهیبخشی کتاب
فتحالله بینیاز نویسنده و منتقد ادبی درباره تبعات و آسیبهایی که از رهگذر کتاب نخواندن نصیب یک جامعه میشود، میگوید: کتابخوانی نه انسان را خوب میکند و نه بد، اصولا صفات خوب و بد برای اشیایی چون میز و پتو و پرتقال معنا میدهد و نه برای انسان. چیزی که کتاب به انسان میبخشد، آگاهی است. کتاب درعینحال به سرعت روابط انسانها را با هم و با نهادهای قدرت و مردمی تغییر نمیدهد، اما تعریفهای تازهای در اذهان عمومی پدید میآورد تا درنهایت، فرد با آگاهی بیشتر و عمیقتری به موضوعهای پیرامون نگاه کند. کتاب نهتنها اطلاعات و دانش افراد را نسبت به وظایف فرد در قبال دیگران و حکومت و متقابلا حکومت در قبال مردم و نهادهایشان و حدود آزادی فردی و قوانین کار و تاریخ ملل و روحیه آنها در دورههای مختلف را به لحاظ کمی و کیفی دگرگون میکند، بلکه این آموزه را به انسان میدهد که در سطح مقبولی با مسائل خود و اطرافیان برخورد کند. میزان تعامل با دیگران و تحمل چندصدایی و تضارب آرا و دوری از خشونتورزی و مطالبات حقطلبانه در عرصه آزادی و دموکراسی و عدالت و همسویی با نهادهای جامعه مدنی هر انسانی، رابطه تنگاتنگی با فرهنگ او دارد و فرهنگ امری است که بهطور مشخص زاییده روابط اجتماعی است و متقابلا سمت و سویافته از جانب آن. فرهنگ را نمیتوان در کتابخوانی خلاصه کرد و به همان قسم نمیتوان گفت که کتاب فرهنگساز است، اما از زمانی که ارسطو و بعدها سیسرو به مباحثی چون سازگاری اجتماعی و حاکمیت قانون پرداختند تا بعدها که جان لاک بهعنوان اولین فیلسوف مدرن در ضدیت با تعصب چندین و چند اثر نوشت، جمیع اندیشمندان و دانشوران جهان در یک چیز وحدت نظر داشتند و آن ارزش آگاهی و به تبع آن استقلال فردی است. اگر فرد نخواهد به شهروند درجه دوم و سوم تبدیل شود و مریدوار دنبال مراد امروز و فردا روانه شود هیچ راهی ندارد جز اینکه بداند چه کسی است، کجا ایستاده است، کجا میخواهد برود و چه زمانی و با چه چیزی و چرا باید برود و این حاصل نمیشود مگر با خرد و آگاهی، چیزی که اگر در کتاب خلاصه نشود، دستکم از کتابها شروع میشود و فرد را به کتابت (نوشتن کتاب) میرساند.
کتاب حافظه بشریت است
او با بیان اینکه طبق تحقیقاتی که بیشتر درآلمان پیگیری شد و فرانسه و ژاپن هم در این عرصه بیکار نماندهاند و شماری از دانشگاههای آمریکا هم مجدانه به آن پرداختند، این است که تأثیر کتاب روی گروههای مختلف سنی، شغلی، اجتماعی بسیار کلان و عمیق بوده است، ادامه میدهد: همین تحقیقات نشان میدهند که درصد بالایی از کتابخوانها از بزهکاری دور میمانند، وارد عرصههایی نمیشوند که با معیارهای اخلاقی و انسانی در تقابل و تضاد است، با مفاسدی چون رانتخواری و پولشویی و رشوهخواری سازگاری ندارند، دنبالهرو نیستند و سلیقه عوامپسندانه و رویکردهای مبتذل را برنمیتابند. البته این قضاوت کلی است و استثناهای پرشمار هم دارد، اما درنهایت و درمجموع کتابخوانها از این «آسیبهای مولد آسیب وسیعتر» تا حد زیادی در امان بودهاند. کتاب فقط چند صفحه کاغذ و رمان و داستان و مطالب جامعهشناسی و روانشناسی نیست، کتاب چیزی است فراتر از اینها، «گرایشی است به فراروی از مناسبات روزمره و تمایلی است همهجانبه به ژرفاندیشی و سنجش نیک از بد برای سلامت خود و جامعه» کتاب نوعی زندگی است، آن چیزی است که «نگاه» فرد را به جهان و همنوعانش متحول میکند. با کتاب – به معنای کلی اندیشه و تاریخ و هنر و ادبیات - انسان، خود را به «مثابه نوع» درک میکند. بدون حضور در تمام دورهها، و مکانها، با انسانهای بیشماری آشنا میشود و با دردها و مشکلات و شادیها و امیدهای همنوعان خود پیوند برقرار میکند. چنین انسانی دیگر جزو «توده مردم» تلقی نمیشود، با شعارهای گوناگون سیاستمدارها، شعارهایی مانند جامعه بیطبقه، جامعه آرمانی، سوسیالیسم واقعا موجود و امثال آن فریب نمیخورد. زمانی ارشمیدوس گفته بود: «یک نقطه اتکا به من بدهید تا زمین را جابهجا کنم.» اینک اندیشمندان بر این باورند که «اگر میخواهیم بشر به جایگاهی دست یابد که فساد، ظلم، تباهی اخلاقی، اختلاف ناعادلانه سطح زندگی، خشونت و جنگ و تحقیر و بهطور خلاصه «شر» به حداقل میزان ممکنه تنزل پیدا کند، راهی نیست جز ارتقای کیفی و کمی آگاهی انسان و این همان نقطه اتکای لازم برای تغییر بنیادین جهان بیشفقت و آشوبزده کنونی است. میگویند پیچ، مهمترین اختراع بشر بوده است، اما شکسپیر گفته بود: «کتاب بزرگترین اختراع بشر است» چون از نظر او، کتاب حافظه بشریت است. بیتردید در نگرشی کلان حق با او است، چون بههرحال کتاب مجموعهای است از دانش و معارف مدّون چندهزار ساله که هیچیک از وسایل ارتباط فردی و جمعی نمیتوانند کارکرد آن را داشته باشند و ژرفای ضروری را در تفکر و محدوده توانایی خلاقیت انسان پدید آورند. قرنهاست که امپراتورها و فرعونها سرنگون و کاخها نابود شدهاند و آداب و رسوم ملتها دگرگون شده است، اما در تمام این مدت ارزش اندیشه و آگاهی و به تبع آن کتاب همچنان رو به اعتلا بوده و هست. اندیشه است که از نسلی به نسلی دیگر و بهطور خلاصه از کتابی به کتاب دیگر منتقل میشود. اما در شماری از کشورها، حکومتها، بقای خود را در جهل مردم و دوری آنها از کتاب میبینند، و نهتنها مردم را به روشهای غیرمستقیم و مستقیم به کتابخوانی تشویق نمیکنند، بلکه هر روز آنها را با چیزی سرگرم میکنند، سریالهای مبتذل، زندگی روزمره این و آن هنرپیشه و خواننده، مقایسه دخترهای شایسته جهان، بازی فوتبال و امثال آنها بدون اینکه بخواهم اینگونه سرگرمیها را ارزشگذاری کرده باشم. این حکام، زمانی به خود میآیند و ثمره جهل تکوینیافته و تقویت شده از سوی حکومت خود را میبینند که عوام کمترین فرصتی برای بحث و دفاع از خود به آنها ندهند و برمبنای همان خشونتی که جهل به آنها آموخته، فقط به اکراه و عدم همکاری متوسل میشوند (بلوک فروپاشیده شرق، کوبا، چین) و یا به زور (لیبی و تونس) و اگر هم زور کارگر نبود، به گریز از کشور روی آورند. سوریه و عراق کنونی و ایرانِ دوره غزنویان و رومیان امپراتوریهای رُم در گذشته دور، تمام تاریخ گواه این مدعاست.
مسائل فرهنگی در محاق
مقوله کتاب وکتابخوانی همواره در زیرمجموعه مسائل فرهنگی در جامعه است. اینها بخشی از صحبتهای محمود معتقدی شاعر معاصر است. او نیز درباره تبعات و آسیبهایی که ممکن است از رهگذر نخواندن کتاب در یک جامعه حاصل شود، میگوید: این روزها به دلایل مختلف مسائل فرهنگی در سایه قرار گرفته و کتابخوانی جدی گرفته نمیشود. دراین میان میبینیم که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و رسانهای مثل رسانه ملی نیز آنطور که باید نتوانسته در سالهای اخیر این رسالت خطیر را برعهده گرفته و راهکارهایی برای تشویق مردم به سمت کتابخوانی ارایه کند. همه این مسائل باعث شده تا جامعه امروز ما دستخوش یک جور انفعال فرهنگی شود. دلیلش هم سست شدن زیرساختهای فرهنگی است. حوزه نشر در شرایط کنونی از مقوله توزیع تا تیراژ در بحران به سر میبرد و قطعا اگر این بحران شدیدتر شود، جامعه را به سمت بینشاطی و افسردگی و بیانگیزگی سوق خواهد داد. کما اینکه درحال حاضر نیز جامعه ما تا حدود زیادی دچار افسردگی شده است. تا زمانی که مردم بیش از هر چیز درگیر گذران امرارمعاش و دغدغههای مخارج زندگی هستند؛ آرزوی داشتن جامعهای ایدهآل و کتابخوان میسر نخواهد شد. متاسفانه امروز اغلب افراد ترجیح میدهند وقت خود را به جای آنکه صرف خواندن کتاب کنند به گشت و گذار در شبکههای اجتماعی بپردازند. شاید به این خاطر که وقت صرف کردن در اینترنت، صرفنظر از اینکه سهلالوصول است دارای جذابیتهای ویژهای نیز هست، با این حال گرایش بیش از اندازه یک جامعه نسبت به وقت صرف کردن در شبکههای اجتماعی و ترجیح آن به خواندن کتاب مسألهای است که باید از سوی سیاستگذاران فرهنگی مورد بررسی قرار بگیرد و راهکارهایی برای حل این مشکل ارایه شود. درحالحاضر تمام مسائل مورد اهمیت در حوزه فرهنگ از حیطه نقد و نظر تا وضع نشر در محاق قرار دارد و تا زمانی که مشکلات درهرکدام ازاین حوزهها به قوت خود باقی است نمیتوان انتظار داشت که جامعه کتابخوان شود.
مدارس کنکورزده، کتابخانههای خالی
او اضافه میکند: از طرفی، نگاهها در مراکز آموزشی بهویژه مدارس از سوی آموزش و پرورش باید اصلاح شود، آموزش و پرورش میتواند با زدودن هاله کنکورزدگی این مسأله را نزد خانوادهها مطرح کند که خواندن کتاب است که میتواند آینده یک فرد را تضمین کند، ولی متاسفم که بگویم آموزش و پرورش، خاصه در سالهای اخیر نسبت به چنین امر مهمی بیتوجه بوده است و بیش از آنکه کودکان و نوجوانان را به سمت خواندن کتابهای غیردرسی ترغیب کند، آنها را برای آمادهسازی با کنکور مهیا کرده است. ما میخواهیم جامعهای کتابخوان داشته باشیم ولی جالب است که کتابخانههای شهریمان چند سالی است از کتابهای جذاب و بهروز خالی مانده است. حتی گاه دیده شده که برخی مناطق، کتابخانهها را به روزهای زنانه و مردانه تقسیم کردهاند و وقتی برای مراجعه نزد این کتابخانهها میرویم در کمال تعجب میگویند که امروز، روز مردها نیست. این مسأله فقط مختص کتابخانهها نیست، فرهنگسراها هم برخلاف پتانسیل گستردهای که دارند از ارایه خدمات فرهنگی بیبهره ماندهاند. همه این مشکلات دست به دست هم داده تا جامعه امروز ما به جای آنکه به سمت کتاب خواندن قدم بردارد، از این مقوله فاصله بگیرد. دوراز ذهن نیست که اگر این شرایط ادامه پیدا کند جامعه به بنبست کامل خواهد رسید، درحالیکه ارایه راهکارهای کوتاهمدت و بلندمدت و برنامهریزی صحیح فرهنگی میتواند ما را به جامعه ایدهآل و طبیعی نزدیک کند.
مداوای زمانبر بیمار آسیبدیده
ابراهیم حسنبیگی نیز از دیگر نویسندگان معاصر است که دراینباره میگوید: آسیبهای کتاب نخواندن در جامعه فراوان است و میتوان گفت بخش اعظمی از معضلات اجتماعی به دلیل فقدان این مسأله شکل گرفته است. درواقع نبود کتابخوانی در یک جامعه را میتوان عدم رشد فرهنگی در آن جامعه قلمداد کرد. به نظر میرسد اولین و تأثیرگذارترین عوارض منفی مفقود شدن کتابخوانی در یک جامعه، به وجود آمدن نگاههای کوتاهمدت و ضعیف و کوتولهای است که افراد نسبت به محیط پیدا میکنند.واضح است که کتاب خواندن به ارتقای شعور و درک افراد در یک جامعه منتهی میشود و طبیعی است تا زمانی که جامعهای از کتاب خواندن بیبهره و دور باشد این ارتقا صورت نمیگیرد.اگر میبینیم که در جامعهای اختلاس، بزهکاری و دیگر مشکلات اجتماعی بروز مییابد به این خاطر است که آن جامعه از کتابخواندن فاصله گرفته است. در چنین جامعهای، صرفنظر ازاین که سطح افکار نزول مییابد، افراد حس نوعدوستی و وطنپرستیشان را از دست میدهند. درحال حاضر افسردگی و قتلهای خانوادگی در جامعه افزایش یافته است، آمار قتلهای خانوادگی در سالهای اخیر به اندازهای افزایش یافته که انعکاس این اخبار در کشورهای دیگر، آنها را نسبت به جامعه ما بدبین ساخته است.در اینکه ما در سالهای گذشته، ملتی فرهیخته با فرهنگی غنی بودهایم شکی نیست. حتی آثار ارزندهای که از مفاخر و گذشتگان ما به جای مانده نشانگر این مسأله است که ما در دورههای گذشته، جامعهای پویا و کتابخوان داشتهایم. با این حال مسأله این است که امروز از کتابخوانی فاصله گرفتهایم و میبینیم به مرور زمان، لذت مطالعه در هر خانوادهای به تدریج رنگ باخته است. همانطور که اشاره کردم مسأله فاصله گرفتن از کتاب برایمان عوارض جبرانناپذیری نیز داشته است.کما اینکه در جامعه هشتاد میلیونی، امروز تیراژ کتاب به 500 رسیده است و این اسفبار است. به نظر میرسد یک دلیل افت کتابخوانی و بروز مشکلات جدی در حوزه نشر، عدم برنامهریزی صحیح فرهنگی است. در دوره آیتالله هاشمیرفسنجانی، سازندگی توانست عملکرد موفقیتآمیزی داشته باشد و برخلاف آنکه دورههایی چون انقلاب و هشتسال جنگ تحمیلی را پشت سر گذرانده بودیم به رشد اقتصادی مطلوبی دست یافتیم، در دوران ریاستجمهوری محمد خاتمی نیز بحث گفتوگوی تمدنها و اصولا گفتوگوی فرهنگی میان کشور ما با کشورهای دیگر به خوبی صورت گرفت و نتایج درخشانی هم دربرداشت ولی در هشتسال گذشته نهتنها در هیچ زمینهای، بهویژه در مسائل فرهنگی پیشرفتی نداشتهایم که متاسفانه دستخوش پسرفتهای گستردهای نیز در این زمینه شدهایم. به بیان سادهتر، هشتسال گذشته را میتوان بدترین و تاریکترین دوران فرهنگی ما قلمداد کرد. حالا در شرایط فعلی، رئیسجمهوری محترم سعی دارند با ارایه راهحلهای صحیح به مداوای یک بیمار کاملا آسیبدیده بپردازند و طبیعی است با مسائلی که بر سر این بیمار آسیبدیده رفته نباید فعلا انتظار افزایش توانمندی را داشته باشیم. طی ماههای اخیر مسأله توافق هستهای به همت رئیسجمهوری محترم و همراهان ایشان به خوبی به نتایج مطلوبی دست یافت و امیدوارم همانطور که دولت، هم و غم خود را بر این مسأله استوار کرده است درباره وضع فرهنگی جامعه نیز تغییرات سازندهای صورت بگیرد. تا زمانی که فرهنگ کتاب خواندن در خانواده و مدرسه جا نیفتد نمیتوان امیدوار بود که کتابخوانی در جامعه ما گسترش مییابد. دراین مسیر نیز، نقش آموزش و پرورش کلیدی و حایز اهمیت است. نهتنها آموزش و پرورش که رسانهها و خانوادهها نیز میتوانند در تقویت کتابخوانی نقش بسزایی داشته باشند.