فرزندان شیطان(6)
 
چرا نگوییم؟
 

 

محمدمهدی پورمحمدی

عوام‌الناس شرطی شده‌اند، به شما برنخورد خودم را می‌گویم. تا یک عبارت عربی می‌شنویم که عزیزی آن را برای اثبات ادعای خود به کار برده است، ناخودآگاه و به‌طور خودکار فکر می‌کنیم این جمله عربی یک حدیث قدسی، حدیث نبوی یا روایتی از ائمه اطهار سلام‌الله علیهم اجمعین، آن‌هم ثقه و صحیح و از قول راویان امین و مورد وثوق است، تازه اگر آن را با آیه قرآن اشتباه نگیریم، جای شکر دارد. ازجمله این عبارات آن است که گفته‌اند:  «الباطل یموت بترک ذکره» یعنی اسم باطل را نیاورید، حرفش را هم نزنید، خودش از بین می‌رود. تجربه بشری در بسیاری از موارد عکس آن را ثابت کرده است.
 آیت‌الله جوادی آملی در این مورد می‌گویند: اين خيال را از سرتان بيرون کنيد كه «الباطل يموت بترك ذكره»، اين را هم بدانيد که «الحق» هم «يموت بترك ذكره.»1
مشکل اعتیاد در کشور ما متاسفانه از زیر پوست شهرها و روستاها بیرون آمده، مانند یک دمل چرکین سر  باز‌کرده،
خونابه کثیف آن سطح خیابان‌ها و کوچه‌ها را آلوده و بوی گند آن فضا را آکنده ساخته است. پس چه چیزی را پنهان کنیم؟ چه دلیلی دارد که نگوییم و تا کی می‌توانیم به نگفتن ادامه دهیم و از این نگفتن‌ها، پنهان‌کاری‌ها و قلب واقعیت‌ها در سینما و تلویزیون و دیگر رسانه‌ها در این مورد تاکنون چه سودی برده‌‌ایم؟ اگر قرار بود طلسم اعتیاد با ترک ذکر، نگفتن، نشان دادن معتادان تی‌تیش مامانی عاقبت به‌خیر در سریال‌ها، بشکند و باطل شود، که تاکنون شده بود. پس بیایید این زخم را باز کنیم و درون آن را، به همان پلیدی و زشتی که هست، نشان دهیم و واقعیت معتاد را از نظر روحی و جسمی، به صورت‌های گفتاری، نوشتاری و تصویری صادقانه به همه نشان دهیم. به جهنم که به معتادها برمی‌خورد، بیایید آنهایی را که در آستانه افتادن به این سیاهچاله هستند، نجات دهیم.
در پاورقی قسمت اول از سری یادداشت‌های
 «فرزندان شیطان»، نوشتم که این نامگذاری عاریتی است و قول دادم که در قسمت‌های بعد و در جای خود توضیح دهم که این نام را از چه کسی و از کجا به عاریت گرفته‌ام. «فرزندان شیطان» نام رمانی درباره اعتیاد به هرویین است. این رمان را «ارونقی کرمانی»2 در اوایل دهه چهل یعنی 50‌ سال پیش نوشته و من آن را در سال‌های اول دبیرستان یعنی همان 50‌ سال پیش خوانده‌ام. شخصیت اصلی و در واقع ضد قهرمان این رمان بلند جوانی از یک خانواده متوسطِ سالمِ شهری است که طی رویدادهایی که خود مقصر اصلی آن است، به دام اعتیاد گرفتار می‌شود. او برای تأمین مخارج اعتیاد، به دزدی از اعضای خانواده دست می‌زند. کم‌کم از دله‌دزدی عبور می‌کند و زیورآلات تنها خواهرش را می‌دزدد و خرج اعتیادش می‌کند. جوان مفلوک که دیگر چیزی در خانه برای دزدیدن نمی‌یابد، پس‌اندازها و پول‌های توجیبی خواهرش را هم به‌عنوان قرض از او می‌گیرد. نهایتا وقتی خواهر مهربانش دیگر پولی ندارد که به او قرض بدهد، حاضر می‌شود طلاهایش را در اختیار او بگذارد و تازه آن‌جا است که از به سرقت رفتن طلاهایش مطلع می‌شود. جوان معتاد مجبور می‌شود پیش خواهرش به اعتیاد و سرقت طلاهای او اعتراف کند و می‌گوید که هرچه خود داشته، پول‌هایی که از او به بهانه‌های واهی و دروغگویی و دوز و کلک گرفته و پولی که از فروش طلاها به دست آورده، همه را به مصرف خرید هرویین رسانده است. خواهر معصومش که هیچ ایده و شناخت درستی از اعتیاد ندارد، با دلسوزی می‌گوید که: چرا دزدی! من تو را از همه دنیا بیشتر دوست دارم. اگر می‌گفتی، خودم همه طلاها را به تو می‌دادم و بعد دو، سه قطعه طلای دیگری را هم که از چشم برادرش پنهان مانده به او می‌دهد.
طبیعتا در این یادداشت مختصر نمی‌توانم تمام آن رمان بلند را نقل به مضمون کنم، اما پایان آن داستان غم‌انگیز آن است که اعتیاد، آن جوانک معتاد را به دیوی تبدیل می‌کند که با نقشه قبلی خواهر پاک و معصوم خود را، که بدیلی از فرشته‌های آسمان در زمین خدا است و برادرش را بیشتر از جان دوست دارد، به دام اعتیاد می‌کشاند. وقتی کار اعتیاد خواهرش بالا می‌گیرد، هر دو از خانه بیرون می‌زنند و او را وسیله کسب درآمد برای رهایی از خماری و رسیدن به نشئگی و خلسه قرار می‌دهد. هدف این نوشتار نقد ادبی، ایدئولوژیک و اخلاقی کارهای آقای ارونقی کرمانی نیست. صاحب این قلم نیز شاید مانند بسیاری دیگر، بسیاری از کارهای او را هرزه‌نگاری قلمداد کند، اما طی این 50 ‌سال همیشه صراحت یا بهتر بگویم «دریدگی» او را در نشان دادن واقعیت اعتیاد و بلایی که اعتیاد به سر بشر می‌آورد، تحسین کرده است. «دریدگی» همه جا بد نیست. یقین دارم رمان «فرزندان شیطان» با وجود انتقادهایی که به بخش‌هایی از آن وارد است، بسیاری را از فرو افتادن به سیاهچاله اعتیاد نجات داده است. کدام جوان غیرتمند، متعصب و خانواده‌دوست ایرانی است که وقتی با عمق جان و رگ و پوستش درک کند که مواد مخدر زایل‌کننده تمامی غیرت، همیت، تعصب و ناموس‌پرستی اوست، از‌ هزار فرسنگی آن فرار نکند؟ در این 50 سالی که از چاپ رمان فرزندان شیطان می‌گذرد، همیشه دعا کرده‌ام که خداوند لغزش‌های قلمی نویسنده آن را به خدمتی که او به جوانان این مرز و بوم با نشان دادن واقعیت و عمق فاجعه اعتیاد کرده است، ببخشاید، که او ارحم‌الراحمین است.
وقتی خواندن رمان فرزندان شیطان را به پایان رساندم، شاید فکر می‌کردم که نمک و لازمه داستان‌پردازی و رمان‌نویسی، بزرگنمایی است و شاید در شیطان‌صفتی ضد قهرمان اصلی آن رمان اغراق شده است، اما ضرورت‌های شغلی و کنجکاوی‌های حرفه‌ای‌ام با صدها شاهد و دلیل مکتوب، صوتی و تصویری در قالب فیلم‌ها و گزارش‌های مستند داخلی و خارجی نشان داد که در تصویرسازی ضد قهرمان مفلوک و در عین حال شیطان‌صفت رمان فرزندان شیطان، نه‌تنها هیچ اغراقی صورت نگرفته، بلکه با به بازار آمدن انواع جدید و خطرناک‌تری از مواد مخدر در این 50 سال، اگر نویسنده امروز می‌خواست آن را به رشته تحریر درآورد، یقینا فجیع‌تر می‌نوشت.

در مصاحبه با آقای الف که داستان آشنایی با او را در قسمت اول از این سلسله یادداشت‌ها شرح دادم، برای کشاندن بحث به موضوع غیرت، همیت، تعصب خانوادگی، ناموس‌پرستی و اعتیاد، خلاصه داستان رمان فرزندان شیطان را تعریف کردم و نظرش را جویا شدم. پاسخ‌هایی داد که گفتنش را ضروری می‌دانم و تا جایی که خودسانسوری تحمیلی اجازه دهد سعی می‌کنم در قسمت‌های بعدی از این سلسله یادداشت‌ها به طریقی که افتد و دانی، برایتان نقل کنم.
پی نوشت:
1- نماز جمعه آیت‌الله جوادی آملی در قم 16/2/1373- سایت بین‌المللی علوم قرآنی
 2-رسول ارونقی کرمانی در سال ۱۳۰۹ در کرمان متولد شد. کار خود را در دهه 30 با خبرنگاری  و روزنامه‌نگاری در روزنامه اطلاعات آغاز کرد، تا پایان فعالیت مطبوعاتی‎اش همان جا ماند و عمده داستان‌هایی هم که نوشت به صورت پاورقی، برای مجلات این سازمان و به ویژه مجله اطلاعات هفتگی بود. این پاورقی‌ها پس از پایان در مجلات، به صورت کتاب درمی‌آمد. او سال‌ها سردبیر مجله اطلاعات هفتگی  بود.


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/41230/چرا-نگوییم؟