[سارا حیدرنژاد - شهروند آنلاین] خودش میگوید: «همه ما نسل متولد بعد از انقلاب با این جمله در گوشمان بزرگ شدیم که ایران به دلایلی مثل منابع انرژی و طبیعی فراوان، موقعیت جغرافیایی و … کشور ثروتمندی است.
حالا اجازه بدهید من از شما بپرسم به نظرتان ارزشمندترین ثروت و محصول ایرانی چیست؟ آیا منابع نفت و گاز است؟ آیا انرژی هستهای است؟ آیا فرش و پسته و زعفران است؟ آیا گرانبهاترین محصول ساخت ایران، جوانهای سختکوش و پرتلاشی نیستند که در ایران بزرگ شدهاند و بهمحض اینکه به مرحله شکوفایی میرسند به خاطر تنگنظریها و روزبهروز سختتر شدن کار، مجبور به مهاجرت میشوند؟
من خودم را به نمایندگی از همهکسانی که میشناسم مثال میزنم. در زمان دانشآموزی در المپیادها و مسابقهها شرکت فعال داشتم، رتبه تکرقمی کنکور سراسری شدم و عضو بنیاد ملی نخبگان بودم.
هنوز دانشجوی لیسانس بودم که در فستیوالها و مسابقات بینالمللی شرکت کردم و جوایزی گرفتم. بارها به اسم ایران روی صحنه رفتم و بهعنوان موسیقیدان جوانی از ایران تقدیر شدم.
من همان نهالی بودم که در ایران، با وجود محدودیتها و سختیها رشد کردم، ولی از ثمره رشد من دانشگاههای آمریکایی بهرهمند شدند. تمام رتبههای تکرقمی کنکور که من از نزدیک میشناختم، امروز در آمریکا و اروپا، دلتنگ و نگران ایران ولی در فضایی که بتوانند متمرکز روی کارشان باشند، مشغول فعالیت هستند.»
او یک جوان موفق ایرانی است که در یکی از دانشگاههای معتبر آمریکایی در مقطع دکترا درس میخواند؛ امین شریفی.
از مدتها قبل نشری به نام پتریکور را در آمریکا راهاندازی کرده تا بتواند محملی باشد برای انتقال پیام آهنگسازان ایرانی به جهان. حالا مدتی است که پروژه آهنگسازان جوان را با حضور آهنگسازان و استادان تراز اول جهان برای جوانان ایران آغاز کرده و از راه دور با استعدادهای این عرصه در کشورمان گامبهگام جلو میرود.
او مسیر سختی را طی کرده تا امروز و حالا توانسته امکانات خوبی در اختیار داشته باشد برای دنبال کردن آنچه علاقه اوست؛ موسیقی. امین شریفی و همسرش کلاریز کشاورز اما یک رویای جذاب هم در ذهن داشتهاند؛ رساندن صدای آهنگسازان ایرانی به جهان! این دو حالا بیشتر از همیشه به تحقق رویایشان نزدیک شدهاند و چند وقتی است اتفاقات جذابی را در عرصه بینالمللی برای فعالان عرصه موسیقی در ایران رقم زدهاند.
گفتوگوی ما با امین شریفی درباره راهی که رفته و سختیها و ناهمواری مسیر را در ادامه میخوانید:
ظاهراً برای انتشار خبر رویداد آهنگسازان جوان در برخی رسانهها با مشکل روبهرو شدید و برخی از خبرگزاریها به علت حضور نشر پتریکور در آمریکا حاضر به انتشار خبر فراخوان این رویداد در رسانههایشان نشدند. اما چرا؟
راستش دلیلش را من نمیدانم اما میتوانم درباره فعالیتهایی که ما در آمریکا انجام میدهیم، توضیح بدهم.من و همسرم هر دو در سالهای پایانی مقطع دکتری خود در دانشگاههای آمریکا هستیم. به همین علت هم چند سالی است ساکن این کشور شدهایم.فعالیتهای ما هیچ حدومرز جغرافیایی ندارد. دغدغهها و ایدههای ما ثابت است فارغ از اینکه ساکن چه کشوری باشیم. ما ایرانیهای مقیم آمریکا خیلی وقتها در پروسههای اداری مثل گرفتن ویزا مورد سؤال قرار میگیریم که ارتباطمان با ایران چیست.اما دردناک وقتی است که بااینهمه فعالیتی که برای پیشرفت فرهنگ و موسیقی ایران چه در داخل و چه از خارج انجام میدهیم، بازهم گروهی در داخل به دنبال بهانهای هستند تا همهچیز را وارونه جلوه بدهند.
اما آیا مملکت ما در کنار سفرای سیاسی به سفیران فرهنگی در دیگر کشورها احتیاج ندارد؟
سالهاست که در فضای فرهنگی ایران، این موضوع به امری عادی تبدیل شده. بههرحال بر کسی پوشیده نیست که جریانی در کشور قصد دارد تا فضا هرچه بیشتر به سمت یکجانبهگرایی و انزواطلبی بهخصوص در برنامههای فرهنگی و هنری، و در ارتباط با فضای خارج پیش برود.وقتی ملاکهایی غیر از سواد، تخصص و تعهد به پیشرفت کشور، معیارهای انتخاب میشوند و وقتی فیلترها روزبهروز سختتر و دایره خودیها تنگتر میشود، طبیعتاً اولویتها هم فرق میکند.دیگر جمعکردن نیروی متخصص و کارآمد در اولویت نیست. یاد خاطرهای از مرحوم کیارستمی افتادم که نقل میکرد وقتی با نخل طلای جشنواره کن به ایران بازگشت، در فرودگاه از او خواسته شده بود تا از در پشتی خارج شود، چون کیارستمی را هم بعد از گرفتن نخل طلا میخواستند بزنند!
اصلاً چرا یک ایرانی باید به خارج از کشور برود تا درس آهنگسازی بخواند؟
بعد از سالها کمتوجهی به موسیقی در ایران متأسفانه کیفیت آموزش آهنگسازی در دانشگاهها تعریف چندانی ندارد.معمولاً دانشجوهای فعال، باسواد و پیشرو، در محیطهای خارج از دانشگاه مشغول به فعالیت هستند آنهم به دلیل اینکه برنامههای آکادمیک موسیقی در ایران اغلب کمترین امکانات را در اختیار دانشجویان قرار میدهند.مشکل آموزش موسیقی در ایران دور باطلی است از محیطی غیر حمایتگر، آموزشدهندهای که به فضای موسیقی دنیا متصل نیست، و دانشجویانی که اگر هم در این شرایط هنوز انگیزه خود را حفظ کرده باشند، امکانی برای فعالیت و بروز و ظهور آن نخواهند داشت.از همین رو، دانشجویان فعال و پرتلاشی که سعی در یادگیری علم موسیقی روز دارند، بلافاصله بعد از فارغالتحصیلی از مقاطع مختلف خود را در شرایطی میبینند که چارهای جز اقدام برای تحصیل در خارج از کشور ندارند.برای خود من، همه این اتفاقها افتاد. در فضای آکادمیک موسیقی ایران معمولاً گزینههای زیاد و متنوعی از استادان باسواد و فعال وجود ندارد.اغلب استادان آهنگسازی سالهاست که به تدریس مشغول و آهنگسازی را فراموش کردهاند. همچنین، محیط بیرون هم هیچ حمایتی از موسیقیدان جوان نمیکند. منظورم از محیط بیرون جشنوارههای دولتی، وزارت ارشاد و ارگانهای وابسته به دولت و حاکمیت نیستند.منظور من از محیط، حداقل امکاناتی است که دانشگاه از فراهم کردن آن عاجز است، کتابخانه تخصصی موسیقی است که در کل کشور نداریم و مهمتر از همه خود موزیسینهایی که اغلب در فضاهای رقابتی منفی از موفقیت همکارانشان، خوشحال که نمیشوند هیچ، غصه هم میخورند. فضایی که من در آموزش موسیقی آکادمیک ایران تجربه کردم، متأسفانه فضای همکاری و همدلی نبود.درنتیجه این سیل مهاجرت موسیقیدانهای ایرانی، افراد کمتجربهتر و بهجرأت میتوانم بگویم کمسوادتر که امکان تحصیل در خارج از ایران را ندارند، جذب تدریس در دانشگاهها شده و امروز میبینیم که سطح سواد دانشجویان هرسال متأسفانه پایینتر از سالهای قبل میشود.
طبیعتاً این موضوع را نمیتوانم به همه فعالین داخل ایران تعمیم بدهم، چون تعدادی از استادان باسواد و فعال را میشناسم که علیرغم وجود فرصت مهاجرت، ماندن در ایران را ترجیح دادند و سعی در ساختن این خانه داشتند.
شاهد مثال این موضوع تعداد آهنگسازانی است که در خارج از کشور تحصیل میکنند. امروز حدود 50 دانشجو یا فارغالتحصیل دکتری آهنگسازی در خارج از ایران مشغول به فعالیت در بالاترین سطح موسیقی جهان هستند و این در حالی است که دانشگاههای ایران مجبور هستند از تازه فارغالتحصیلان لیسانس یا فوقلیسانس همان دانشگاه که فعالیتی هم در خارج از ایران و در سطح جهانی نداشتهاند، دعوت به تدریس دروس تخصصی کنند.
راحت بگویم نتیجه این چرخه کمسوادانی هستند که بیسوادانی را تربیت میکنند که بهمرورزمان متأسفانه در فضای ایزوله و جدای از اتفاقات موسیقی دنیای خارج دچار توهمِ خود مرکزِ جهانپنداری هم میشوند.
با توجه به اینکه به نظر میرسد برگزاری رویدادهایی مثل «امواج نوی ایران» و «آهنگسازان جوان» برای شما و البته نشر موسیقی «پتریکور»،آورده مالی ندارد، اصلاً چرا باید انجام میشد؟
اجازه بدهید با یک مقدمهچینی به پاسخ این پرسش برسیم. یکی از ویژگیهای هنر معاصر، آوانگارد یا پیشرو بودن در نوآوری است؛ به این معنی که هنرمند آوانگارد در جلوی صف نوآوری هنری در دوره خود قرار دارد.
نوآوری هم طبیعتاً از سلیقه عموم مردم آن دوره متفاوت است؛ دقیقاً مثل پیشرفت تکنولوژی که از اختراع یک وسیله تا در دسترس همگان بودنش چند سال، یا چند دهه طول میکشد.
موسیقی بتهوون که آوانگارد زمان خود بود، چند دهه بعد از مرگش موردستایش منتقدین و مخاطبان قرار گرفت، همین اتفاق برای موسیقی مدرن در اوایل قرن بیستم افتاد.
در این زمینه، مثالهای مشابه بیشمارند. امروز هم آوانگارد بودن، نه به معنی ارزشگذاری مثبت یا منفی، ذاتی با مخاطب کمتر و خاص خود دارد؛ اغلب مخاطبی که یا هنرمند متخصصی است یا شنوندهای حرفهای که تاریخ و زیباییشناسی میداند.
بدیهی است که این ویژگیهای ذاتی با نفس پروژههای تجاری که در آنها هدف اصلی، همراه با عموم حرکت کردن است تناقض دارند. معادله ساده ایست.
اگر یک تولیدکننده یا برنامه گذار موسیقی کلاسیک معاصر بخواهد پروژهها را بر اساس آورده مالی طبقهبندی و اجرا کند، در فاصله کوتاهی مجبور است از ارزشهای زیباییشناختی انتخاب آثار و پروژهها کوتاه بیاید. درنتیجه این پروژهها ذاتاً نمیتوانند تجاری شوند. مگر اینکه کاملاً تغییر ماهیت بدهند.
لطفاً کمی هم درباره چالشهایی که بهعنوان یک آهنگساز ایرانی در طول سالهای گذشته با آن روبهرو بودید، برایمان توضیح بدهید. چه در داخل و چه در خارج از کشور؟
یک ضربالمثل انگلیسی هست با مضمون اینکه الماسها تحتفشار ساخته میشوند.
حقیقتش خیلی به چالشها فکر نمیکنم، بیشتر سعی میکنم از آنها بهعنوان ناهمواریهای طبیعی که در هر مسیری وجود دارد عبور کنم و از زیباییهای مسیر لذت ببرم.
تمام ناهمواریهایی که کار موسیقی در ایران، تحصیل در خارج، مشکلات مهاجرت ازجمله محدودیتهای سفر و اقامتی که برای ایرانیان وجود دارد را به دلوجان تحمل میکنیم تا بتوانیم هرروز قدمی به رؤیاهایمان نزدیکتر شویم.
به نظر خودتان با توجه به شرایطی که ایرانیان خارج از کشور امروز با آن روبهرو هستند در داخل کشور چه اتفاقاتی میتواند بیفتد که به شما برای رسیدن به هدفی که در سردارید، کمک کند؟
من و همسرم کلاریز کشاورز، نوازنده فلوت وقتی نشر موسیقی پتریکور را در آمریکا پایهگذاری کردیم، یک رؤیا داشتیم، آنکه صدای موسیقیدان ایرانی در سطح جهانی شنیده شود.امروز باعث افتخار است که این موضوع از رؤیای دورودراز ما به هدفی نزدیک و در دسترس تبدیل شده است که حتی بخشی از مسیر را هم طی کردهایم به سمت آن.فراخوان «آهنگسازان جوان» یک پیام واضح داشت، که صدای آهنگساز جوان ایرانی باید شنیده شود. اول در داخل ایران، توسط استادان و جامعه موسیقی، بعد در خارج از ایران.بازخورد شگفتانگیزی داشتیم، تقریباً 90 قطعه از سراسر ایران برای فراخوان ارسال شد که مطمئنم در تاریخ موسیقی ایران بینظیر است. به نظرم همه در داخل و خارج این پیام را شنیدند، بهجز استادان آهنگساز داخل ایران که چون حضور و عدم حضور خود را در این اتفاق بزرگ بیاثر دیدند سکوت کرده و ترجیح دادند محافظهکاری، کمسوادی، حمایت نکردن و بیتوجهیهای خود به نسل جوانِ در معرضِ ناامیدی و پژمردگی را کماکان به غفلت بگذرانند.