[ پولاد امین ] چندی پیش «گال گدوت» هنرپیشه فیلم «زن شگفتانگیز» در اینستاگرام ویدیویی منتشر کرد که در آن گروهی از بازیگران و خوانندگان ترانه تاریخساز «تصور کن» اثر «جان لنون» را با هم میخواندند. ترانهای که مضمون امیدبخش آن، اجرایش در روزگار کرونایی حاضر را، که حداقل با نگاهی نمادین میتوان آن را یکی از دشوارترین دورانهای تاریخ انسان نامید، بدل به رخدادی الهامبخش و همزمان طعنهآمیز میکند.گال گدوت البته تنها و تنها به بارگذاری آهنگ همیشگی جان لنون بسنده نکرد. او ویدیو را با سخنانی درباره «روز ششم قرنطینه» آغاز کرد و گفت که این شرایط او را به تفکرات فلسفی واداشته است. گدوت همچنین گفت که ویدیوی مرد ایتالیایی ترومپتنواز -در روزهای انتشار بسیار پربیننده شد- در روزهای قرنطینه برایش الهامبخش بوده است: «یک نیروی قدرتمند در آن ویدیو وجود داشت» و سپس در کنار «ناتالی پورتمن»، «امی آدامز»، «مارک رافلو»، «لیندا کارتر»، «جیمی فالن»، «ویل فرل»، «نورا جونز»، «جیمز مارسدن»، «سارا سیلورمن»، «کریستن ویگ» و چند تن دیگر به خواندن «تصور کن» پرداخت. ویدیوی گال گدوت بسیار دیده و بسیار دربارهاش گفته و نوشته شد. اما انگار تأثیرات آن ادامه دارد و اندیشمندانی هم هستند که آن را به عنوان نمادی از یک دوران میبینند. نمادی از یک دوران در آستانه انقضا! آنچه در پی میآید، نگاه راشل سیگی است به این موضوع. او با توجه به واکنشهایی که بعد از انتشار ویدیوی «تصور کن» شاهد بوده، میپرسد که آیا باید این دوران را «روزگار پایان یک عشق» نام نهاد؟
همانطور که میگویند شیوع ویروس کرونا تاریخ را به دو برهه قبل و بعد از شیوع این ویروس شوم تقسیم کرده؛ احتمالا محققان و تحلیلگران فرهنگ پاپ نیز مطالعات خود را به بعد و قبل از ویدیوی بدطالع «تصور کن» تقسیم خواهند کرد.
قصد و نیت «زن شگفتانگیز» هر چه بوده باشد، فرقی در این قضیه ایجاد نمیشود که انتشار این ویدیو در ماه مارس باعث شد مردم به این موضوع فکر کنند که چرا هر کدام میخواهیم صف گیجکننده سلبریتیهایی را تماشا کنیم با اینکه تنها عده معدودی از آنها موزیسین و خواننده هستند، اما آهنگی پنجاه ساله از جان لنون را میخوانند و ظاهرا هم کاری به این مسأله ندارند که اشعار ترانه که در کلیت خود معنای اتحاد میدهند و مردم را به آن میخوانند، وقتی در کاخهای بزرگ زمزمه میشوند و صدایشان از قصرهای عظیم شنیده میشود، ممکن است آن معنای خود را برای شمار زیادی از مردم از دست بدهند و توخالی و پوچ جلوه کنند. ده روز بعد، روزنامه نیویورک تایمز مقالهای با عنوان «فرهنگ سلبریتی میسوزد» منتشر کرد که در آن نویسنده مقاله، آماندا هس، این ایده را مطرح کرد که یکی از پیامدهای همهگیری جهانی کرونا ممکن است از بین رفتن مکتب سلبریتیها یا به قول خودمانی برچیدهشدن بساط این قشر باشد.
آیا گدوت واقعا عامدانه و بیسروصدا در این فکر بود که شعلهای زیر این مفهوم گرفته و نقطه پایان شهرت و سلبریتیها را اعلام کند؟ او در سینما ممکن است نقش یک جنگجوی نامیرای آمازون را بازی کرده باشد و اصلا با همین نقش شناخته شده باشد، اما این امر اعتبار جنگجویی به او نمیدهد و نمیتوان کارکردهای ویدیوی او را آگاهانه دانست. حتی برعکس گدوت و ویدیوی ناشیانهاش فقط توانستند این لحظه آموزنده را متبلور کنند که زمانی که درگیر شرایط غیرقابلتصوری میشویم، اکثرا به چیزهایی که سلبریتیها یا هر گروه دیگری از افراد ثروتمند و زیبا میگویند (یا میخوانند) اعتنایی نمیکنیم.
معمولا عموم مردم از شبکههای اجتماعی که در آنها حضور سلبریتیها آشکار و پررنگ باشد لذت میبرند، اما این روزها روزهای عادی نیست. پروفسور کریس روجک، متخصص جامعهشناسی فرهنگی دانشگاه لندن در این زمینه میگوید: «در روزگار حاضر یکی از چیزهایی که برجسته شد، این بود که همه با هم در این اوضاع گرفتار شدهایم. دولتها هم پیام میدادند که این وضع کاری به فقیر و غنی ندارد و همه در این ریسک با همیم. اما حقیقت چیز دیگری است و همه با هم نیستند. وقتی نگاه میکنی سلبریتیها را میبینی که در خانههای راحت و شیکشان نشستهاند. وقتی این افراد از خانههای لوکس خود میگویند «درد شما را درک میکنم، کمی شبیه فانتزی جلوه میکند».
قطع چرخه مشاهیر
البته موضوع فقط گال گدوت و دوستانش نیستند، کرونا تقریبا تمامی روابط و مناسبات سلبریتیها و افراد عادی را مختل کرده است. دیگر خبری از مراسم فرش قرمز و پارتی و میهمانی و نمایشهای آخر شب نیست. با کنسلشدن نمایش فیلمهای جدید و تورها و فستیوالها دیگر چیزی برای تبلیغ و معرفی وجود ندارد. به جای این چهرههای رده اول، ناگهان جلد مجلهها پر شد از عکسهای قهرمانان سرویس بهداشت ملی و نقاشیهای دیوید هاکنی و حتی در مقطعی از ماه آوریل، مشهورترین فرد انگلیس کاپیتان تام مور بود، یک جانباز جنگ که با –تنها- راهرفتن در طول حیاط منزلش توانست بیش از 30میلیون پوند برای سازمان جهانی بهداشت جمعآوری کند. در کل در این روزها شاهد شهرت مشاوران بهداشتی ناشناس هستیم و پربینندهترین ویدیوها هم در ماههای اخیر به هر حال به نوعی به کرونا و رفتارهای مسئولان و مدیران بهداشتی جامعه ربط داشتهاند.
اگر سلبریتیها از خانههایشان بیرون نیایند، بازار شایعه از رونق میافتد. وقتی فیلمی روی پرده نباشد یا نمایشی روی صحنه نرود، پاپاراتزیها مجبورند سلبریتیها را ماسک بر صورت در سوپر مارکتها در حال خرید دستمال توالت و پاستا تعقیب کرده و شکار کنند. به جای تصاویر شامخوردن سلبریتیها در هتلهای لاکچری و شیک و رستورانهای گرانقیمت، حالا پاپاراتزیها تصاویری بیپایان از پیادهروی روزانه بن افلک و آنا آرماس ارایه میدهند.
حالا در چنین شرایطی یک سلبریتی که وجودش بستگی تام و تمامی به دیدهشدن دارد، وقتی قرار است همه در خانه بمانند، باید چه کند؟ پاسخ به این پرسش گستره وسیعی را شامل میشود: پاتریک استوارت در خانه غزلهای شکسپیر را میخواند، مریل استریپ در اپلیکیشن زوم نمایش اجرا میکند، مدونا در ویدیویی درباره کرونا حرف میزند و آن را «عادل بزرگ» مینامد و الن دیجنرس هم قرنطینه را شبیه زندان میداند (در حالی که رسانهها از بیتوجهی او به سلامتی گروه برنامهسازش در اوج پاندمی کرونا حرف میزنند).
ارتباط یا درخشش
در شرایطی که در شبکههای اجتماعی مردم عادی به دنبال ارتباط هستند، سلبریتیها در این فضا به دنبال جلب توجهند. آنها این کار را با تولیداتشان انجام میدهند. سلبریتیها هم مانند ما باید در خانه بمانند و آنها هم کاری برای انجامدادن ندارند. فقط شاید خانههای آنها از خانههای ما بزرگتر باشد و همچنین اگر کار هم نکنند، شاید قسطی نداشته باشند که نگران عقبافتادن آنها شوند. در حقیقت چون دلایل کمی برای نگرانی دارند، حوصلهشان هم بیشتر از اکثر مردم سر میرود. به هر حال سلبریتیها که همیشه ادعا کردهاند جز بزرگی خانههایشان شاید چندان تفاوتی با مردم عادی نداشته باشند، حالا در روزهای کرونا این فرصت را به دست آوردهاند که این ادعا را ثابت کنند. البته این اتفاق هم افتاد و دیدیم که با وجود بزرگی عمارتهایشان و حضور دایمی کسانی که همیشه مراقب سر و شکل آنها هستند، خانههای آنها هم تاریک و در هم ریخته بود.
برندگان و بازندهها
اما همانطور که درویدیوی «تصور کن» هم دیدیم، خودآگاهی پیشرفت زیادی کرده است و داستانهای موفق این روزگار متعلق به مردمی بوده با فهم اینکه حل مشکلات تمام مردم مقدور نیست، کمکهای کوچک اما قابل توجهی انجام دادهاند و با فهم اینکه هدف نمیتواند حل مشکلات همه باشد، به مدت 10 دقیقه یا نیم ساعت مهلت آرامش برای افراد ایجاد کردهاند. برای همین هم هست که «دیسکوی آشپزخانه» سوفی الیس بکستور، ستاره پاپ بریتانیایی را یکی از تأثیرگذارترین کارهای دوران قرنطینه میدانند. او از خانهاش با حضور کودکان آهنگهای زنده اجرا کرد که همگی یادآور استعداد قابل توجه او بودند. این نشان داد که دوران کرونا میتواند محاسنی هم داشته باشد و با دور نگاه داشتن سلبریتیها از چرخه تبریک و تور و فرش قرمز و ملاقات و امضای کتاب این فرصت را برایشان مهیا میکند که با طنز و مهارتی واقعی دل مردم را به دست آورند. دالی پارتون هم این وسط داستانهایی برای ساعت خواب میخواند و دیزی مککوپر کمدین هم به طور زنده داستانی رازآمیز را پخش میکرد.
اما همه که اینطور نیستند یا همانطور که پروفسور روجک میگوید سلبریتیهایی هم هستند که مهارت و استعدادی برای ارایهدادن ندارند. اینها را به جای سلیریتی باید سلتوئید نام داد که ترکیبی است از سلبریتی و تبلوید (نشریات زرد). شاید اینها همان گروهی باشند که گفته میشود کرونا روزگارشان را به پایان خواهد رساند.
اما پروفسور روجک میگوید پایان و نابودی سلبریتیها و تمام این مسائل توهماتی هستند که به این سهولت رخ نخواهند داد: « فرهنگ سلبریتی بیش از صد سال تاریخ دارد. اینگونه نیست که این فرهنگ تنها در ده سال اخیر شکل گرفته باشد». تنها اتفاقی که در این میان رخ داده به نظر میرسد این باشد که مردم حالا دیگر تنها کسانی را که چیزی واقعی برای ارائه دارند به عنوان کسانی که شایسته شناخته شدن هستند به رسمیت میشناسند. اما شاید هم این فقط یک تلنگر باشد. به هر حال حتی در دوران کرونا هم دادگاه جانی دپ و امبر هرد یکی از جذابترین اخبار بوده و برای هزارمین بار ثابت کرده که رسواییها همچنان جذابیتهای خود را حفظ کردهاند. به عبارت بهتر؛ شاید در سال جاری ستارگان کم فروغتر جلوه کرده باشند، اما این اتفاق احتمالاً فقط یک سوسو زدن موقتی است و «فرهنگ سلبریتیسم آمده که بماند.»