شهاب نبوی طـــنــزنـویــس
در سالهای ابتدایی زندگیام بود که متوجه شدم یک چیزی در نهاد بشر وجود دارد به نام منتگذاشتن. یعنی اولینبار وقتی با این قضیه روبهرو شدم که مادرم وقتی نرفتم «اون قندون» رو بیاورم، به من گفت: «خاک تو سرت. تقصیر منه که تورو به دنیا آوردم و شیرت دادم و اون کهنه قهوهایت رو عوض کردم.» بعدها که کمی بزرگتر شدم، یک روز که گفت برو نان بخر و گفتم بگذار سرندیپیتی را ببینم و بعد بروم، به من گفت: «تقصیر منه که مثل ننه فلانی و فلانی نرفتم مهمونی و خوشگذرونی و موندم دارم برای بچههای تقی غذا درست میکنم.» مدتی بعد وقتی گفت به جای من به خواهرت دیکته بگو و گفتم درسهای خودم مانده، در جواب به من گفت: «تقصیر منه که فرستادمت مدرسه. تو باید میرفتی کارگر معدن میشدی که سختترین کار دنیا بعد از طنزنویسیه.» این روند و مراسم باشکوه منتگذاری از سمت پدر نیز همیشه وجود داشته. من هم معمولا جواب خاصی نمیدهم اما برادرم که چندسالی از من کوچکتر است و تجربه بشری ثابت کرده هرچه انسان کوچکتر باشد، پرروتر و باجسارتتر است، هروقت این را به او میگویند در جوابشان پاسخ میدهد: «مگه از من پرسیدید میخوام بیام که الان منت سرم میذارید؟ راحت تو دل طبیعت داشتم زندگیم رو میکردم و اومدید وارد حریم خصوصی من شدید. الانم من میآم وارد حریم خصوصی شما میشم و هرچی کارت بانکی و چیز با ارزش دارید، باید بهم بدید تا دیگه بیاجازه کسی، وارد جاییش نکنید.»
حقیقتش این است که به هرحال این جنبه از عادات انسانی هم مانند سایز دماغ و چیزهای دیگر به صورت ارثی منتقل میشود؛ تازه این منتگذاشتن مانند یک غده میچسبد زیر گلوی آدم و باعث میشود تو هم با منتگذاشتن بر سر دیگران حالت خوب شود. اصولا آدمیزاد از یک جایی به بعد به خاطر وجدان و احساس مسئولیت و اینجور سوسولبازیها نیست که کاری برای دیگران میکند؛ دلیل اصلی این است که بعد از انجام کار، کفدستی بزند و بگوید: «آخجون، سوژه منت گذاشتنم جور شد.» مثلا من خودم هماکنون درحال گرفتن انتقامی سخت از پدرومادرم هستم. الان هریک نانی که میخرم، یا کمکی که میکنم برای این است که بعدش منت بگذارم. حتی سایز و مدل نانی که میخرم هم، در شدت منتی که میگذارم، تأثیرگذار است؛ فیالحال نرخ منت نان سنگک دورو خشخاش با نان تافتون خیلی متفاوت است و حالا شما دیگر فکرش را بکنید چه فرقی بین سنگک و نان ماشینی میتواند باشد. یا در موردی دیگر، الان حدود دوهفته است برای همکارم چند کار متفرقه انجام دادهام؛ برایش بازی جدید نصب کردهام، چند تا فیلم ریختهام، شارژ تلفنهمراه خریدهام و منتظرم زرت و پرت اضافه کند تا همه اینها را بکوبم توی سرش اما لامصب خیلی زرنگ است و خودش روزی چندینبار بابت کارهایی که برایش انجام دادهام، ازم تشکر میکند و حتی یکی، دوبار هم خواسته دستم را ببوسد که اجازه ندادهام. بعد از این بود که متوجه شدم منتگذاشتن روی سر آدمهایی که دستمال دستشان است و خودشان دایم درحال دستبوسی هستند، جواب نمیدهد. البته بحث دستمال و چاپلوسی خودش یک مبحث مهم است که باید جداگانه به آن بپردازیم.