حسین ایمانیجاجرمی جامعهشناس شهری
زبالهگردی کودکان موضوعی اجتماعی و شهری است که سالهاست وجود دارد و موجب اختلاف میان مسئولان؛ پدیدهای آمده از فقر شهری و آسیبی اجتماعی که راهحلی خطی ندارد. این یک واقعیت است که تا زمانی که فقر شهری سروسامان نگیرد و سیستم جمعآوری زباله مدرن نشود، این آسیب اجتماعی به حیات خود ادامه خواهد داد. سیستم فعلی جمعآوری زباله زمینه زبالهگردی را فراهم آورده است و تا زمانی که اصلاح نشود، شاهد زبالهگردی خواهیم بود، اگرچه با در نظر گرفتن وضع مالی شهرداری به نظر میرسد تغییر سیستم و جمعآوری زبالهگردی در کوتاهمدت عملی نخواهد شد. گفتن از جمعآوری کودکان کار، ممنوعیت فعالیت کودکان زبالهگرد و ... بدون مهیا کردن زیرساختها درنهایت به ضرر این کودکان و خانوادههایشان خواهد بود؛ نتیجهگیری که تجربههای توسعه هم بر آن صحه میگذارد، چون این کودکان نانآوران خانوادههایشاناند. زبالهگردی کودکان موضوعی است که نیاز دارد ریشههای جامعهشناختی آن به خوبی دیده شود، البته برمبنای واقعیتها، نه رویای مدیران. تصمیم به ممنوعیت کار 4هزار کودک زبالهگرد نتیجه فشار افکار عمومی است. یکی، دو روز پیش روز جهانی منع کار کودکان بود، شعارهایی داده شد، شاید سلبریتیهایی هم دلسوزیهایی کرده باشند، در نتیجه مقامات اداری واکنش نشان داده و طرحهایی ارایه میدهند، اما واقعیت این است که فقر آنقدر قدرتمند است و ابعاد پیچیدهای دارد که نمیتوان با دستورالعمل حلش کرد. باید پذیرفت برخی ساختارها در ایران فقرآفریناند، حتی اگر زبالهگردها خارجی باشند؛ اینکه بگوییم افغانستانیاند مسئولیت از روی دوشمان برداشته نمیشود. متاسفانه دستگاههای دولتی ما پیش از اینکه دستگاه سیاستگذار باشند، دستگاه توزیع پولند، بنابراین تا زمانی که پول وجود دارد، این دستگاهها خوب کار میکنند، اما وقتی کفگیر به ته دیگ میخورد، مانند حالا که درآمدهای نفتی کم شده است، با خلأها بیشتر از قبل روبهرو میشویم. بسیاری از کشورها مانند نیوزیلند دولتهای پولداری ندارند، اما شهروندانشان با استانداردهای خوبی زندگی میکنند، چون سیاستهای اجتماعی در این کشورها تعریف شده و سازوکارهای مناسبی پیشبینی شده است. مددکاری اجتماعی در این کشورها وجود دارد و مدرسه بهعنوان خانه اجتماعی کار میکند، البته ما همه اینها را داریم، اما جدا از هم هستند. با این سیستم اداری نمیتوان امید به حل آسیبهای اجتماعی داشت، جامعه مدنی هم خیلی ضعیفتر از اینهاست که بتواند کاری پیش ببرد. در جامعه ایران همکاری پایین است و بیاعتمادی بسیار. موجودی سرمایه اجتماعی هم پایین است. نهادهای اجتماعی موجود هم کارکرد واقعی خودشان را ندارند و عموما با نگرش سنتی به فعالیت خود ادامه میدهند. بهعنوان مثال نیروی کار بسیج میکنند برای ساختن مدرسه و ... درحالیکه عمر کارهایی از این جنس تمام شده است. در جامعه کنونی باید فقرا را توانمند کرد تا بتوانند قابلیت پیدا کنند سازمان اجتماعی بسازند. زبالهگردها کارگر محسوب میشوند، چرا کمک نکنیم تا اتحادیهای به وجود بیاورند که قدرت چانهزنی برای حل مشکلاتشان داشته باشند، چون با توزیع غذا و دلسوزی این مسأله اجتماعی حل نمیشود.