[زهرا جعفرزاده ] از شصتودو روز پیش با شیوع ویروس کرونا شرایط متفاوتی بر ایران سایه انداخت. دو هفتهای طول کشید تا ایرانیان متوجه فاجعه شدند و درِ خانههایشان را به روی ویروس بستند. بسیاری از مغازهها ناچار به پایین کشیدن کرکرهها شدند. آنها در ماراتن نفسگیر کاسبی شبعید، بازی را باختند و با جیبهای خالی به خانههایشان برگشتند. مدارس تعطیل شد. دانشآموزان و معلمانشان در خانه ماندند و دانشجویان و استادانشان هم به آنها اضافه شدند. هر روز دایره در «خانه ماندهها» بزرگتر میشد. تعطیلات نوروز اعلام رسمی قرنطینه بود. هر چند کارشناسان میگویند «سطح سوم قرنطینه» که همان فاصلهگذاری اجتماعی یا فیزیکی است به اجرا درآمد، نه قرنطینه کامل. از نخستین روز شیوع بیماری در ایران هر روز خبرهای ضد و نقیضی منتشر میشود. مسئولان میگویند دلیلش ناشناخته بودن ویروس است. مردم هنوز سوالهای فراوانی دارند، در حساب و کتابهاشان آمار قربانیان با هم نمیخواند، تعداد مبتلایان بالاست و دستور شروع فعالیتها داده میشود. به گفته سعید مدنی، پژوهشگر مسائل اجتماعی، مردم بلاتکلیفاند نمیدانند در خانه بمانند یا بیرون بروند. درنهایت هم قرنطینه پلاستیکی را شکستند و به خیابانها آمدند؛ برای تفریح و سرگرمی، برای کار و نانآوری. در یک ماه و نیم گذشته خانه برای جمعیت قابل توجهی جهنم شد. مهارت در کنار هم بودن اعضای خانوادهها محک خورد و خیلیها را بازنده کرد. شرایط شبیه حبس خانگی بود. گروهی در نان شبشان ماندند. تعدادی زن و فرزند را به باد کتک گرفتند و خیلیها هم بچههایشان را به خیابان فرستادند تا پولی به خانه بیاورند. سعید مدنی، میگوید جامعه ایران، جامعهای آسیبپذیر با تابآوری پایین است و نتوانسته در شوکی که به آن وارد شده خودش را نگه دارد. او در گفتوگو با «شهروند» توضیحات بیشتری درباره شرایط فعلی و بعدی جامعه ایران با بحران کرونا میدهد.
ما شاهد دوره عجیبی از گذران زندگی هستیم که کمسابقه و شاید بتوان گفت بیسابقه بوده است. این روزها فراوان درباره نقش خانواده و کارکردهای آن به گوش میرسد و به استناد آمارهای بهزیستی و اظهارات فعالان مدنی، ضعف برقراری ارتباط میان اعضای خانواده به شکل پررنگتری خودش را نشان داده است. چه بسا خبرهایی هم شنیده میشود که از بالارفتن اختلافات خانوادگی و همسرآزاری و کودکآزاری حکایت دارد. در این شرایط شاهد چه دگرگونیهایی در نهاد خانوادهایم؟
نکته اول اینکه در ایران هیچگاه نه در گذشته و نه در یکی دو ماه گذشته به معنای واقعی نه قرنطینهای داشتیم و نه فاصلهگذاری اجتماعی؛ یعنی حتی زمانی که گفته میشود تردد بینشهری ممنوع است باز هم جدی به اجرا درنمیآید. در همین هفته گذشته هم شاهد بار ترافیکی سنگینی در سطح شهر تهران بودیم. در شهرهای دیگر هم همینطور بوده است؛ این موضوع نگرانی از تشدید و تداوم وضع موجود را بیشتر میکند. مردم بلاتکلیف هستند؛ نمیدانند به زندگی عادی برگردند یا همچنان در خطر ابتلا قرار دارند. با همه اینها طبیعی است که بعضی از آثار و عواقب این دوره از بین میرود و برخی هم ماندگار میشود و میتواند وضع بهمراتب متفاوتی ایجاد کند؛ مثلا آثار کرونا بر وضع خانوادهها بسیار نگرانکننده است. میگویند خشونتها در این مدت در خانوادهها بهویژه خشونت علیه زنان و کودکان بالا رفته که عواقب خاص خودش را دارد. در فقدان حمایتهای اجتماعی و اقتصادی از افراد وضع در آینده بهمراتب حادتر خواهد شد. طبیعی است وقتی افراد مدتزمان بیشتری در خانه بمانند تعارضات و اختلافات هم بیشتر میشود. حالا به همه اینها مشکلات اقتصادی را بهویژه در خانوادههای آسیبدیده باید اضافه کرد. بنابراین آثار ماندگار این وضع بر خانواده ایرانی نیاز به توجه جدی دارد.
به اعتقاد شما قرارگرفتن در این شرایط نشان داده است که خانواده در ایران کارکردش را از دست داده یا دچار مشکلات حلنشدهای است که هیچوقت به آن توجه نشده است؟
نمیتوان در اینباره نظر قطعی داد. خانوادههایی که از نظر معیشتی وضع پایداری دارند و نگرانیشان برای ادامه زندگی و کار کمتر است، پیامدهای کمتری هم گریبانشان را میگیرد و در برخی موارد استثنایی حتی میتوان گفت این وضع برای آنها آثار مثبت داشته است؛ اما باید به یاد داشته باشیم که ما در شرایط استثنایی قرار گرفتهایم و انتظار اینکه این شرایط وضع را به نفع خانوادهها بهبود دهد، اشتباه است. انتظار اینکه بهکلی بهویژه در خانوادههای آسیبدیده و مشکلدار خانوادهها قدر همدیگر را بدانند و پیوندها بیشتر شود، مطابق با واقع نیست. ما باید تلاش کنیم که خانوادهها این وضع را پشت سر بگذارند و به شرایط عادی برگردند و آن موقع به فکر انسجام خانواده باشیم. تا آن موقع باید در ایران نگران تشدید مشکلات خانوادهها بود.
این روزها صحبت از ترویج گفتمان میشود و قبلا هم طرحی تحت عنوان طرح ملی گفتوگوی خانواده از سوی معاون رئیسجمهوری در امور زنان و خانواده هم مطرح شده بود که البته از جزئیات آن خبری نیست. منظور این است که در شرایط فعلی چقدر مطرحکردن این مباحث ضروری است و اساسا چه ضعفهایی در این بخش و به طور کلی جامعه دیده میشود؟
جامعه ایرانی جامعه آسیبپذیر با تابآوری پایین است. ما حالا با شرایط بحران مواجهیم. بنابراین در این وضع صحبتکردن از راهحلهای بلندمدت طنز تلخ است. چطور میتوان انتظار داشت که حالا این مسائل حل شود. مسئولان به دنبال رونق اقتصادیاند، سال گذشته که با بحران کرونا مواجه نبودیم با رشد اقتصادی منفی مواجه بودیم. کرونا عامل بحران اقتصادی نیست کرونا فقط تشدیدکننده بحرانهاست.
شما اشاره کردید که باید منتظر پایان بحران باشیم تا بتوانیم مشکلات پیشآمده از شرایط موجود را بررسی کنیم. در حالی که همه نگران شرایط بعد از کرونا هستند.
بله، کرونای اصلی در راه است. با توجه به نوع سیاستگذاریها، ویروس اصلی تبعات حاصل از ویروس فعلی است. طبیعتا در آینده بحرانهای ساختاری قبلی با شدت بیشتری خودش را نشان میدهد و آسیبهای اجتماعی در ابعاد وسیعتری بروز و ظهور میکند؛ زیرا شاخصهای رفاهی در ایران روند نزولی داشته و شرایط در آینده حادتر از گذشته میشود. شواهد نشان میدهد که وضع فعلی مشکلات خانوادگی را گسترش و آستانه تحمل جامعه را بهشدت کاهش داده و به همین دلیل واکنشهایی خشونتآمیز که در قبال چنین شرایطی دیده میشود، در آینده گستردهتر و همهجانبهتر میشود. بنابراین اگر اقدامات جدی عاجلی برای اصلاح برنامهها صورت نگیرد و جامعه به حال خود رها شود، به اعتقاد من ابعاد اجتماعی و سیاسی دوران پس از کرونا هم بسیار جدیتر از دوره کرونا خواهد بود.
البته این وضع تنها برای گروه آسیبدیده نخواهد بود.
بله، برای همه است. تا قبل از کرونا بخش عظیمی از ایرانیان زیر خط فقر یا نزدیک به آن بودند. بررسیها نشان میدهد در اعتراضات آبان ماه هم تنها طبقات کمدرآمد وارد میدان نشده بودند؛ طبقه متوسط فقیرشده هم درگیر اعتراضات آبان بودند که نشان میدهد معیشت دغدغه عمومی است. با توجه به شرایط اقتصادی فعلی و در تنگنا قرارگرفتن معیشت، تعداد بیشتری به زیر خط فقر سقوط میکنند و جمعیت آسیبپذیر ما بزرگتر میشود. بنابراین تبعات و آثار کرونا همانقدر که با گذشت زمان جمعیت بیشتری را در برمیگیرد عواقب آن در گروههای مختلف اجتماعی هم بیشتر میشود.
مسئولان بهطور مرتب از مردم میخواهند تا توصیهها جدی گرفته شود، در خانه بمانند و ... در مقابل اما شاهد رفتارهای دیگری از سوی جمع نه چندان کمی از مردم هستیم که به این توصیهها تمکین نمیکنند و شاید بهطور خلاصه بگوییم جدی نگرفتهاند، حتی زمانی که مسأله معیشت با توجه به روزهای نخست تعطیلات نوروز هنوز آنقدر پررنگ نشده بود، افراد بیشتر در پی سفر و تفریح بودند و از خانهها خارج میشدند. ریشه این رفتار کجاست؟
به اعتقاد من باید علت این رفتار را در خود مسئولان جستوجو کرد و این سوال را پرسید که آیا رفتار مسئولان در مواجهه با کرونا معقول بوده است؟ بررسیها نشان میدهد سرمایه اجتماعی از دست رفته و میزان اعتماد در میان مردم کاهش پیدا کرده است. اما اینکه مردم چرا به بسیاری از توصیهها بیتوجهی میکنند، باید گفت که در بحثهای متقاعدسازی یکی از عوامل تعیینکننده اعتماد است. اگر اعتماد نباشد حتی توصیههای درستی که به نفع خود افراد است هم جدی گرفته نمیشود. زمانیکه پیامهای متفاوتی از سوی مسئولان درباره کرونا ارسال میشود، مردم به منبع پیامها بیاعتماد میشوند. بهطور مثال پیش از تعطیلات نوروز همه میدانستند که سفرها شروع میشود اما مسئولان هیچ اقدامی انجام ندادند و پس از نزدیک به 10 روز محدودیتهایی برای تردد ایجاد کردند که حکایت از تغییر نگاه مسئولان داشت. یا قبل از آن عنوان میشد شرایط عادی است و ویروس شایع نشده اما بعدا معلوم شد این طور نیست. اعتماد یعنی قابل پیشبینی بودن. اما رفتار مسئولان برای مردم قابل پیشبینی نیست. بنابراین میتوان گفت که واکنش مردم به توصیهها و درخواستها نتیجه رفتار مسئولان با آنها بوده است.
یعنی زمانی که مردم، مسئولان را در تصمیمگیریها مصمم نمیبینند خودشان هم به توصیهها عمل نمیکنند یا جدی نمیگیرند.
بله، چرا رفتار مسئولان اینقدر متعارض بوده چون استراتژی مشخصی نداشته یا اگر هم داشتهاند اعلام نکردهاند. بنابراین طبیعی است که رفتار مردم هم متعارض باشد. وزارت بهداشت به مردم توصیه میکند اما این توصیهها فاقد ضمانت اجرایی است. مسئولان دولتی در ابتدا درک واقعبینانهای از موضوع نداشتند. چرا که تصور میکردند شیوع کرونا یک مسأله صرفا پزشکی است که با برخی روشها میتوان آن را پشت سر گذاشت. درحالیکه کرونا محصول تقابل طبیعت و اجتماع است. کرونا چرا به وجود آمد؟ به دلیل رژیم غذایی تعدادی از مردم چین. شیوع آن چه طور بود؟ از طریق روابط اجتماعی. بنابراین واکنشی که باید به آن نشان داد یک برنامه بهداشتی، اجتماعی است نه برنامه صرفا پزشکی با توصیههای بهداشتی. یک پاسخ دیگر به اینکه چرا مردم توصیهها را جدی نمیگرفتند این است که مسئولان توصیههایی به مردم میکنند که این توصیهها بر سایر جنبههای زندگی آنها تأثیر میگذارد. اما در مقابل مسئولان در ارتباط با این تأثیرات برنامه مشخص ندارند. افراد با درآمدهای ناپایدار نمیتوانند به این توصیهها عمل کنند. چرا که معیشت آنها در خطر است. آنها میان حل مسأله معیشتی و پیشگیری از ابتلا به کرونا، معیشت را انتخاب میکنند. یک ماه از اعلام دولت برای کمک به سهمیلیون نفر میگذرد. کمک انجام شده؟ آیا فقط همین سه میلیون نفر از 80میلیون نفر مشکل معیشت پیدا کردهاند؟ خیر. دامنه کسانی که بعد از تعطیلات نوروز از بازار کار خارج شدند و حالا بیکارند کم نیست. اولویت اول اینها معیشت است و بعد کرونا.
در این شرایط چه میتوان کرد تا هم میان دولت و مردم جلب اعتماد شود و هم اینکه مردم بهعنوان سرمایههای اجتماعی هویت دوباره خودشان را به دست آورند؟
دولت باید خود را بازیابی کند و با توجه به فرصت کوتاه موجود و احتمال ایجاد موج بعدی شیوع کرونا در کشور، این بار باید به جامعه مدنی تکیه کند. برای مثال به سازمان نظام پزشکی اتکا کند که جایگاه خوبی در میان مردم و جامعه مدنی دارد. دولت باید تجدیدنظر اساسی در سهم جامعه مدنی برای حل وضع موجود داشته باشد. انتظار میرفت صداوسیما در این وضع از بعضی سیاستهایش صرفنظر کند و با رویکرد فراگیرتر افراد معتبر نزد مردم را برای گفتوگو با آنها دعوت کند. دولت هیچ راهی ندارد مگر اینکه جامعه مدنی را به رسمیت بشناسد و از آن در مدیریت بحران طلب کمک کند.
به هر حال بسیاری از کارشناسان تغییر وضع شیوع این ویروس در کشور را به رفتارهای مردم گره زدهاند و میگویند که به دلیل این واکنشها که البته تحتتأثیر رفتارهای مسئولان در اوایل شیوع این بیماری است، دوره طولانیتری از بیماری را در کشور خواهیم داشت.
قطعا دوره طولانیتری خواهیم داشت. فارغ از همه اینها طرحهایی مثل خصوصیسازی نظام سلامت هم به این ماجرا دامن زد. منابع بسیاری در طرح تحول نظام سلامت به هدر رفته و منجر شد تا نظام سلامت توانایی کمتری برای مواجهه با بحران کرونا داشته باشد. به قول ژیژک – فیلسوف - کرونا فرصتی شد تا دوباره به جامعه آلترناتیو بیندیشیم. در چند دهه گذشته دولتها تلاش کردند تا مسأله آموزش و سلامت و ... را از طریق بازار اداره کنند. نتیجه این شد که بخشی از امکانات دولتی به بخش خصوصی واگذار شود. بحران کرونا در دنیا و البته ایران سیاست خصوصیسازی را زیر سوال برد. مطابق اصل 29 قانون اساسی، دولت در قبال تأمین نیازهای اساسی مسئولیت دارد. درحالیکه شاهد هستیم نظام بهداشتی که پیش از این به دلیل همین سیاستهای بازار کوچک و ضعیف شده بود با موجی از تقاضا در بحران کرونا مواجه شد که به سادگی نمیتواند به آن پاسخ دهد. از آن طرف هم این تقاضا برای مداخله در بحران برای بخش خصوصی جذاب نبود و به آن ورود نکرد. بخش خصوصی داوطلب درمان است نه پیشگیری و واکسیناسیون. چرا که منافعش در درمان بالینی است. پیشگیری مشتریهایش را برای درمان کم میکند و با منافعش مغایرت دارد. بخش خصوصی براساس منافع خود تصمیم میگیرد که کجا و چطور سرمایهگذاری کند. در مقابل از دولت انتظار میرفت مسئولیت تأمین نیازهای اساسی مردم ازجمله سلامت و معیشت را براساس بند یک اصل 43 قانون اساسی به عهده گیرد.