یاسر نوروزی| کتاب «انسان خردمند» نوشته یووال نوح هراری سال 96 با ترجمه نیک گرگین از سوی «نشر نو» چاپ شد. همزمان ترجمههای دیگری هم از «انسان خردمند» چاپ شدند؛ نظیر «ساپینس» در نشر «چشمه». روایت هراری از تاریخ زندگی بشر روی کره زمین برای کتابخوانها آنقدرها جذاب بود که فورا آثار دیگرش هم در ایران ترجمه و منتشر شدند؛ «انسان خداگونه» و «21 درس برای قرن 21». همزمان اما انتقادهایی هم درباره این کتابها مطرح میشد؛ ازجمله در نشست بررسی کتاب «انسان خردمند» در شهر کتاب مرکزی در سال 97 یا نشستهای دیگری تحت عنوان نقد و بررسی آثار هراری. ضمن اینکه آثار دیگری با عنوان آثار علمی در ایران چاپ میشدند که خوانندگانی مییافتند؛ کتابهایی با موضوعهایی نظیر «سفر در زمان»، «سیاهچالهها»، «کوانتوم» و.... بعضی از این کتابها مثل آثار هراری در روایت جذاب بودند اما نظریات و روایات این آثار چقدر پایه علمی داشت؟ به همین جهت هم شاید مفهومی نظیر «شبه علم» در افواه کتابخوان رواج پیدا کرد و در تقابل با این نوع آثار به کار رفت. با این حال پرسش هنوز به جا بود؛ علم چیست؟ شبه علم چیست؟ و چطور میشود تشخیص داد که تفاوت این دو در کتابهایی با موضوع مشابه کجاست؟ برای پاسخ به این سوالات سراغ شروین وکیلی رفتیم؛ استاد دانشگاه، محقق، مولف و پژوهشگری که همان ابتدا نقدهایی جدی به کتابهای هراری داشت. وکیلی مدرک کارشناسی زیستشناسی، کارشناسی ارشد فیزیولوژی اعصاب و کارشناسی ارشد جامعهشناسی از دانشگاه تهران دارد و دکترای جامعهشناسی خود را از دانشگاه علامه طباطبایی گرفته است. او طی یک دهه در دانشکده علوم دانشگاه تهران هم تکامل زیستی تدریس میکرد. حالا لغو مجوز آثار هراری از سوی وزارت ارشاد دلیلی شد تا با او گفتوگو کنیم. پاسخهای شروین وکیلی را در ادامه میخوانید.
احتمالا شنیدهاید که مجوز کتابهای نوح هراری در هفتههای گذشته در ایران لغو شده است. شما یکی از کسانی بودید که در زمان انتشار کتاب «انسان خردمند» نقد جدی و مفصلی درباره این کتاب ضبط کردید و ویدیوی آن را منتشر کردید؛ درواقع یکی از جامعترین نقدها درباره این کتاب بود. به نظرتان چرا دستور به جمعآوری این کتابها دادهاند؟
با توجه به اینکه از ابتدای کار منتقد آثار این نویسنده بودهام، لازم میبینم نخست موضع خود را درباره چنین حرکتی روشن کنم. من سرسختانه با هر شکلی از قیدوبند بر جریان آزاد اطلاعات مخالفم و بهویژه در حوزه نوشتارهایی مدون مثل کتاب معتقدم تنها راه جداشدن سره از ناسره و سخنان راست و ناراست، مجالدادن به گردش طبیعی و آزاد اطلاعات در جامعه است؛ یعنی اگر همه صدای خود را داشته باشند و در فرآیند تدوین و نشر افکار، انحصاری وجود نداشته باشد، سازوکارهای انتخاب طبیعی وظیفه خود را انجام میدهند و آنچه نادرست و زیانبار است با نقد و ارزیابی صاحبنظران از میدان خارج میشود و آنچه درست و دانشورزانه است به کرسی مینشیند. این روند ممکن است قدری زمانبر باشد، اما تنها راهی که برای جداشدن راست و دروغ داریم همین است. هر شکلی از ممیزی و مانعتراشی در راه انتشار و چرخش آزادانه اطلاعات در این روند اختلال ایجاد میکند . همچنان که در قرن گذشته بهخوبی در تاریخ تحول کتاب و نوشتار و رسانهها در ایرانِ خودمان میبینیم. من اصولا فکر میکنم اندیشیدن و نوشتن و انتشار آن نیازی به مجوز ندارد و مرجعی از حکمت و خرد غایی را سراغ ندارم که بتواند ادعا کند اجازه اندیشیدن مردمان را در دست دارد. بله، من فکر میکنم بدنه آرای هراری نادرست است و معتقدم باید اجازه داد تا به همراه نقدهایی که بر آن وارد است، منتشر و خوانده شود و مردم خودشان عقل دارند و بنا به هوش و سوادی که دارند هر چه بخواهند را میپذیرند یا نمیپذیرند که به خودشان مربوط است و کسی اجازه ندارد در روند فهم مردم مداخله کند.
نگاه محققان حوزه دانش (به معنی علوم تجربی) به این دست کتابها چیست؟ چون در سالهای اخیر بهتدریج ترجمه و انتشار آنها در ایران بیشتر شده است؛ مثالها فراوان است و از منظر مخاطب عام شاید نشود آنها را طبقهبندی کرد: «زمان»، «فیزیک کوانتوم»، «سیاهچالهها» و.... درواقع میخواهم بدانم چه نوع کتابهایی در این گروه، شما را بهعنوان مولف و پژوهشگر و محقق به خود جلب میکند و آن را به خوانندگان توصیه میکنید؟ چه ویژگیهایی باید داشته باشد که آن را پیشنهاد بدهید؟
ببینید، ما ردهای از کتابها را داریم که برچسبشان «علم برای همه» است؛ مثلا یکی از دلایل شهرت فراگیر ایزاک آسیموف آن بود که کتابهایی را با این هدف تدوین کرد؛ کتابهایی که در زمان خودشان بسیار هم عالی بودند. گاهی دانشمندان جدی هم این مهارت را دارند که سخنشان را به زبان ساده بگویند؛ مثلا ژرژ گاموف که فیزیکدان بزرگی بود، در ضمن «یک، دو، سه، بینهایت» را هم نوشته است که کتابی در این طبقه است. این نوع کتابها بسیار سودمند هستند و انتشارشان ضرورت دارد. کتابهای هراری هم در این رده میگنجد.
عجیب است که کتابهای هراری را در این رده طبقهبندی میکنید؛ پس چرا در آن زمان علیه آنها موضع گرفتید؟
چون هراری کتابی در این رده نوشته، اما جایگاه متن خودش را مخدوش کرده است. کتابهای علم برای عموم همیشه دادههای مستند و نظریههای جاافتاده (و آن هم مهمترینهایشان) را به مخاطبان عمومی عرضه میکنند و خواننده اطمینان پیدا میکند که در آنها برآیندی از نظر عمومی دانشمندان در فلان موضوع را فرامیگیرد. هراری با آنکه آرای این و آن را گردآوری کرده و کتابی با لحن «علم برای همه» نوشته، ادعاهای بزرگتری هم مطرح کرده و کوشیده است که عقاید و باورهای خودش را در میانه متن به مخاطب القا کند؛ این هم البته هیچ ایرادی ندارد، به شرط آنکه نویسنده موضع خودش را معلوم کند. هراری میتوانست کتابی بنویسد و در آن ادعاهای مرکزی خودش را مطرح کند و خوانندگان را به داوری فرا بخواند. از این رو به نظرم مکری در این میان رخ داده و او ادعاهای گزاف خود را در لفاف دادههایی جذاب پیچیده و کتابی دورگه درست کرده که بافتش «علم برای همه» است و محتوای مرکزیاش «جامعه و تاریخ و اخلاق از نگاه هراری» که هم نامستند است و هم نادرست.
مثلا کجای مباحث هراری هم نامستند است و هم نادرست؟
مهمتر از همه، آنکه هراری کوشیده تصویری از تاریخ جهان به دست بدهد که ایران در میانهاش نباشد. با توجه به اینکه ایران کهنترین تمدن زنده کره زمین و خاستگاه بخش مهمی از عناصر بنیادین تمدن (از جمله کشاورزی، شهرنشینی، خط، پول، دولت فراگیر) است؛ چنین تلاشی هم نامستند است و هم نادرست.
اما بحث اصلی هراری درباره تکامل انسان است. اسم کتابش هم «sapiens» است که اسم گونه ماست.
بله؛ این هم از همان مکرهاست. در آغازگاه کتاب به شما وعده داده میشود که مطلبی درباره گونه انسان پیش رویتان قرار دارد. اما موضوع کتاب «هوشمند» هراری چنین نیست. بیش از ۹۰درصد برگهای کتاب درباره تاریخ جهان است، با همان نگرشی که گفتم.
و شما این نگرش را نادرست و غیرعلمی میدانید؟
اتفاقا علمی است اما نادرست است؛ یعنی در بافت آرای علمی مطرح شده است و بنابراین میشود بازبینی و نقدش کرد و من هم در یادداشت و ویدیویی که منتشر کردم همین کار را انجام دادم. به شکل مستند و علمی میتوان نشان داد گزارههای مرکزی مورد تأکید هراری که آرای شخصیاش است، نادرست است؛ هم درباره سیر تاریخ تمدن جهان و هم موضوعات دیگری مثل تحول میل جنسی یا ماهیت قدرت سیاسی و پیامدهای استعمار. اینها عقاید شخصی اوست که در بافت دادههای جذاب و ایدههای خلاقانهای مطرح شده که او از اطراف گردآوری کرده و بدون ارجاع به آفرینندگانش، همه را کنار هم چسبانده است تا دیدگاه خودش را تأیید کند. اگر منابع اصلی این ایدهها و دادهها را بشناسید، میبینید که با تلنباری رنگارنگ از چیزهای معتبر و جذاب اما بیربط سروکار دارید که گزارههایی نامعتبر را پنهان کرده و ادعا شد که آن گزارهها را پشتیبانی میکند، که خب... نمیکند!
یک نوع از دستهبندی اینجور کتابها آن است که برخی را با عنوان «علم» و برخی را به اسم «شبه علم» معرفی میکنند. اولا که این تقسیمبندی به چه معناست و اصلا خود این تقسیمبندی چقدر کارشناسانه است و آیا معیارهایی برای تشخیص این دو از هم وجود دارد؟
بله، ما یک چارچوب منظم و مستدل و رسیدگیپذیر داریم به اسم علم که معتبرترین مرجع تولید دانایی و صدق در عصر کنونی است. علم از مجموعهای از گزارههای تجربی و آزمونپذیر و ملموس و عینی تشکیل شده است که با شبکهای از مفهومها به هم چفت و بست شدهاند و منطقی فراگیر و عام با روششناسیای جاافتاده بر آن حاکم است. هر چیزی در این دامنه باشد علم است و هر چه بیرونش باشد، علم نیست. دقت کنید که آنچه علم نیست به هیچعنوان بیارزش یا حتی تهی از صدق نیست. هنر علم نیست ولی ارزشی همپایه علم دارد و ادبیات و اساطیر کاملا با علم تفاوت دارند اما حقیقتهایی را بازنمایی میکنند. با این حال تنها سیستم شناختیای که در آن امکان محکزدن سختگیرانه گزارهها وجود دارد و مفهومها را میشود شفاف نقد کرد و روشها را بازبینی کرد، علم است. به این ترتیب ما متونی را داریم که علمی هستند و آنهایی که علمی نیستند. در این بین «شبه علم» عبارت است از متونی که علمی نیستند؛ اما ادعای علمیبودن دارند؛ مثلا طالعبینی یا هومیوپاتی یا انرژیدرمانی و چیزهای شبیه اینها شبه علم هستند یعنی ادعاهایی غیرعلمی را در ترکیب با دادهها یا کلیدواژههای علمی بیان میکنند، به آن سودا که از اعتبار و صدق علم برخوردار شوند.
کتابهای هراری از دید شما شبه علم است؟
به نظر من برخی از کتابهای هراری ازجمله «هوشمند» و «انسان خداگونه» در دایره علم میگنجد؛ اولی درباره تاریخ کلان جهان است و دومی درباره آیندهپژوهی. ایراد این کتابها این نیست که غیرعلمی هستند؛ ایرادشان نادرستی است. اینها کتابهایی هستند که میکوشند با قطارکردن چیزهای جالب توجه ولی نامربوط گزارههایی نادرست را تأیید کنند. توجه داشته باشید که کتابهای علمی لزوما درست نیستند، اما در دایره روششناسی و ادعاهای علمی بحث میکنند. هراری هم خوشبختانه چنین میکند و به همین خاطر به محض اینکه کالبدشناسی کتابهایش را تشریح کنید، خطاهای روششناسانه و نادرستی گزارههای مورد ادعایش روشن میشود.
کتابهای شبهعلم با چه شاخصی از کتابهای علمی متمایز میشوند؟
به نظر من کتابهایی شبهعلم هستند که سه ویژگی داشته باشند: ۱) روششناسی علمی نداشته باشند؛ یعنی به آزمون، سازگاری منطقی، رسیدگیپذیری، دقت و شبیه اینها پایبند نباشند، ۲) ادعاهایی مطرح کنند که مفاهیمی مبهم و تخیلی را دربر بگیرند؛ به طوری که معنای دقیقشان و حوزه تجربیشان روشن نباشد و ۳) از کلمات جا افتاده و مرسوم علمی در جاهایی نادرست استفاده کنند؛ یعنی به عبارت دیگر اگر کتابی روششناسی استوار علمی نداشته باشد، موضوعش تخیلی باشد و سرسری و فریبکارانه از کلمات مشهور و مدِ روز علمی استفاده کند. هراری روششناسی مشخص و منسجمی ندارد و تا جایی که من دستگیرم شد به نوعی سرمشق مارکسیستی-سوسیالیستی در فهم تاریخ پایبند است؛ اما غیرشفاف و ضمنی. موضوع بحثش اما دقیق است و علمی و کلمات را هم به معنای مرسوم علمیشان به کار میگیرد. خلاصه آنکه دارد در درون میدان علم، حرفهای نادرست میزند. به همین خاطر تکلیف ما با او روشن است و وقتی ادعاهایش را با شواهد محک بزنیم و روششناسیاش را نقد کنیم، نادرستبودنش معلوم میشود.
میتوانید مثالی از کتابهای شبهعلم بزنید که تفاوتش با کارهای هراری برایمان روشن شود؟
بله، کل کتابهایی که درباره هومیوپاتی یا با عنوانهایی مثل «شفای کوانتومی» نوشته شدهاند با یک چارچوب مفهومی بسیار مبهم و نادقیق، تصویری مهآلود از بدن و تندرستی و اندامشناسی را تصویر میکند و این چشمانداز که به تصور جادوگران و شمنهای قدیمی شبیه است را با کلماتی تزیین میکند که از پزشکی مدرن وامگیری کرده است.
احتمالا در مباحث روانشناسی هم از این دست کتابها زیاد باشند؛ درست است؟
بله، مشابه همین ماجرا را در برخی از نحلههای روانشناسی داریم؛ مثلا وقتی از «انرژی مثبت و منفی» در روانشناسی حرف میزنیم، باید احتیاط کنیم در دام شبه علم گرفتار نشویم چون انرژی یک کلمه روشن علمی است و در فیزیک دلالت روشنی دارد و چهار جور انرژی هم بیشتر نداریم که عبارتند از قوی و ضعیف و گرانش و الکترومغناطیس و هیچکدام هم به خوشی و ناخوشی روانشناسانه ارتباطی ندارند. به همان ترتیبی که فیزیک خُرد و کوانتوم مکانیک با شفا و درمان و این حرفها ارتباطی برقرار نمیکند. استفاده از اصطلاحات اخترفیزیک یا ستارهشناسی مدرن برای روایتکردن طالعبینی و رمالی یا بهرهجویی از کلمات فیزیک و ریاضی برای درهمبافتن عقایدی در زمینه جادوگری و جنگیری چیزی است که در کتابهای شبهعلم میبینید. در این متون بدون اینکه روششناسی مشخصی در کار باشد، شواهدی پراکنده اغلب با تحریف کنار هم میآیند و کلیدواژههای علمی به صورت استعاری و نابهجا به کار گرفته میشوند تا تصویری تخیلی از هستی را رمزگذاری کنند.
چطور میشود نوشت که هم به پایههای علمی کتاب خدشه وارد نشود و هم همهفهم باشد. کتابی که چنین ویژگیای داشته باشد سراغ دارید که مثال هم برایمان بزنید؟
یووال نوح هراری در دانشگاه تاریخ درس میدهد و البته استادبودنش در این زمینه با توجه به خطاهای عجیبوغریبی که در کتابش دارد، برایم بسیار شگفتانگیز بود. اما به هر صورت، انگار دانشگاهها دارند به این سمت پس میروند. در کل به نظرم راه درست برای هرکس که میخواهد چیزی بنویسد، آن است که نخست هدف خود و محتوای مورد نظرش و دایره مخاطبانش را روشن کند و بعد صادقانه در آن چارچوب اثر خود را پدید آورد. هراری میتوانست کتابی با عنوان «تاریخ جهان برای عموم» بنویسد و شاید متن خوبی هم از آب درمیآمد. اما هدف او این نبوده؛ چون در چنان کتابی نمیشد تمدن ایرانی را به کل نادیده گرفت یا فرض کرد که جنسیت امری برساخته و سیال است یا گوشتخواری کاری ظالمانه و وحشیانه است. او اتفاقا میل داشته که چنین چیزهایی را بگوید. راه درست ارضای این میل آن بوده است که کتابی دیگر برای اهل فن بنویسد و در آن دلایلی را که برای حذف تاریخ ایران از تاریخ جهان داشته شرح دهد یا مثلا با داده و عدد و رقم ادعایش را درباره اینکه استعمار برای مستعمرهها سودمند بوده به کرسی بنشاند یا به شکلی علمی درباره سیر تکامل جنسیت یا رامشدن جانوران یا فواید گیاهخواری بحث کند و نظرات خود را شرح دهد. احتمالا هراری خود متوجه بوده که مواضعش قابل دفاع نیست و به همین خاطر این جسارت را نداشته در سطحی فنی و تخصصی ادعاهای خود را مطرح کند. در عوض کتابی پرایراد برای عموم نوشته و لابهلایش نظرات خود را گنجانده است. در حالی که آن ادعاها باید جدا جدا و مستند وارسی شوند. در این حالت روشن میشود که با برکندن تاریخ ایران از تاریخ جهان، عملا تاریخ جهان بیمعنی میشود یا آشکار میشود که مستعمرهها توسط استعمارگران چاپیده شده و ویران شدهاند و این بلا سودی برایشان نداشته است. به همین ترتیب ضمن قبول اینکه سلیقه هرکس در زمینه خوراک و شریک جنسیاش به خودش مربوط است، اما نمیتوان همجنسگرایی یا گیاهخواری را با دادههایی علمی نتیجه عام و هنجارینِ سیر تکاملگونه انسان دانست. هراری احتمالا میدانسته که این عقاید شخصیاش در مقام حکمهای کلی و علمی قابل دفاع نیست و برای همین به جای عریان و صریح بیانکردنش، تکهتکهشان کرده و در میانه دادهها و ایدههایی که دیگران پدید آوردهاند، جای داده است.