جنگ، صلح و نت‌های موسیقایی در گفت‌وگو با محمدعلی بهمنی، امیرحسین سمیعی و کورش انوش؛
 
چرایی صلح اقلیمی نیست، جهانی است
 
محمدعلی بهمنی: ترانه صلح، حرف نسلی است که با جنگ بزرگ شده و به صلح می‌اندیشد امیرحسین سمیعی: شعر استاد بهمنی به زبان ایتالیایی، آلمانی و انگلیسی ترجمه می‌شود کورش انوش: برای انتشار قطعه صلح از صلیب‌سرخ و سازمان ملل قول گرفته‌ام
 

رضا نامجو خبر نگار

انتشار یک قطعه جهانی برای صلح که توسط شاعر، ترانه سرا و موزیسین وطنی تدارک دیده شده، بهانه خوبی برای چالش بر سر مفاهیم سهل و ممتنعی است که از رهگذر آنها جنگ‌های جهانی رقم خورده‌اند. محمدعلی بهمنی شاعر و ترانه‌سرای نام آشنای کشورمان با هدیه ترانه‌ای برای صلح به کورش انوش مقدمه این همکاری3 نفره را فراهم کرد.  کورش انوش که در گروه کر ارکستر ملی سوییس عضویت دارد روی این شعر ملودی نوشت و با تنظیم کار را به امیرحسین سمیعی خواننده و تنظیم‌کننده موسیقی ارکسترال که در ایران اقامت دارد، داد. در ادامه خوانندگی سمیعی و انوش روی قطعه صلح به پایان رسید و قطعه‌ای در قد و قواره موسیقی جهانی آماده انتشار شد.  طبق آنچه از زبان انوش شنیده‌ایم هماهنگی‌های لازم با UN و صلیب‌سرخ هم انجام گرفته تا زمینه‌ای برای شنیدن حرف جوانان ایرانی در مورد صلح به زبان موسیقی فراهم شود.  در ادامه گفت و گوی ما با این3 هنرمند را به بهانه انتشار قطعه صلح و با هدف تبیین جنگ،صلح و برداشت وطنی و جهانی از این دو مفهوم بخوانید.

 آقای بهمنی در ابتدای این گفت‌وگوی چهارنفره درباره صحبت کردن از صلح در این ترانه و تعبیر شخصی‌تان از خواست صلح‌طلبانه‌ای که از دل جنگ بیرون می‌آید صحبت کنید.
بهمنی: به باور من برای درک و فهمیدن هر چیز باید با آن زندگی کرد. باید با آن زیست جنگ با همه جایگاهی که می‌تواند در ادبیات ما داشته باشد، برای صلح جایگاه‌ساز است. یعنی اگر ما درباره جنگ صحبت نکنیم درباره شناخت جنگ مکث نکرده باشیم، طبیعتا نه صلح را به‌خوبی شناخته‌ایم و نه می‌توانیم آن‌را به خوبی تعریف کنیم.  کورش انوش به‌عنوان آهنگساز قطعه صلح در این شعر که به‌عنوان ترانه انتخاب شده یک ذوق به‌شدت حسی به خرج داد.  وقتی انسان چرایی چیزی را که امروزه مشکل اصلی جهان است و نام جنگ را بر آن نهاده‌ایم می‌پسندد و روی آن مکث می‌کند، مشخص است که می‌خواهیم درون شناخت جنگ و صلح برویم. با این مضمون که چرا واژه جنگ تا این حد ما را به حراس می‌اندازد. راز بودنش چیست و این چه‌چیزی است که همه‌جا هست. حضوری است که نمی‌شود نادیده‌اش گرفت. باید باورش کرد. چرایی در همین جاست است وقتی می‌گویم:
«از کودکی با جنگ جنگیدم/ تا صلح را روزی بدانم چیست» و مسأله آغاز می‌شود. اگر انرژی در این شعر وجود داشته باشد به گمان من از آغاز دارد خود را نشان می‌دهد.  
 وقتی که جنگ را شناختیم چگونه می‌توانیم بگوییم این شناخت از جنگ بیشتر شده است؟
بهمنی: با این‌که شیر جنگ نوشیدم/  حرفی به غیراز صلح با من نیست./  اشاره به شیر جنگ از یک نگاه اقلیمی سخن می‌گوید که ما قبلا تجربه‌اش کرده‌ایم.  مثلا در سال‌های قحطی به بچه شیر می‌دادند، یا خانواده‌ای شرایطی را که برای تغذیه کودک لازم است نداشته این اتفاق پیش می‌آمده و در وضعیتی شبیه جنگ قرار گرفته. در شرایط جنگی مادری که می‌خواهد به فرزندش شیر بدهد با تمام دلشوره‌ها و دلهره‌هایی که دارد این کار را انجام می‌دهد. بنابراین کودک با آن‌که با شیر جنگ بزرگ شده حرفی به غیراز صلح ندارد.  
 چرا؟
بهمنی: چون شناخت ذاتی انسان صلح است نه جنگ حتی اگر با شیر جنگ بزرگ شده باشد و چیزی جز جنگ ندیده یاشد. ذات انسان اندیشیدن به صلح است. انرژی سروده شدن این شعر به نکته‌ای بر می‌گردد که به آن اشاره کردم. اما آنچه برایم مهم است انتخاب دوست‌داشتنی کورش انوش اشت.
 آقای انوش شما از چه زاویه‌ای به این مقوله نگاه کردید و چرا شعر آقای بهمنی برای این کار انتخاب شد؟
کوروش انوش: بیان این مقوله برایم بسیار سخت است اما آنچه را در دلم هست می‌گویم.  اعتقاد من بر این است که خداوند بزرگ وقتی از روی عشق ما را آفرید آسایش و آرامش را در کنار این عشق به ما هدیه داد.  این هدیه از طرف خداست و ما آن را به همراه داریم.  نگاه آقای بهمنی به این مقوله در کلام و ترانه ایشان مرا نسبت به شرایط زمانی که در دهه 60 و در دوران جنگ تجربه کردیم برد. قبل از این‌که بخواهم از ایران خارج شوم خاطرات جنگ و شرایطی که برای تک‌تک ما پیش آمد. ماجرا بر سر جنگی بود بین آرامش و نا آرامی. وقتی از ایران خارج شدم این خاطرات را به همراه خودم بردم. اما محیط جدید اصلا چیزی از جنگ به یاد نمی‌آورد.  همیشه دوست داشتم با آدم‌های مختلف از نژادها و سرزمین‌ها و مذاهب مختلف درد دل کنم و به آنها بگویم جنگ چه معنایی دارد. وقتی آقای بهمنی را دیدم کلامشان به دلم نشست.  ترانه آقای بهمنی تمام خاطرات را با هم به‌صورت یک‌جا داشت و تحت‌تأثیر قرارم داد.  احساس کردم بالاخره یک نفر حرف مرا فهمید. اعتقاد دارم وقتی انسان در راه خدا قدم بردارد خدا شرایط درد دل کردن را فراهم می‌کند. شعر آقای بهمنی مرا به باورهایم نزدیک کرد. نگاه من به ملودی و تولید این کار بر می‌گشت به شرایط محیطی و اکتسابی.  زمانی که طی شد و البته نگاه علمی هم شاید کمی کمک کرد. اما نکته اصلی در ذوق و احساس نهفته بود. سعی کردم خودم را با کلام هماهنگ کنم و کاری کنم که ملودی در کوتاه‌ترین زمان جان کلام را انتقال دهد.  مطمئنا نگاه‌ها و احساسات متفاوت هستند اما سعی من بر آن بود که آنچه را احساس کرده‌ام بیان کنم. بسیار خوشحالم که این اتفاق پیش آمد. حضور امیرحسین سمیعی بسیار کمک رسان بود.  نوع تنظیم او شرایطی را فراهم کرد که ملودی و ترانه به منتها الیه تأثیر برسند.  
 خواست نهایی که از ارایه این کار داشتید چه چیزی بود؟
انوش: دوست دارم این نوع نگاه به همه‌جای دنیا برسد. دوست دارم با صدای بلند پیام را به همه‌جای دنیا برسانیم.  
 آغاز کار با گیتار یک دیالوگ مرسوم جهانی‌تر است و بعد آرشه‌های تند ویالن جنگ را روایت می‌کند و بعد از آن سکوت و صلح. آقای سمیعی شما به‌عنوان تنظیم‌کننده این قطعه به دنبال زبان مشترکی بودید که معمولا در این فضاها باید مورد استفاده قرار بگیرد؟
سمیعی: ما در این کار از ارکستر زهی استفاده کردیم.  این نکته را می‌گویم تا کسانی که این گفت‌وگو را می‌خوانند گمان نکنند ما یک خط سولو ویلن یا یک خط گیتار استفاده کرده‌ایم.  قطعه صلح با ارکستر زهی شروع می‌شود و هدفش انعکاس تیرگی‌های جنگ و التهاب و وحشتی است که ما را یاد آژیز خطری می‌اندازد که در سال‌های جنگ به‌صدا در می‌آمد و می‌گفت باید به پناهگاهتان بروید «هنوز هم اگر در فیلم یا سریالی آن آژیر پخش شود التهاب‌ها برایمان زنده می‌شوند» من هیچ وقت ملودی‌ساز خوبی نبودم و باید بگویم فقط تنظیم‌کننده‌ام. تنظیم به‌طورکلی یک کار علمی است. کسی که برای ارکستر کار تنظیم می‌کند «قطعه صلح یک کار ارکسترال است و قطعه پاپ محسوب نمی‌شود» بیشتر با نگاه علمی به قضیه نگاه می‌کند.  در این وضع نکاتی مانند چگونگی استفاده از سازهای خاص و مناسب فضای ملودی توجه می‌شود. در تنظیم این کار سعی کردم خواسته‌های کورش برآروده شود و شاید بتوان گفت تنظیم این کار تماما سلیقه شخصی من نباشد. اما به فضایی که کورش در آن کار می‌کند (ارکستر ملی سوئیس) اطمینان کردم. کورش در فضایی موسیقی کار می‌کند که نگاهشان به موسیقی ارکسترال عمیق‌تر از ماست.  از سوی دیگر چون قرار ما بر این بود که این موسیقی خارج از مرزهای ایران شنیده شود اعتماد من بیشتر شد.  زمانی که ساخت این کار را آغاز کردیم به هیچ وجه هدفمان این نبود که عده‌ای در داخل ایران بگویند آفرین و به به! که برای صلح کار کرده‌اید و...  هدف ما جهانی کردن این کار است قرار است شعر استاد بهمنی به زبان ایتالیایی، آلمانی و انگلیسی ترجمه شود پس تولید ورژن‌های دیگری از این کار را هم خواهیم داشت. بنابراین باید جهانی فکر می‌کردیم و باید ارکستر زهی می‌داشتیم که در حد و در قواره یک کار جهانی باشد. انصافا هم توانستیم از ارکستر زهی(با آن مفهومی که خودمان می‌خواستیم) استفاده کنیم. از نوازنده‌های درجه یک هم استفاده کردیم و از سوی دیگر آغاز لطیف مدنظر بود. بنابراین آغازگر کار گیتار است.  
 دلیل استفاده از کرها(سوپرانوآلتو) و ساکسیفون چیست؟
سمیعی: ما نیازمند این بودیم که تمام مفاهیم را در میانه کار جمع کنیم.  یعنی ابزاری که هم صلح را درون خود داشته باشیم و هم جنگ را و البته لحظاتی از اضطراب موسیقایی کم شود و به مفهوم بعدی پیوند بخورد. ساکسیفون جایی آمده که ترانه می‌گوید: من صلح را در جنگ/، من خنده را در اشک،/ من زنده بودن را کنار مرگ فهمیدم،/ تفسیرش آسان است، من این حقیقت را در اشک و لبخند شما دیدم/  در این‌جا یک کوارتت زهی داریم، کر همراهی‌اش می‌کند و بعد ساکسیفون می‌آید تا مفهومی از جنگ، صلح و التهاب را درون خود جای دهد و از سوی دیگر شاید افسوسی هم با خود دارد مبنی بر این‌که چرا دنیا امروز به این شکل است.  زمانی که داشتم سولو ساکسیفون را می‌نوشتم داشتم شرایط جهان از جنگ جهانی اول تا امروز را تصور می‌کردم. از جنگ اول تا امروز که فاجعه غزه را شاهدیم فجایع بزرگی رقم خورده. ساز بادی این افسوس را با خود به همراه دارد. ایمان جعفری پویان یکی از نوازنده‌های ایرانی است که بی‌شک یک سر و گردن از هم رده‌های خود در ساز تخصصی‌اش بالا‌تر است. کل دنیا او را می‌شناسند. جعفری پویان در ارکستر سمفونیک‌های بزرگ دنیا ساز زده و در برزیل آلبوم جز را منتشر کرده است. ما با نوازنده‌ها خیلی صحبت کردیم.  اصلا به این شکل نبوده که نوازنده‌ها را به استودیو دعوت کنیم و آنها پارتیتورها را جلوی خود بگذارند و ندانند این کار راجع به چه موضوعی درحال تولید است. وقتی ایمان به استودیو آمد استاد بهمنی هم در استودیو حضور داشتند.  من به او توضیح دادم این قطعه مربوط به آلبوم خاصی نیست. ما هدف بزرگتری داریم و پیام کار صلح است. بعد او پارتیتور را دیده و با استفاده از ایده‌های خودش این کار را زده است. در واقع تلاش ما به این سمت بود که کار رنگ و بوی جهانی داشته باشد.  حرکت‌هایی که این موسیقی دارد براساس سلیقه کورش بود چون ایمان داشتم تصور او در مورد موسیقی که باید در غرب شنیده شود و موسیقی استانداردی باشد تصور نزدیک به واقعی است.  البته قبول دارم خشونت‌های خاص من در تنظیم وجود دارد چون این دیگر امضای من است. باید ایمان بیاوریم به این‌که وقتی دو خواننده تنور کلاسیک وقتی قرار است یک قطعه را بخوانند ابراز احساساتشان در قیاس با یک خواننده پاپیولار متفاوت است. ارایه یک شعر با حداقل پیچیدگی‌ها از سوی یک خواننده پاپیولار احتمالا با ارتباط برقرار کردن سریع افراد زیادی همراه است اما ما می‌دانیم روی شعر محمدعلی بهمنی کار کرده‌ایم. این شعر آن‌قدر جدی است و مخاطبان فراگیری دارد که ما با تمام تکنیک‌مان و با تمام گستره صدایمان با این کار طرف شده‌ایم.
 چه نوازنده‌های دیگری در این کار حضور داشتند؟
سمیعی: فرید سناور«گیتار»، علی رضا دریایی «ویالن و ویالن آلتو»، ندا انوش و روژین عدالت، خودم هم پیانو زدم. کرها: ندا انوش«سوپرانو»، یاسمن ناز افطحی«آلتو»، خودم«باس» و تنور را هم بین خودمان تقسیم کرده‌ایم و خوانده‌ایم.  
 دو فرض این‌جا وجود دارد. یک این‌که جهانی می‌شود و دو این‌که نمی‌شود. در ابتدا بگویید برای جهانی‌شدنش چه اقدامی اندیشیده‌اید؟
سمیعی: ما با دو مرحله مواجه بودیم. یکی این‌که استاندارد کار را به سطح جهانی برسانیم که این کار را انجام داده‌ایم و بهترین‌ها را استفاده کردیم، از سوی دیگر به نظر من وقتی دو خواننده تنور کلاسیک کنار هم می‌خوانند یعنی همه چیز خوب انجام شده است. روابط هم برمی‌گردد به کورش که بعد از بازگشت به سوییس کار خود را شروع می‌کند. البته چون کورش انوش از خواننده‌های کر ارکستر ملی سوییس است با آن ارکستر هم صحبت‌هایی شده که در صورت امکان این کار را با آن ارکستر اجرا کنیم.  از سوی دیگر رایزنی با دیگر ارکسترهای مطرح اروپا هم انجام خواهد شد. یک مطلب دیگر هم باید بگویم که کار جذابیت‌های موسیقی زیادی دارد. دوئل دو خواننده تنور در این کار می‌تواند نشان‌دهنده این باشد که ایران خواننده‌های کلاسیک خوبی دارد. مانند خواننده‌هایی دیگر که توانسته‌اند در غرب هم خوش به درخشند. مثل ماریو تقدسی...   
 دلیلش چیست؟
سمیعی: بعد از انقلاب فضایی برای حضور موسیقی کلاسیک و عملکردش به‌صورت منبع وجود نداشته. زمانی در این سرزمین خواننده‌های کلاسیک ما نام‌هایی چون  حسین سرشار،...  بودند که با ارکسترهای آن زمان می‌خواندند و ما اپرا هم داشتیم. اما بعد از انقلاب طبیعتا موسیقی تا مدتی فعالیت چندانی نداشت و بعد از فراهم شدن شرایط هم دیگر فرصت و تریبون مناسبی به آواز کلاسیک داده نشد. ما در آن زمان خواننده کلاسیک قدرتمندی همچون حسین سرشار و خواننده‌های پاپ خوبی هم داشتیم. اما امروز خواننده‌های کلاسیک ما اصلا فرصتی برای ظهور و ارایه اثرشان ندارند و طبیعتا رفرنسی هم برای آواز نداریم. دوئل دو خواننده کلاسیک تنور به این دلیل اتفاق افتاد که بگوییم ایرانی‌ها می‌توانند تنور بخوانند و با تنورهای برگزیده جهانی رقابت کنند و ما تنها در آواز ایرانی حرف برای گفتن نداریم.  
اگر قرار باشد من و کورش، اقبالی را که خواننده‌های پاپ امروز به دست آورده‌اند، داشته باشیم می‌خواهم که هرگز نداشته باشیم.  ترجیح می‌دهم با حفظ کردن اصالت آوازی و با ایمان به کاری که می‌دانیم داریم درست انجامش می‌دهیم خواننده تنور باقی بمانیم. به اعتقاد من ضعیف‌ترین خواننده‌های ما درحال حاضر تبدیل به سوپراستارهای موسیقی پاپ شده‌اند. تکلیف ما هم که روشن است. ما آواز کلاسیک یا نهایتا پاپکلاسیک می‌خوانیم و حد و اندازه خود را در این بین می‌دانیم.  
 روابط شما در آن‌سو به چه صورت است و چگونه قرار است این کار جهانی شود؟
انوش: قبل از تنظیم وقتی خواستم ملودی را تنظیم کنم با اساتیدم مثل آقای اول هولتر رهبر ارکستر ملی سوئیس، آقای دکتر سریر و آقای چکناواریان مشورت کردم و همگی به اتفاق این کار را تأیید کردند. بعد از تنظیم هم همگی رای مثبت خود را به این کار دادند. هدفم صرفا ارایه یک حرف و عنوان کردن خود نبودم. این کار به لحاظ علمی جهانی است چون تأیید اساتیدی که نامشان را آوردم در مورد این قطعه هست و تفکرش هم جهانی است.  این کار باید شنیده شود. زمانی هست که شما یک ذهنیت در مورد ایرن دارید و زمان دیگری هست که می‌خواهید بدانید در آن سوی دنیا چه برداشتی از شما می‌شود. متأسفانه به دلایلی مثل فاصله، تحریم و یا هر عامل دیگری صدای ایران به آن طرف نمی‌رسد و به نظر من موسیقی تنها راهی است که می‌شود از طریقش حرفت را به جهانیان بزنی. چرا که موسیقی یک زبان است و می‌شود با آن گفت‌وگو کرد. البته ما با توجه به زبانمان کلاممان را درک می‌کنیم اما در خارج از ایران باید کلام را عوض کنیم و ارایه دهیم. در تمام این سال‌ها سعی کردم به کسانی که در سوییس با آنها ارتباط دارم بفهمانم نگاه ما نگاه صلح و آرامش است. طرح این موضوعات زمان بر است. باید انرژی صرف کنیم و در ادامه به وضعیتی برسیم که آنها منتظر شنیدن کارهای ما باشند. تا این حد توانسته‌ام پیش بروم که بگویم موسیقی، تمدن و ادبیات ما حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. با رایزنی‌هایی که کرده‌ام و با قول‌هایی که از صلیب‌سرخ و سازمان ملل گرفته‌ام قرار بر این شده که کاری را از طرف ایران گوش دهند و درباره‌اش فکر کنند.  تنها خواهشی که می‌توانم از شما و همه مردم و مسئولین این است که اتحاد و هماهنگی و یکپارچگی در این بین لازم است.  باید بگوییم ما مردم صلح‌طلبی هستیم و با کسی سر جنگ نداریم.  اگر این آهنگ، این ترانه و این تنظیم یک صدا شود ایران خودمان می‌تواند خیلی حرف برای گفتن داشته باشد. البته به جایی می‌رسیم که به حمایت‌های مادی احتیاج پیدا می‌کنیم. اگر مردم حمایت کنند، در آن طرف دنیا هم انرژی ما دیده می‌شود و حمایت می‌شویم. لازم است بگویم با توجه به این‌که کارهای دیگری هم انجام داده‌ام خاصه در مورد این کار این نیاز را برای بشر امروز دیدم و احساس کردم. درحال حاضر در همه جای دنیا شاهد جنگ و خونریزی هستیم. حداقل تأثیری که این کار می‌تواند با خود داشته باشد این است که جهانیان در مورد مردم کشور ما فکر بدی که ناشی از تبلیغات رسانه‌های غربی است نکنند. آینده بسیار خوبی در این مسیر می‌بینم.  
سمیعی: زمانی که درگیر تولید آلبوم تنفس آزاد در همکاری با استادم آقای بهمنی بودم کارها را برای تأیید نزد بهزاد عبدی استاد خودم بردم. من با افتخار پارتیتورهای کار صلح را به آقای عبدی دادم و ایشان کار را تأیید کردند.  به نظر من بهزاد عبدی تنها آهنگساز ایرانی است که کارهایش قد و قواره جهانی دارد.  آقای عبدی همه کارهایش را با ارکستر ناسیونال اکراین ضبط می‌کند و در همان کشور هم زندگی می‌کند. او کسی است که درحال حاضر با سینمای‌هالیوود هم کار کرده و نیازی نیست برای توضیح در مورد جایگاهش حرفی بزنم. او هم تنظیم کار صلح را تأیید کرد. در این‌جا می‌خواهم بگویم این کار نیازی به تریبون خاصی ندارد.  نیاز است که مردم این کار را بشنوند و ما این کار را به گوش مردم خواهیم رساند.  
به‌نظر شما نگاهی که در ترانه صلح موجود است در عرصه ترانه و شعر ایرانی سابقه دارد یا شرایط جهان امروز است که حساسیت و اهمیت نگاه به مقوله صلح و جنگ را برای ترانه‌سراهای ما مشخص کرده؟
بهمنی: سوال شما سوال درونی و درستی است و هر کسی می‌تواند پاسخی بنا بر تعریفش از این مقوله داشته باشد. شاید وقتی این کار را می‌ساختم هم درکی که اکنون از این مقوله دارم نداشتم بلکه تنها یک وظیفه شخصی مرا به این سمت کشاند.  نگاه نسل امروز که می‌خواهد این را گوش کند، بخواند یا رویش ملودی بگذارد با نگاه من متفاوت بود و من هم داشتم از زبان این نسل صحبت می‌کردم. از نسلی که با جنگ بزرگ شده و حالا دارد به صلح می‌اندیشد. این نسل برای اندیشیدن به صلح بهانه و ریشه دارد که چرا باید به صلح بیاندیشد. وقتی روی این سوال مکث می‌کنیم متوجه می‌شویم چرایی مطرح‌شده در این سوال یک چرایی اقلیمی نیست بلکه یک چرایی جهانی است. آدمی متوجه می‌شود این چرا از ابتدای شکل‌گیری جمعیت‌ها و مرزهای جغرافیایی در جهان وجود داشته است و درحال حاضر ما درحال اندیشیدن به آن هستیم. وقتی یک صدای خوب و یک نگاه فراصدایی «موسیقی از دیدگاه من حنجره‌ای فراتر از صداست» در بین است چرایی این سوال گویا‌تر می‌شود. با صدای سمیعی من زیسته‌ام و اگر کارهای متفاوتی با او داشته‌ام فقط به خاطر هنجره رسایی بوده که گمان کرده‌ام آنچه را در نهفت کلمه است می‌تواند ترجمه کند و به گوش دیگران برساند اما در مورد قطعه صلح اتفاق دومی هم افتاده است به این بیان که صدای دیگری که او هم دوست داشتنی است و جهان را تجربه کرده در بین است. انوش کسی است که صدایش به جهان رسیده و لازم نیست از این طریق در جهان شنیده شود. حالا می‌خواهند ببینند اندیشه این صدا چیست. اتفاق قشنگ‌تری که افتاده این است که این اندیشه آمده و صدای دیگری از این اقلیم را هم با خود هم‌صدا کرده است. اگر انوش به تنهایی کار را در آن سوی دنیا می‌خواند به واسطه آشنایی قبلی آنها با صدایش، بغض، اندیشه و هرآنچه در پس و پشت این کار می‌تواند پیام‌رسان باشد عادی جلوه می‌کرد. اکنون که صدای دیگری درست از وسط وضع شناختی جنگ انتخاب شده «امیر حسین سمیعی» قشنگی تجربه چندبرابر شده است. با وجود آن‌که نگاهم به تنظیم و ملودی علمی نیست اما تجربه حسی من این بار هم دروغ نگفته است. وقتی کار را گوش می‌کنم می‌بینم آنچه را شاید من نتوانستم در کلام رساتر بگویم، در ملودی و تنظیم به وضوح آمده است. باور من به‌عنوان کسی که خالق این تفکر بوده این است که من دارم از مقوله‌ای صحبت می‌کنم که ابعاد مختلفی دارد، بنابراین چطور می‌تواند این ابعاد را با واژه‌های مرسوم خودمان نشان دهم.  این است که به موسیقی معتقد شده‌ام و می‌گویم فراتر از صدای شعر یا صدای صداست. وقتی کار را می‌شنوم می‌بینم «تمام آنچه من در نهفت خود نتوانسته‌ام یا فکر می‌کردم نتوانسته‌ام، با وجود این صداها توانسته‌ام.» این اتفاقی است که اگر در کشور ما درک شود خوب است اما درحال سخن بر سر مفهومی هستیم که خودش جهانی است اما ما درحال بیان آن با ترجمه حسی یک ایرانی هستیم. تجربه‌ای که جهان را با او زیسته است.  
 با توضیح شما کمی به عقب برگردیم. اولین باری که ترانه‌سراهای ایرانی در تاریخ ادبیات معاصر به جنگ و صلح نگاهی دیگرگونه داشت به چه زمانی بر می‌گردد؟آیا جنگ‌وصلح در ترانه‌های ما بیان شده‌اند و کارکردی را که باید، داشته‌اند؟
بهمنی: نمی‌توان گفت کارکرد نداشته‌اند. چون چیزی که واقعیت دارد همیشه توسط هنر کشف، جذب و بیان می‌شود. سوال مهم این است که آیا شرایط حاضر از جنگ و صلح در میان ما آیا در گذشته هم تا این حد در کشور ما ملموس بوده است؟ یک وقتی هست که ما درحال تاریخ خوانی هستیم از تاریخ جهان اما این خواندن با تحربه کردن متفاوت است.

این‌که در میان صحبت‌هایم مکث کردم و گفتم وقتی درحال صحبت از صلح و جنگ هستم تجربه زیستی با آن نداشته‌ام اما نسلی که می‌خواهد آن را بخواند و اجرا کند تجربه ملموسی دارد، همان فاصله‌ای را بیان می‌کند که می‌گویم.  آنچه در گذشته در مورد جنگ بین ما جریان داشت با آن‌که به لحاظ تاریخی هم نزدیک بوده) توسط ما تجربه نشده بود. اجداد و پدران ما سابقه این تجربه را داشتند. من بعد از جنگ دوم جهانی به دنیا آمدم و بازتاب‌های جنگ تنها چیزی بود که از جنگ به یاد دارم. اما این نسل جنگ را تجربه کرده. جنگی که به ما تحمیل شد. درحال حاضر شایعه جهانی می‌گوید: اگر در ایران دوباره جنگ شود کسی برای دفاع از میهن به جبهه‌ها نمی‌رود یا از حضور پرهیز می‌کند اما این دقیقا یک اشتباه بزرگ است. چرا که آن جنگ هنوز هم با ماست. ما هنوز از آن فاصله‌ای نگرفته‌ایم که در پس آرامش حاصل از آن حاضر نباشیم آرامش‌مان را به هم بزنیم. این جنگ هنوز با ما هست. در عین حال که در گوشه و کنار و پیرامونمان هم این اتفاق را می‌بینیم. تجربه حقیقی جنگ که در سوال شما هم به آن اشاره شد برای این نسل اتفاق افتاده است. به باور من جنگ هنوز برای این نسل تمام‌نشده و اگر به درون تعریف برویم خواهیم دید همین حالا هم که این‌جا نشسته‌ایم به نوعی با خودمان در جدل هستیم.  
 منظور شما از این جدل چیست؟
بهمنی: درحال حاضر با نسلی مواجهیم که درحال طغیان است.  این طغیان از کجا نشأت می‌گیرد؟ در خانواده‌های ما تضاد‌های فراوان در باورمندی وجود دارد. این خودِ جنگ است. ما هنوز به آرامش نرسیده‌ایم. درصدد بیان ابعاد تجربه شده خودمان نیستیم.  داریم به معنا می‌رسیم: کسی که با جنگ زندگی کرده باشد می‌تواند معنای صلح را بداند. این یک جبهه‌گیری در مقابل کسی است که می‌گوید آخر چرا باید خودمان را دوباره وارد جنگ کنیم.  این آدم جنگ را تجربه نکرده بلکه تمام برداشتش از جنگ حاکی از شنیده‌هاست. البته حرف این فرد منطقی است چرا که آدمی هیچ‌وقت حاضر نیست آرامشش را با جنگ عوض کند. ولی کسی که جنگیده و الان هم هنوز به آرامش نرسیده آماده دوباره جنگیدن هست. این مقوله را باید به جهان فهماند. نباید به نحوی به قضیه نگاه کنند که ایران قافیه را باخته است... اما جهان باید این مقوله را درک کند باید بفهمد کشوری که با جنگ مشغولش داشته‌اید معنای صلح را می‌داند و می‌فهمد آنچه امروز به او تحمیل می‌کنید صلح نیست.  
 برداشتی که از مردم ایران در آن سوی مرزها وجود دارد سخن گفتن بر سر مفهوم جنگ را با مشکل مواجه نمی‌کند؟ شما این فضا را به‌واسطه سال‌هایی که در سوییس زندگی کرده‌اید بهتر درک می‌کنید...
انوش: دو نگاه مختلف در این زمینه وجود دارد. اگر بخواهیم یک پرداخت هنری به موضوع داشته باشیم در تمام دنیا صلح و آرامش و عشق و نوعدوستی معنای واحدی دارند. اما موقعی هم هست که شما می‌خواهید یک نگاه سیاسی به موضوع داشته باشید. مفاهیم در این‌جا رنگ معانی متفاوتی را به خود می‌گیرند و مقوله‌های مختلفی هم مطرح می‌شوند با این نگاه هیچ جواب قطعی نمی‌توان به جنگ یا صلح داد. در مورد نگاهی که ما به صلح داریم و تعاریفی که به آنها باور داریم قضیه مشخص است. ما می‌گوییم جنگ‌طلب نیستیم. اصلا دین ما و پیامبر ما مخالف جنگ و خونریزی است. ما مسلمان‌ها و ما ایرانی‌ها جنگ‌طلب نیستیم. به تاریخ ایران هم که نگاه کنید می‌بینید کورش‌کبیر هم جنگ‌طلب نبود و همواره به یکپارچگی و صلح دعوت می‌کرد. اما این تعریف متعلق به خود ماست. متأسفانه به خاطر سوءاستفاده‌هایی که از سیاست وجود دارد تعاریف عوض می‌شود. با استفاده از عنصر تبلیغات تعریف صلح به جنگ تعبیر می‌شود و تعریف جنگ به صلح. اگر شما تعریفی در مورد صلح دارید در آن سوی آب‌ها به واسطه وجود برخی تبلیغات تعریف جنگ به خود می‌گیرد. برای این‌که نگاه ایران ثابت یا حداقل عنوان شود باید از راه موسیقی اقدام کنیم.  
بهمنی: زبان هنر در جهانی که با هنر هنرمندانه آشناست می‌تواند دریافت و بیان ویژه‌ای به خود بگیرد. در آن شرایط اگر شما با هنرتان از چیزی دفاع کنید که آنها هم درکش کرده‌اند، پاسخگو خواهد بود درحالی‌که نوشتن یک مقاله جوابگو نیست. جواب هنر یا باید با هنر داده شود و در هنر نمی‌شود دروغ گفت یا باید هنر شما را بپذیرد. موضوع دیگری که باید به آن توجه کرد این است که ما در روزگاری در کشورمان به سر می‌بریم که ترانه از زبان فاخر خودش خارج شده است. من منکر زبان محاوره نیستم چون معتقدم بخشی از همین زبان محاوره هم فاخر است چراکه وقتی داریم با زبان گفتمان با فردی مواجه می‌شویم که می‌گوییم در ساحت اندیشه جایگاهی دارد خود به خود صحبتمان با همین زبان محاوره به نحوی شکل می‌گیرد که او بدش نمی‌آید اما همین که مخاطب ما آدم نا آگاهی باشد ما با همان زبان محاوره‌ای که پیش از این رفیع صحبت می‌کردیم به‌گونه‌ای سخن می‌گوییم که حیثیت زبان محاوره از بین می‌رود. روزگار ما روزگاری است که اگر بخواهی جواب هنر را بدهی نمی‌توانی با زبان و گفتمان اقلیمی خود این جواب را بدهی. باید با زبان فاخر پاسخ بگویی تا اگر نیاز به ترجمه پیدا کرد در مقصد ترجمه همه آنچه درون‌مایه سخنت بوده از بین نرفته باشد. شوکت زبان فاخر اجازه نمی‌دهد مفهوم در ترجمه آسیب ببیند. اما اگر از آن شوکت زبان استفاده نکنید آنها می‌توانند مفهوم سخنتان را تغییر دهند. این کار تا حدود زیادی حساب شده است و من فکر می‌کنم آنچه را درکم بوده به مرحله اجرا گذاشته‌ام. صدای موسیقی توانسته صدای این مردم باشد.  مردمی که وقتی از موسیقی حرف می‌زنند مرادشان آن موسیقی است که مفاهیم بین‌المللی با خود دارد نه اینکه کاری صرفا درون خوش آیند باشد. طبیعی است که اگر چنین تجربه‌ای پاسخ دهد کار تازه شروع شده است. اگر پاسخی داده شود طبیعی است تمام کسانی که تا کنون شروع نکرده‌اند کارشان را آغاز خواهند کرد.  قرار نیست، این‌کار کارستانی باشد مهم این است می‌تواند کارستان ساز باشد. مهم این است که ما بتوانیم با زبان فاخر خودمان حرفی را بزنیم که جهان هم دارد به آن می‌اندیشد. بنابراین ما نیز باید در ابتدا فخر زبان فخیم خودمان را در ترانه(که بسیار نافذ‌تر از شعری است که فقط مخاطبان من می‌خوانند) حفظ کرده باشم زیرا ترانه وقتی پخش می‌شود مخاطبان ناگزیر هم آن‌را گوش می‌دهند. به باور من ریشه ترانه و تصنیف درزبان فاخر است. به باور من موسیقی و صدا هم بیش از ترانه جواب داده‌اند.  
 از تجربه حضورتان در کشور سوییس و ارکستر ملی این کشور خاطره‌ای دارید که به برداشت آنها از مردم ما ارتباط داشته باشد؟
انوش: زمانی‌ که خواستم وارد ارکستر ملی سوییس شوم از من امتحان گرفتند. بعد از قبولی در آزمون ورودی در جلسه‌ای که در آن تمام اعضای ارکستر که حدود 420 نفر هستند هم حضور داشتند قرار شد خودم را به‌عنوان عضو جدید گروه معرفی کنم.  گفتم کورش انوش هستم. رهبر گروه گفت متعلق به کدام کشوری؟ گفتم این شانس را به حاضران می‌دهم که ملیت من را حدس بزنند.  باور نمی‌کنید همه کشورها جز ایران را گفتند.  برای من در آن لحظه اتفاق خوبی نیفتاده بود. گفتم من یک ایرانی مسلمان هستم. عکس‌العمل حاضرین خیلی عجیب بود. تقریبا همه دو سه قدم عقب رفتند. در کشوری مثل سوییس که جهان آن را به‌عنوان یک کشور بی‌طرف می‌شناسد تبلیغات باور آن مردم را در مورد ایران عوض کرده بود. حدود 8‌سال گذشت و الان به جرأت می‌توانم ادعا کنم 400 نفر از اعضای گروه دوست دارند ایران را ببینند و فضای بودن در ایران را تجربه کنند. من نمی‌گویم کاری کردم اما سعی کردم با رفتارم واقعیت‌ها را برایشان بازگو کنم البته تلاشی هم نکردم. مراقب بودم ارزش‌های ایرانی را فراموش نکنم. اگر بتوانیم همه با هم و در کنار هم به‌صورت یکپارچه پیام صلح را به آن طرف آب‌ها برسانیم باید منتظر تأثیرات خوبی باشیم. شاید بشود با چنین تجربه‌هایی کاری کرد که وقتی یک روزنامه غربی به در خانه شهروندی غربی می‌آید او زود حرف رسانه را باور نکند یا به حرف مطرح‌شده در آن رسانه شک کند.  این حداقل کاری است که می‌توانیم انجام دهیم. مطمئنم موسیقی و هنر به تنهایی می‌تواند بسیاری از مشکلات را حل کند و راه را برای ارتباط دل‌ها، تمدن‌ها و افکار باز کند.  
 آقای بهمنی به نظر شما ظهور و بروز این‌گونه رفتارها با جامعه ارتباط دارد؟
بهمنی: من شعری دارم که می‌گوید: هوا دو نفره هم که باشد در من جمعیتی است. ایرانی چنین ویژگی دارد. البته چون تجربه زندگی در کشورهای دیگر جهان را ندارم روی خودمان مکث می‌کنم. شاید اگر به آن‌جا هم برویم همین است. به گمان من ذات انسان اینگونه است. حتی در لحظات خاص انسان هم جمعیتی با او همراه هستند و او نمی‌تواند آن جمعیت را نادیده بگیرد. خود شما (پدر موسیقیدان و خطاط کوروش انوش) قشنگ‌ترین لحظات خلوت و تنهایی را وقتی دارید که درحال نوشتن یک دستخط هستید. همین خط صدای یک جمعیت است. یک خواننده ارکسترال هم وقتی درحال خواندن است فریاد می‌کشد.  او دوست دارد فریادش را فراتر از نت اصلی ببرد چرا که غیرمستقیم درحال بیان فریاد دیگری است (در آن لحظه دیگر خودش نیست ) این جمعیت در همه ما وجود دارد.  
سمیعی:  یکی از دلایلی که به نظر من در ایران تاکنون با چنین تجربیاتی مواجه نشدیم به آن خاطر است که درباره  این موضوع نوعی تنگ نظری وجود دارد. این کار سختی است که دو خواننده در کنار هم بایستند و هر دو در یک فرم آواز بخوانند. با وجود این‌که صدای من و انوش نزدیک به هم بود بین ما دوستی و رفاقت فراوانی ایجاد شد. به عقیده من این حرکت می‌تواند مقدمه‌ای بر این باشد که خواننده‌های دیگر ارکسترال هم کنار هم آواز بخوانند.


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/1648/چرایی-صلح-اقلیمی-نیست،-جهانی-است