فارغ از حاشیههای معمول این روزها به این ماجرای تازه نگاه کنید؛ عادل فردوسیپور دیگر جایی در آنتن تلویزیون ندارد، شنیدن گزارشهایش هم به یکی از آرزوها بدل شده (و چقدر در برد لیورپول و چلسی جای خالیاش احساس میشد تا برای تیم محبوبش فریاد بکشد و از آن جملههای طلایی خلق کند) و حالا گویی تابلوی تعویض بالا رفته باشد، عباس قانع به میدان گزارش فوتبال وارد میشود. آن هم نه در شبکه ورزش -که پیش از این هم یکی دو بار تجربهاش کرده بود- نه برای والیبال و فوتبال ساحلی و فوتبال شهرستان، بلکه برای گزارش بازی تیم پرطرفدار رئالمادرید از شبکه ۳.
حالا که این متن را میخوانید لابد گزارش دیشب او را دیدهاید یا شنیدهاید. بیایید تصور کنیم که در کارش موفق بوده و یکی از بهترین گزارشها را ثبت کرده است و شنوندگان هم راضی بودهاند ولی این جابهجایی، اینقدر در دلش کنایه دارد که نیاز به فرض دیگری نیست؛ اینکه در تلویزیون کنونی ما، جا برای عادل فردوسیپورها روزبهروز تنگتر میشود.
با این توجیه که «ورود استعدادهای نو» را خرجِ حذف استعدادهای درخشان میکنند، نه فرسودههای روی زمین مانده، اینکه برای فراموشکردن حذف چهرهای به هر شیوه و کیفیتی دست میزنند، اینکه وقتی امثال فردوسیپورها قدر نبینند، دعوتنامه برای کسانی صادر میشود که هنوز وقت رسیدنشان نرسیده. حرف درباره عباس قانع (مشهور به گرگ جوان و Mr.volleyball Reporter به روایت پیج اینستاگرامش) نیست. او یا هر کس دیگری میتوانند مراحل رشد و تَشخص را بگذرانند و کمکم جای خستهکنندهترین گزارشگران را بگیرند ولی این همزمانی خروج عادل و ورود قانع، بدجوری زخم دارد؛ از آن زخمهاي عمیقی كه مثل خوره در انزوا روح را آهسته ميخورد و ميتراشد. اين دردها را نميشود به كسي اظهار كرد و البته گویا گوش شنوایی هم در دسترس نیست!