مریم دوباره| سیوهفتمین جشنواره فیلم فجر هم به پایان رسید و سیمرغهای این دوره هم پرکشیدند. در چند روز آینده تمام حرف و حدیثها پیرامون برگزیدهها خواهد بود، اینکه چه کسی مستحقتر بود و حق چه کسی خورده شد. در جشنواره امسال اما فیلمهای تعجببرانگیزی حضور داشتند که میشد برایشان اختتامیه جداگانهای برگزار کرد و تندیس بدترینها را تقدیمشان کرد. برخی از این فیلمها بهتر بود ساخته نمیشدند تا خاطرات خوبمان از کارگردانشان را خراب نکنند و برخیشان اینقدر بیدلیل بودند که حرف زدن دربارهشان هم توجیهی ندارد.
«تیغ و ترمه»: کیومرث پوراحمد خالق آثار مهمی چون «قصههای مجید»، «شب یلدا»، «اتوبوس شب»، «خواهران غریب» و... با ساخت «تیغ و ترمه» این شک را به دلمان انداخت که دوران فیلمسازیاش به پایان رسیده است. این فیلم از آن فیلمهایی بود که دلت میخواست ساخته نشود تا خاطرات به یادمانیای که پوراحمد با فیلمهایش برایمان ساخته را مرور میکنیم، با این فیلم مواجه نشویم. پوراحمد در پاسخ به نظرات منفیای که در ایام جشنواره درباره فیلم شنیده بود، گفته بود: «درطول زندگی حرفهایام اولینبار بود که در روایت فیلمی شکست زمانی داشتم که آن هم ظاهرا ناموفق بود. خوب شد که فیلم «بیست و یک گرم» را من نساختم!»
«زهرمار»: کاش جواد رضویان، بازیگر طناز فیلمهای کمدی هیچگاه هوس فیلمسازشدن به سرش نمیزد. «زهرمار» اولین تجربه کارگردانی رضویان آنقدر فیلم بدی است که میتواند رکورددار دریافت بیشترین زرشک زرین در حوزههای مختلف باشد.
«خون خدا»: مرتضی علی عباس میرزایی کارگردان جوانی است که در اولین تجربه فیلمسازیاش با نام «انزوا» نشان داد که پتانسیلهای ورود به سینما را دارد. او اما در دومین ساختهاش ناامیدمان کرد. «خون خدا» در بهترین حالت میتوانست یک فیلم کوتاه باشد یا یک تیزر چند دقیقهای برای مناسبتهای مذهبی. «خون خدا» هرچه بود، فرسنگها با سینما و فیلمسازی فاصله داشت.
«یلدا»: مسعود بخشی با ساختن دومین تجربه سینماییاش ثابت کرد که هرکسی را بهر کاری ساختند. او که ساخت فیلم مستند درخشان «تهران انار ندارد» را در کارنامه کاریاش دارد، هم در فیلم اولش «یک خانواده محترم» و هم در «یلدا» ثابت کرد که بسیار فیلمساز بدی است. «یلدا» هرچه بود، فیلم سینمایی نبود در بهترین حالت میتوان گفت، این فیلم پشت صحنهای محسوب میشد از مراحل ساخت برنامه تلویزیونی مانند ماه عسل. آقای بخشی لطفا برگردید و فیلم مستند و کوتاه بسازید، این سینما به اندازه کفایت فیملساز بد دارد.
«مردی بدون سایه»: به نظر میرسد علیرضا رئیسیان مجبور بوده این فیلم را بسازد، گویا بسیار هم فوری باید فیلم را میساخته، چراکه اگر چهار پنجساعت برای فیلمنامهاش وقت میگذاشت، میتوانست از خلق چنین فاجعهای جلوگیری کند. «مردی بدون سایه» میتوانست فیلم بدی نباشد، یک داستان کمتر از یک خطی جذاب دارد که میان زمین و هوا رها میشود. داستان فیلم این است: «زنی متأهل به همراه رئیس شرکتش برای انجام ماموریتی به اسپانیا میرود.» شاید فکر کنید برای لونرفتن داستان ادامهاش را نمینویسم، اما باور کنید ادامه ندارد این کل ماجراست و تمام.
«دیدن این فیلم جرم است»: این اولین فیلم بلند رضا زهتابچیان است که گویا پیش از این تجربه ساخت چند فیلم کوتاه را داشته. یکی از آن فیلمهای بیدلیلی که ساختهشدن یا ساختهنشدنش هیچ تفاوتی ندارد. یک فیلم شعارزده که چندین دهه از زمان خود عقب است. در سینمایی که حدود 20سال پیش کارگردانی به نام ابراهیم حاتمیکیا فیلمی به نام «آژانس شیشهای» میسازد، ساخت فیلم «دیدن این فیلم جرم است» بیدلیلترین اتفاق ممکن است. کاریکاتور درجه چندی از آژانس شیشهای پر از شعارهای گلدرشت که تکلیفش با خودش مشخص نیست.