شهروند| بزهکاران عاشق موتورسیکلت بودند و ویراژ دادن با موتور از هیجانات و لذتهای زندگیشان بود. با اینحال نتوانستند هیجان خود را در پیستهای موتورسواری خالی کنند. برای همین بود که تصمیم دیگری گرفتند. همگی با هم یک راه را انتخاب کردند؛ دزدی. آنها تصمیم گرفتند موتور مردم را سرقت کنند و با آن در خیابانها و پیستها ویراژ دهند، اما این تمام نقشه آنها نبود. اعضای این تیم موتورسوار همراه با سرقت موتورسیکلت، با تهدید قمه پول، طلا و موبایل مردم را هم میدزدیدند تا بتوانند پولی هم به جیب بزنند. 9 نفر بودند که یک نفرشان هم مالخر بود؛ مالخری که با تحصیلات بالا تنها به دلیل یک بدهی، با اعضای این باند شریک شد و گوشیهای سرقتی را به افغانستان میفرستاد. این مرد که فوق لیسانس الکترونیک دارد، گوشیهای دزدی را به یک رابط افغانستانی با قیمت بالا میفروخت و آنها را به افغانستان میفرستاد؛ سارقانی که حالا دستبند به دست و زنجیروار در حیاط پلیس آگاهی نشستهاند، تا الان به سرقت 60 موتورسیکلت اعتراف کردهاند. سردسته این باند پسری 22 ساله است که با گریه تمام ماجرای سارقشدنش را برای خبرنگار «شهروند» روایت میکند:
چند همدست داری؟
ما در کل 9 نفریم که یک نفرمان مالخر است؛ بقیه همگی سارق بودیم.
چند وقت است که سرقت میکنید؟
حدود 5، 6 ماهی میشود که سرقت میکنیم.
چه شد که تصمیم به انجام این سرقتها گرفتید؟
همه چیز از پیست موتورسواری شروع شد. من عاشق موتورسواری هستم. برای همین همیشه به پیستی در سلطانآباد میرفتم و آنجا سوار موتور میشدم. از این کار لذت میبردم. آنجا بود که با اعضای این باند آشنا شدم. آنها هم مثل من عشق موتور بودند. به پیست میآمدند که موتورسواری کنند. وقتی با هم صمیمی شدیم همانجا تصمیم گرفتیم موتور سرقت کنیم و با آن در خیابانها ویراژ دهیم.
فقط موتورسیکلت سرقت میکردید؟
وقتی به سراغ موتورسواران میرفتیم، بعد از سرقت موتور، پول و طلا و موبایل آنها را هم سرقت میکردیم.
شما که فقط برای موتورسواری دست به سرقت میزدید؛ چرا اموال مالباختگان را هم سرقت میکردید؟
به پول هم نیاز داشتیم. گفتیم حالا که سرقت میکنیم، پول هم گیرمان بیاید.
شگرد سرقتهایتان چطور بود؟
معمولا در خیابانهای غرب تهران و بیشتر سمت جنتآباد به سراغ مردان موتورسوار میرفتیم. با تهدید قمه و چاقو، موتور و پول و گوشی آنها را سرقت میکردیم و متواری میشدیم.
به کسی هم آسیب رساندید؟
فقط یک نفر را زخمی کردیم. مجبور شدیم. خیلی مقاومت میکرد، برای همین ضربه به دستش زدیم و فرار کردیم.
فکر نمیکردید ممکن است کشته شود؟
مجبور شدیم وگرنه نمیخواستیم بزنیم. قرارمان این بود که به کسی آسیب نرسانیم.
بعد از سرقت چه کار میکردید؟
با موتورها در خیابانها میچرخیدیم و گاهی کورس میگذاشتیم. حتی با آنها به پیست موتورسواری میرفتیم و بعد از آن هم موتور را در گوشهای از خیابان رها میکردیم. پولها را هم بین خودمان تقسیم میکردیم. گوشیهای سرقتی را هم به مالخرمان میفروختیم.
مالخر را چطور پیدا کردید؟
او با یکی از اعضای باندمان دوست بود. این مالخر مرد تحصیلکردهای است. فوق لیسانس الکترونیک دارد و تعمیرکار موبایل است. وقتی به او پیشنهاد خرید گوشیها را دادیم قبول کرد، چون بدهی زیادی داشت. او از طریق یکی از دوستانش یک رابط در افغانستان پیدا کرده بود و گوشیها را بعد از خرید از ما، به او میفروخت و به افغانستان میفرستاد.
هر گوشی را چند میفروختید؟
حدودا 300 تا 400هزار تومان. اما بعد متوجه شدیم که مالخر گوشیها را به قیمت یکمیلیون تا یکمیلیون و 500 هزار تومان به رابط افغانستانی فروخته است.
معمولا هر 8 نفرتان با هم به سرقت میرفتید؟
نه، ما به تیمهای دو نفره تقسیم میشدیم و به سراغ موتورسواران میرفتیم.
از چند نفر سرقت کردید؟
شصت سرقت انجام دادیم و حدودا 70 گوشی موبایل هم سرقت کردیم که همه را به مالخر فروختیم.