«مدرسه طبیعت»، تجربه متفاوتی برای آموزش کودکان در محیط‌های طبیعی و تجربه‌اندوزی است
 
رهایی برای شکوفایی
 
فضای آموزش جدی و دور از بازی، چشمه خلاقیت کودکان را خشک می‌کند
 

مهدی نیرومنش| «دکتر عبدالحسین وهاب‌زاده»، با سابقه‌ بیش از 40‌سال تدریس بوم‌شناسی و علوم‌زیستی در دانشگاه‌ها و صاحب‌نظر محیط‌زیست، چند‌سال پیش، «مدرسه طبیعت» را تاسیس کرد. به نحوی که اکنون ده‌ها شعبه آن در سراسر کشور مشغول به فعالیت است. مانند هر ایده‌ نوین، «مدرسه طبیعت» هم مخالفانی دارد که هنوز تفکیکی میان پیشرفت بشری و دوری از طبیعت قایل نیستند. حرمت به طبیعت به‌عنوان خاستگاه علم و هنر و خلاقیت بشری و حرمت به کودکان با رها کردن‌شان در طبیعت، زمینه درک و معرفت جهان هستی است.
معرفت بشری تنها با چند پرسش کلیدی آغاز شد. این‌که «من که هستم؟»، «از کجا آمده‌ام؟»، «برای چه آمده‌ام؟» و «به کجا می‌روم؟» اگر بپذیریم، مشکل بشریت، نپرسیدن این پرسش‌ها و فقدان اشتیاق برای یافتن پاسخ آنهاست و بپذیریم والاترین آموختن، پی بردن به حقیقتی است که در جست‌و‌جوی پاسخ این پرسش‌ها درک خواهیم کرد. باید بپذیریم بهترین موقعیت برای این پرسش و پاسخ، طبیعت است. واضح است، برای کودکی که تنها در یک دشت، بیابان، کوه، ساحل دریا و جنگل، آزاد و رها به خویش و هستی می‌اندیشد، این پرسش‌ها بسیار پر معناتر است تا برای کودکی که بیشتر عمر خود را میان سقف‌ها و دیوارها زیسته است.
کودکی که شاهد زیست جانوران و گیاهان و تغییرات زمین و آسمان است، عمیق‌تر به نقش خویش در هستی می‌اندیشد و کیفیت برتری از زندگی را تجربه می‌کند. در قانون «هر کسی کو دور ماند از اصل خویش، باز جوید روزگار وصل خویش»، نخستین بازیابی اصل، بازگشت به طبیعت به‌عنوان خاستگاه بدن انسان است. این بازگشت، تسهیل‌کننده و ریشه‌ بازیابی و جست‌و‌جوی ما برای یافتن حقیقت وجودی‌مان خواهد بود. از این‌رو، مدرسه‌ طبیعت، مقدمه مدرسه معرفت است.
آموزش رسمی در کشور به دور از واقعیت‌های علمی است. کودکان ما حفظ می‌کنند که دانشمندان در پس تجربه‌های واقعی، چه کشف کرده‌‌اند، درحالی‌که بدون تجربه عملی، امکان دستیابی به حقیقت رخدادها وجود ندارد. آنچه کودکان می‌آموزند، همان دانایی است که مانع معرفت عملی و سیر تکامل وجود می‌شود. چنین آموزشی به جای شکوفایی، سبب قفلی ذهنی می‌شود. اگر هدف از چنین نظام آموزشی، نخبه‌پروری بود، باید تاکنون متوجه می‌شد که در مسیر عکس گام برمی‌دارد. به نظر می‌رسد طراحی نظام آموزشی کشور براساس نگهداری از کودکان و نوجوانان با حداقل هزینه و عوارض است. از این‌رو حافظه‌ کودکان را چنان انباشته می‌کنند که جایی برای اندیشه‌ دیگر نباشد. علم درنهایت باید به معرفت منتهی شود. معرفت بدون تجربه شخصی و ادراک عملی، معنایی ندارد. طبیعت، شفاف‌ترین واقعیتی است که به تجربه‌ عمیق معرفتی می‌انجامد. بدون دیدن تجلیات الهی، چه حیرت و اشتیاقی برای پرسش در وجود انسان شکل می‌گیرد؟ برای درک حقیقت وقایع باید تجربه واقعی داشت. با تجربه مجازی، راه به واقعیت هم نخواهیم یافت. آنچه در نظام آموزشی ما آموخته می‌شود، شبیه تعریف‌کردن داستان یک فیلم است. هرگز کسی که قصد دارد یک فیلم را در سینما تماشا کند، حاضر نمی‌شود کسی داستان فیلم را برایش تعریف کند. اکنون در نظر بگیرید برای همراهی با گروه سازنده‌ فیلم دعوت شده‌اید. آیا این تجربه را با تماشای فیلم در سینما عوض خواهید کرد؟ وقتی کودک برای تجربه به طبیعت قدم می‌گذارد، مانند آن است که تمام صحنه‌هایی را که دیگران در فیلم می‌بینند، خودش تجربه کرده است. این سطح از آموزش را مقایسه کنید با نظام آموزشی ما که بیشتر از 80‌درصد کتاب‌های درسی آن حاوی متن توصیف تجربه‌های عملی است، یعنی کلاس‌های ما دو گام عقب‌تر از کلاس‌هایی است که در طبیعت برگزار می‌شود و یک گام عقب‌تر از آن نظام آموزشی است که 80‌درصد از عکس و فیلم استفاده می‌کند. در حقیقت، معرفت نظری با آموزش تئوری برابری دارد و ادراک معرفتی در عرفان عملی با تجربه‌ مدرسه طبیعت.
همچنان که دین با آزادی آغاز می‌شود، نه اکراه و اجبار، دانش‌آموزی نیز با رهایی شروع می‌شود. عمیق‌ترین تجربه‌های کودکی، دور از چشمان مراقب، والدین و معلمان رخ داده است. زیر نگاه مراقب یا تظاهر و خودنمایی شکل می‌گیرد یا اضطراب. کودکان دیروز، خلوتی به مراتب بیشتر از کودکان کنونی دارند. پژوهشی مستقل درباره این‌که ما به راستی با ذهن و روان و ناخودآگاه کودکان خود چه می‌کنیم، میزان اعتقاد ما به حرمت انسانی و رعایت حقوق کودکان را تعیین می‌کند.
 در مدرسه‌ طبیعت، کودک می‌تواند به تنهایی و دور از نگاه سنگین مراقب، مشغول تجربه‌های خود باشد. خالق هستی از رگ گردن به ما نزدیک‌تر است، اما این عالم چنان طراحی شده است که ما خود را تنها و رها می‌یابیم. این سازوکار محیطی آموزش و آزمایش است که خالق به ما می‌آموزد. تنهایی، تجربه‌ باشکوهی است که پایه‌ تمامی تجارب به شمار می‌آید. انسان تنها به دنیا می‌آید، به تنهایی می‌اندیشد و تصمیم می‌گیرد و تنها خواهد رفت. اما انسان امروزی بیشتر اسیر وحشت تنهایی است و کمتر از تنهایی، این موهبت الهی بهره می‌برد. او به هر وسیله‌ای تمسک جسته تا احساس آزاردهنده‌ تنهایی را از خود دور کند، زیرا هنگام کودکی، در دل طبیعت، طعم شیرین تنهایی را نچشیده است. تفاوت زیادی میان تنهایی در حصار دیوارها با تنهایی در طبیعت هست. او نمی‌داند درک‌نکردن لذت تنهایی، مانع یافتن پاسخ پرسش‌های او از چیستی خود و جهان است. نتیجه‌ این تنهایی تعالی بخش، تربیت فیلسوفان، شاعران و متفکران بوده است. پیامبران نیز اغلب در شغل چوپانی، مشتاق جذبه‌ شکوه تنهایی بوده‌اند. انسان‌هایی که رهبران فکری بشر بوده‌اند، از میان کار گروهی و جمعی متولد نشده‌اند.
آزادی، از مهمترین شرایط تکامل است. اختیار، این موهبت الهی که به انسان هدیه داده شده است، تنها در گرو آزادی معنا دارد. آیا کودکان ما در محیط‌های آموزشی خود، آزادی دارند؟ آیا به ایشان فرصت داده می‌شود از اختیار خدادادی خود در عالی‌ترین سطح بهره‌ ببرند؟ بدون آزادی و اختیار، رشد و تکامل چه معنایی خواهد داشت؟ اگر در محیطی کودکی در آزادی کامل و با انتخاب و اختیار خود سراغ موضوعی برای دانستن، گرایش پیدا کرد، می‌توان نام محیط آموزشی بر آن نهاد.
برای کسب معرفت، تنها شرط، اشتیاق است. اگر اشتیاق وجود داشته باشد، سالک پرده‌های فروافتاده بر حقایق را پاره خواهد کرد. آموختن وجد و شوق می‌طلبد و اگر یک نظام آموزشی، پایه‌های خود را بر بنیان استوار ذوق و شعف کودکان بنا نهاد، باید دانست، منطبق با حقیقت تعالیم آسمانی گام برمی‌دارد. معرفت، کیفیت‌گرایی را از انسان طلب می‌کند و انسان در طبیعت، زندگی باکیفیت‎تری دارد و با یافتن نقش خود در هستی، به منظر منحصربه‌فرد خود نزدیک‎تر می‎شود.
در کتب آسمانی تاکید شده است، دنیا بازی است. وجه تشبیه زندگی و بازی در آن است که هر دو ظاهری دارند و باطنی و مقصود اصلی، ظاهر نیست، بلکه باطن اولویت و اهمیت دارد. مقصود از بازی فوتبال، تصاحب توپ نیست، گرچه ظاهر بازی، تلاش چندین نفر برای رسیدن به یک توپ باشد. اما باطن آن ورزیدگی، رشد عصبی، تمرکز، سرعت عمل و هزاران ثمره‌ دیگر است که در پس این تصاحب توپ، حاصل می‌شود. اگر بنیان یک نظام آموزشی بر بازی باشد، یعنی یکی از بزرگترین حقایق هستی، کشف شده است. تجارب انسان همه در بازی رخ می‌دهد و طراحی یک فضای آموزشی جدی و به دور از بازی، جز تخریب روحیه کودکان و خشک‌شدن چشمه خلاقیت آنها ثمری ندارد. مطابق آمار، بیش از 80‌درصد آنچه افراد با سپری کردن نظام آموزشی آموخته‌اند، خارج از فضای کلاس درس و کتاب درسی است، درحالی‌که دانش‌آموزان تنها دقایق محدودی خارج از فضای کلاس هستند، یعنی بیشترین تجربه‌های مفید در زنگ‌های تفریح، میان بازی و در تعاملات طبیعی آموخته شده است. تجربه‌ گذشت و بردباری، نحوه برقراری ارتباط با افراد گوناگون و هزاران تجربه‌ دیگر. مدرسه طبیعت این بخش را اصل قرار داده است.
شالوده‌ نظام آموزشی رایج با اضطراب و ترس پیوند خورده است. کیست که نداند، اضطراب در تضاد کامل با یادگیری است هنوز کسی تصویری کامل از ابعاد لطمات و خسارت‌های این نظام آموزشی بر ناخودآگاه ذهن و روان کودکان ندارد. هنگامی که طبیعت، به‌عنوان بزرگترین منبع آرامش، بستر آموزش شود، می‌توان امید بست بیش از دیگر روش‌ها قرین موفقیت باشد. کودکی که به جای دریافت اضطراب از محیط بسته، آزاد و رها از طبیعت آرامش دریافت کند، تجربه‌های جاودانی خواهد داشت و در آینده نسلی را می‌سازد که بیگانه با طبیعت، به جنگ آن نخواهد شتافت. انسان جدا مانده از طبیعت، برای دقایق محدودی از زندگی خود هم که به طبیعت پناه می‌برد، هم ناسازگاری دارد و هم تخریب طبیعت. ناسازگاری‌های نسل کنونی از سرما و گرما آغاز می‌شود و به انواع آلرژی در اثر قرار گرفتن در طبیعت منتهی می‌شود. صدمات نیز از انواع آلودگی‌های محیطی از آب و زمین تا هوا، شروع می‌شود و تا نکاشتن درخت ادامه می‌یابد. نسلی که در مدرسه‌ طبیعت دانش و تجربه مورد نیاز خود را آموخته است، نه طبیعت را دشمن خود می‌بیند، نه بیگانه. او ناخودآگاه، طبیعت را در میان صمیمی‌ترین دوستان خود برمی‌شمارد و محبت دوطرفه میان خود و دوستش را لمس می‌کند. کودکی که در طبیعت بالنده شده، در جوانی دایره‌ ذهنی‌اش از مشاغل، بسیار فراخ‌تر از جوان امروزی است. او آفریننده‌ شغل‌های سازگار با محیط طبیعی زیستن انسان است. او می‌تواند زمین، این بزرگترین هدیه الهی را شکوفا کند. چنین انسانی، مفهوم فساد را به خوبی درک می‌کند، زیرا زندگی در طبیعت به او آموخته‌است، مانع شکوفایی هیچ جزیی از هستی نشود.
دانش نوین مدیریت، در کشف عوامل ایجاد انگیزه، اجبار و تشویق را مردود می‌داند. بهره‌مندی از این دستاورد، در نظام آموزشی، رکن مهمی است که در مدرسه‌ طبیعت، جلوه‌گر می‌شود. درحقیقت، انگیزش درونی، طبیعی‎ترین نوع انگیزه است که به کودک آموخته می‎شود. مهمترین نکته انطباقی ایده مدرسه طبیعت با دنیای معرفت آن است که هر دو برای شکوفایی خلاقیت در وجود کودکان، قایل به وانهادن و رهایی هستند. برخلاف نظریه‌هایی که انباشت اطلاعات را عامل شکوفایی خلاقیت می‌دانند، فرد خلاق یا آفرینشگر، در واکاوی درونی خود و هستی به شهود معرفتی و شکوفایی آفرینندگی دست خواهد یافت.

 


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/126258/رهایی-برای-شکوفایی