گزارشي از روزگار سخت مردمان موته که در همسايگي معدن طلا و در مرکز منطقه حفاظت شده زندگي مي‌کنند
 
بهشت طلا، جهنم آهوها
 
براساس آمار رسمي هر ماه 3 آهو درجاده ميان‌گذر موته تلف مي‌شوند آمار غيررسمي بيش از اينهاست بچه هاي روستاي موته از کودکي با روياي معدن طلا بزرگ مي شوند
 

شیده لالمی| «هفت کیلومتری این‌جا بهشت است. ما نتوانستیم برویم آن‌جا اما آنها که رفتند خوشبخت شدند.» خوشبختی چه مفهوم انتزاعی و عجیبی است، آن هم برای مردمان ساکن یک منطقه حفاظت‌شده؛ پناهگاهی برای آهوان تیزپا.
روی تابلوی کوچکی نوشته‌ شده: «موته» و تابلوی بزرگتری در میانه جاده راه بهشت را نشان می‌دهد: « هفت کیلومتر تا معدن طلا».
راه معدن از کنار خانه‌هایشان می‌گذرد. خانه‌های هفتصد و چند نفری که روستایشان ایستاده در مرکز یکی از مهم‌ترین مناطق زیست محیطی ایران: «پارک ملی موته».
نیازی به دوربین نیست. با چشمان تیز‌بین هم می‌توان آهوهایی را دید که تنها و با هم در زمین‌های دور و نزدیک پیدا و پنهان می‌شوند. منطقه حفاظت شده موته، دشت همواری است با درختان پراکنده و دور افتاده از هم؛ به خواب‌رفتگان زمستان خشک.
چند کیلومتر دورتر انفجارها کوه را می‌لرزاند و کارگران معدن، از سنگ‌های سخت، طلا بیرون می‌کشند. 10ماه پیش معدن، به یک رکورد طلایی دست یافت: افزایش 49‌درصدی تولید طلا آن هم تنها در دوماهه اول‌سال و تولید 65 کیلوگرم شمش طلا که نسبت به‌ سال گذشته (44 کیلوگرم) رشد قابل توجهی را نشان می‌داد. از نیمه دوم امسال بهره‌برداری از معدن «سنجده» یکی دیگر از معادن مجتمع طلا هم پس از هفت‌سال وقفه از سر گرفته شده است. بهره برداری از این معدن پس از سال‌ها برداشت در‌ سال 90 به دلیل اتمام ذخایر متوقف شده بود اما حالا اکتشافات جدید نشان داده در بخش‌های دیگری از آن، دست کم حدود 850‌هزار تن ماده معدنی قابل برداشت وجود دارد و پروانه بهره‌برداری از این معدن تا 5‌سال دیگر تمدید شده و صدای انفجارهای پی در پی، نشان از روزگار پررونقی معدنی دارد که ایستاده بر کوهپایه‌های شمال غرب روستای موته.
یکصد و سی کیلومتر مانده به اصفهان، چراغ زندگی در خانه‌های ساده‌ روستا روشن است. از تنورهای خانگی بوی نان تازه می‌آید. شصت و یک‌سال پیش در روستا خبر پیچید که در کوه و کمرهای اطراف طلا پیدا شده. «علی محمد» چهارده‌ساله بود و حالا به خاطر می‌آورد مردی ارمنی را که آن روزها برای اکتشاف طلا آمده بود: «‌سال 1335 بود.گروهی آمده بودند با یک سرپرست ارمنی. می‌گفتند در این منطقه طلا هست. از مردان روستا می‌رفتند برای کار. آن زمان موتور هوا نبود و با دیلم و پتک کار می‌کردند. چاه‌هایی می‌زدند در حد این‌که بتوان درآنها دینامیت کار گذاشت و بعد آتش بارها دینامیت را منفجر می‌کردند. چند سالی کار کردند و بعد معدن خوابید.»
زندگی در همسایگی معدن طلا از همان زمان شکل دیگری گرفت. آفتاب امیدواری بالای سر خانه‌ها ایستاد. اهالی روستای موته فکر ‌کردند خوشبختی چقدر نزدیک است: «وقتی قطعی شد که این‌جا طلا هست، روستا شاد شد. همه فکر می‌کردند خوشبخت می‌شوند. سرکار می‌روند و می‌توانند بهتر زندگی کنند اما دوام نداشت.»
معدن طلا آن روزها، یک‌سال کار می‌کرد و چهار‌سال می‌خوابید. وقتی فعال بود به آدم‌هایی مثل «علی محمد» که کوه بُر بود، روزی 3 تومان و به کارگرانی که در نقاط حساس معدن کار می‌کردند روزی 4 تومان دستمزد می‌دادند. آنها یعنی علی محمد و دوستانش ده نفر بودند که در دو شیف کار می‌کردند. چهار نفر کوه‌بُر و چهار نفر خاک‌کش و دو نفر هم آتش‌بار و همگی زیر نظر یک استادکار: «روزی یک متر و 20 سانتی متر در هر شیفت می‌رفتیم جلو. سخت‌ترین قسمت کار تونل بود. خیلی از بچه‌ها از دست رفتند. الان دیگر معدن‌ طلا رو باز شده، سرشکاف کردند و برای کارگران بهتر است.»
معدن طلای موته در سال‌های بعد چندین بار فعالیت را از سر گرفت و باز متوقف شد.‌ سال 42 با اعتباری از محل بودجه برنامه دوم و تهیه طرحی ویژه برای این معدن دامنه اکتشاف توسعه یافت و ساختمان معدن تکمیل شد اما ادامه کار تا سال 58 به وقفه افتاد. در این سال‌ها تجهیزات تازه‌ای وارد ایران شد ازجمله چکش‌های بادی و دستگاه تغلیظ(سیانوراسیون) برای جدا کردن طلا از سنگ. کارگران بیشتری از روستا در معدن استخدام شدند: «هر روز 16 تا 20 چال می‌زدیم کار خوب پیش می‌رفت اما‌سال 64 معدن تخریب شد تا با تغییراتی در‌سال 71 دوباره به کار افتاد. مجتمع طلا که فعال شد، همه چیز تغییر کرد. کارگران با ماشین آلات جدید روزی 600 تن می‌کوفتند اما طلا را آب می‌برد. روش‌های برداشت طلا ضعیف بود. مثل حالا نبود.»
از آن گروه ده نفره، کوه بُرها و خاک‌کش‌ها و آتش‌بارها حالا همه مرده‌اند به جز  «علی‌محمد»، کارگر بازنشسته معدن طلاست با ماهی یک میلیون و 700 هزارتومان حقوق:
« ما این معدن را متر به متر کندیم. سبزعلی، آتش بار بود، عمرش به دنیا نبود این‌روزها را ببیند. می‌گفت ما هر چی سختی بکشیم خوب است، می‌ماند برای بچه‌هایمان. دلش خوش بود این معدن باشد و بچه‌های ما این‌جا نان بخورند. حالا بچه‌های ما کجا کار می‌کنند؟ یا بیکارند گوشه خانه یا آواره این شهر و آن شهر.»
رویای معدن طلا
بچه‌ها در موته از کودکی با رویای معدن طلا بزرگ می‌شوند. به آنها می‌گویند درس بخوانید تا بروید معدن طلا. نه‌تنها در رویای کودکان روستا که راه خوشبختی برای بزرگترها هم از همان هفت کیلومتری می‌گذرد که موته را به معدن طلا می‌رساند: «ما می‌گوییم هفت کیلومتر تا بهشت! مجتمع طلا تنها از نظر جغرافیایی بالا (شمال موته) نیست، از همه نظر بالاست. آن‌جا همه چیز هست. آن بالا ورزشگاه دارند و ما نداریم. دکتر دارند و ما نداریم. درآمد، آینده و امید دارند و ما نداریم.»
«محمدرضا نیکبخت»، دهیار موته است. جوان است و چند ماه پیش در همین آخرین دوره انتخابات شوراهای شهر و روستا، با رای مردم آبادی دهیار موته شده. مردم به او رای داده‌اند که دنبال حق و حقوقشان برود و روستا را آباد کند. حالا این حرف‌‎ها را می‌زند و نامه‌ها و درخواست‌هایی که به این‌جا و آن‌جا نوشته را روی میز می‌گذارد؛ تلاش‌هایی برای محرومیت‌زدایی.
در گزارش‌های سالانه‌ای که درباره سنجش محرومیت و فقر در ایران تهیه می‌شود، نام موته در شمار روستاها و مناطق محروم است. با درجه محرومیت سه: «به موازات توسعه معدن طلا، ما هم باید پیشرفت می‌کردیم اما جمعیت موته مهاجرت کرد. ما هنوز در حد دِه مانده‌ایم. این معدن برای ما خوشبختی نیاورد. خودمان می‌گوییم روستا اما واقعیت این است که هنوز ده هستیم. 5 لوله گاز اصلی در دو سه کیلومتری موته رد شده ولی ما تازه ده‌سال است که گاز داریم و جزو روستاهایی بودیم که دیرتر از همه گاز گرفتیم. آن هم آن‌قدر اعتراض کردیم که به ما گاز دادند.»
نتایج سرشماری ‌سال 85 که اعلام شد، روبه‌روی نام موته نوشته بودند: جمعیت 908 نفر (242 خانوار) حالا یازده‌سال بعد است و موته 730نفر جمعیت دارد. اعضای شورای روستای موته، معتقدند این مهاجرت از سویی به دلیل کمبود امکانات آموزشی و بهداشتی است و از سوی دیگر تحت‌تأثیر شکاف طبقاتی که میان گروهی که در معدن طلا کار می‌کنند و گروهی که کار نمی‌کنند ایجاد شده است: «قبل از این معدن ما زمین‌های کشاورزی داشتیم. کار داشتیم اما الان دچار مشکلات اجتماعی شده‌ایم. به شدت دچار اختلاف طبقاتی هستیم. کسانی که می‌روند معدن طلا، وضعشان خوب می‌شود، در عرض یک‌سال ماشین می‎خرند و بعد هم بیشترشان می‌روند گلپایگان زندگی می‌کنند. بقیه اما 20‌سال کار می‌کنند و تازه شاید بتوانند یک پراید بخرند. آنها که ندارند ناگزیر در موته می‌مانند؛ همه هم در آرزوی این‌که روزی بروند معدن.»
مهاجرت مردم از موته در سال‌های اخیر بیشتر شده.«محمود علیزاده»، عضو شورای روستاست و به‌ورز موته. به گفته او مهاجرت در دو‌سال گذشته کم سابقه بوده: «بیکاری، فقر و مهاجرت بزرگترین مشکل موته است. الان حدود 700نفر جمعیت داریم و برای بسیاری از آنها به‌ویژه جوانان کار نیست. استخدام معدن طلا سخت است اما همین که چشم امیدشان به معدن طلاست جلوی کارکردنشان را گرفته است.»
به گفته او مردم روستا به غیراز مهاجرت‌ به دلیل کمبود امکانات بارداری را هم محدود کرده‌اند و جمعیت روستا رو به پیر شدن می‌رود. علیزاده از افزایش ناباروری در روستا می‌گوید و این‌که علت آن برای اهالی مشخص نیست: «حرف‌هایی هست که آب و هوای موته و تغذیه غیرمفید مردم بر این موضوع اثر گذاشته است. نکته دیگر این‌که مشاهدات ما نشان می‌دهد بیشتر ناباروری‌های روستا مردانی را درگیر کرده که در معدن کار می‌کنند و عقیم شده‌اند. ما نمی‌دانیم آیا این مسأله با کار آنها در معدن ارتباطی دارد یا نه اما به‌هرحال آنها در شرایط سخت کاری با انواع مواد شیمیایی سروکار دارند. تا به حال مطالعه‌ای درباره این موضوع انجام نشده است.»
در روستایی که همسایه معدن طلاست، سیمای فقر بر چهره‌ خانه‌ها نشسته. در بسیاری از خانه‌ها جوانان به شهر رفته و برگشته‌ و در خانه نشسته‌اند. حیران و سرگردان در بی‌آیندگی. روستا جمعیت متراکم کوچکی است که چهل‌سال پس از شکوفایی و رونق صنعت طلا، یک درمانگاه با امکانات و تجهیزات اولیه ندارد. خانه بهداشت روستا دو روز بیشتر دکتر ندارد، دوشنبه‌ها و چهارشنبه‌ها و تا اولین مراکز درمانی یک ساعت راه است. معلم روستا، مهاجرت کرده و کلاس‌های درس دبستان و راهنمایی به دلیل کم شدن تعداد بچه‌ها به حد نصاب نمی‌رسد. تنها مدرسه روستا تا مقطع راهنمایی فعال است و دانش‌آموزان وقتی به دبیرستان می‌رسند، برای ادامه تحصیل ناگزیر باید به شهر و روستاهای دیگری بروند. صبح‌ها با کتاب و کیف مدرسه می‌روند و عصر با نان برمی‌گردند. روستایشان نانوایی ندارد، مغازه‌ای برای خرید مایحتاج روزانه ندارد چند بقالی کوچک با قفسه‌های خالی. می‌گویند مردم روستا قدرت خرید ندارند. با سیلی صورت‌هایشان سرخ است. ماه به ماه، به وقت واریز یارانه‌ها می‌روند شهر و باقی روزها اگر دستفروشان دوره گرد گذرشان به روستا بیفتد، خریدی می‌کنند و دیگر هیچ.
 آموزش و پرورش امسال برای روستای موته معلم نفرستاده و شورای روستا برای جلوگیری از مهاجرت باقی خانواده‌ها برای کلاس‌های درس موجود معلم گرفته است: «گفتیم هر طور شده پول معلم را فراهم کنیم که مهاجرت اهالی بیشتر نشود. همین‌ها هم می‌خواستند بروند. برای یک‌سال تحصیلی 30‌میلیون تومان هزینه تدریس معلم و 20‌میلیون تومان هم هزینه حمل‌ونقل معلم از میمه تا موته می‌شود. امسال این هزینه را شورای روستا تأمین کرده اما‌سال دیگر چه؟»
«سال دیگر بدتر از امسال. چهل‌سال گذشته. چرا ما در این روستا حتی یک نانوایی نداریم؟ چرا باید از شهر خمیر بخریم برای 50روزمان. ایشالا یا باران ببارد و همه مارا سیل ببرد یا خشک شود و همه از بی‌آبی بمیریم. ما مردم موته بَدیم ما را نمی‌خواهند هیچ‌کس به ما محل نمی‌دهد.» راضیه لباس‌های چرک را ریخته در آب روان. پاهایش تا زانو در آب و جریان قنات تند و پر شتاب. هنوز در موته رسم است که جمعه‌ها، زنان در قنات پر آب روستا، لباس‌ها را به آب بسپارند و شاید هم غم‌هایشان را: «در خانه‌هایمان ماشین لباسشویی داریم اما شستن لباس‌ها با آب قنات در موته یک جور رسم است. عیدها باید بیایید. از سر تا ته قنات زن‌ها نشسته‌اند. وقتی ما هستیم مردان حق ندارند بیایند این سو...»
زن‌های روستا نگران بچه‌هایشان هستند. می‌گویند: «عمرمان گذشت و یک کربلا نرفتیم»، «شوهرهایمان بازنشستگی دارند اما پسرهایمان هیچ.»
چند‌سال پیش همین زنان در کنار مردان روستا جاده اصلی و مسیر موته به معدن طلا را بستند.جلوی ماشین‌ها را گرفتند:«‌ همه رفته بودیم. همه ما زنان. رفتیم بگوییم چرا جوانان ما باید بیکار باشند؟ از جای دیگر آدم می‌آورند معدن طلا و بعد بچه‌های ما همه بیکار. درد و گرفتاری و صدای معدن برای ماست اما کار و درآمدش برای بقیه؟» راضیه حالا لباس‌ها را به آفتاب سپرده و قنات خروشان روستا اندوه زنان را می‌برد تا پای درختان دور.
همان یک روز اعتراض، ماجرا و درواقع پرونده‌ای شد که به استناد آن تعدادی از اهالی روستا متهم به اغتشاش و
 بر هم زدن نظم عمومی شدند. هر چند که مردم می‌گویند مجتمع طلا به آنها قول داده که دست کم از هر خانواده یک نفر را استخدام کند. حالا روح‌الله توکلی، رئیس شورای موته می‌گوید، بعد از آن ماجرا، برگزاری تجمعات در این منطقه از سوی مراجع بالادستی ممنوع شده است.
چند ماه پیش برخی اهالی روستا تصمیم گرفتند، رویاهای معدن طلا، آن آرزوهای دیر و دور را کنار بگذارند و یک تعاونی روستایی بزنند. راهکاری برای همگرایی بیشتر و هم‌اندیشی برای پیدا کردن ایده‌هایی عملی برای تقویت اقتصاد روستایی و راه‌اندازی کسب و کارهای تازه. دهیار روستا و رئیس شورا از بانیان این طرح بودند اما این ایده داوطلبان چندانی پیدا نکرد: «به مردم روستا گفتیم همان حقوقی که معدن طلا می‌دهد را به شما می‌دهیم و بیایید که این کار راه بیفتد اما همه می‌گویند: نه! ما می‌خواهیم مستقیم برویم بالا.»
«بالا» در ادبیات روزمره و زندگی مردم موته کلمه رایج و پرتکراری است. اگرچه گاهی به معنای واقعی‌اش به کار می‌رود اما بیشتر اوقات وقتی آنها می‌گویند «بالا»، باید بدانید که درواقع اشاره می‌کنند به معدن‌طلا. کلمه‌ای کوتاه و چند حرفی برای نشان دادن فاصله‌ها و شاید حسرت‌ها. بالایی‌ها از نگاه آنها افرادی برخوردار، آینده‌دار و درواقع انسان‌های خوشبختی‎اند که سهمشان را از همسایگی با معدن طلا گرفته‌اند و پایینی‌ها انسان‌های فراموش شده‌‌ روستا که یا در اندیشه مهاجرتند و یا چشم به راه روزهای اول ماه‌ تا یارانه‌ها برسد.
جهنم آهوها
بهشت طلا، در زمین‌های هموار و دشت فراخ موته، تنها حکایت رویاهای طلایی از دست‌رفته آدم‌های روستا نیست، ماجرای مرگ و زندگی آهوها، قوچ‌ها و بُزها و گرازها هم هست. حیواناتی که در چند کیلومتری معادن و خانه‌های اهالی روستا، در منطقه‌ای به اصطلاح حفاظت شده، پناه گرفته‌اند. برای آنها اما پناهی نیست. همین چند روز پیش باز خبر رسید که صبح پیکر خونین آهویی در جاده افتاده. با چشم‌های باز و بچه آهویی در شکم. مردم موته وقتی می‌گویند جاده و آهو یعنی همان جاده میان‌گذری که پارک ملی و درواقع پناهگاه حیات وحش موته را دو شقه کرده. یک روز خبر رسید جاده‌ای که تا 30‌سال قبل یک مسیر فرعی و خاکی برای تأمین دسترسی اهالی بومی منطقه بود با موافقت مسئولان سازمان حفاظت محیط‌زیست به یک جاده آسفالته و چند بانده تبدیل شود. از آن زمان تاکنون، این جاده تعریض شده، جاده‌ای که در امتداد هیچ مسیر ترانزیتی مهمی قرار ندارد و از میانه محور اصفهان – تهران جدا شده و به شهر گلپایگان متصل می‌شود و در مسیر عبور خود از قلب پناهگاه حیات‌وحش، به غیراز روستای کوچک موته، دسترسی به هیچ مکانی را فراهم نمی‌کند. مردم می‌گویند، از وقتی این جاده را آسفالت و چند بانده کرده‌اند، شکارچیان بیشتری برای شکار آهو می‌آیند. چند وقتی است سازمان حفاظت محیط زیست، اطراف این جاده را خاکریز کشیده. «مرتضی جمشیدیان»، رئیس پارک ملی موته و فرمانده یگان حفاظت محیط‌زیست اصفهان به «شهروند» می‌گوید این جاده امکان تیراندازی را برای شکارچیان آسان کرده بود و تنها راه این بود که با ایجاد خاکریزهایی دید آنها به محدوده حفاظت شده محدود شود: «آهو‌ها می‌آیند کنار جاده برای چرا و شکارچیان از کنار جاده تیر می‌اندازند. الان با وجود این خاکریزها به حیوانات دید ندارند و از کنار جاده نمی‌توانند تیر‌اندازی کنند اما به‌طورکلی این مسیر موجب دسترسی بیشتر و آسان‌تر شکارچیان به منطقه شده و کار محیط بانان ما را در این محدوده بسیار سخت کرده است.»
در پارک ملی موته، 26محیط‌بان حضور دارند. در محدوده‌ای 204‌هزار هکتاری که از دو بخش کوهستانی و دشتی تشکیل شده است با جمعیتی پر تعداد از گونه‌های جانوری و گیاهی. از پستانداران گرفته تا خزندگان و پرندگان اما در میان این همه موته را بیشتر به‌عنوان زیستگاه آهو در ایران می‌شناسند.
تلفات آهو در این منطقه آمار رسمی ندارد. منطقه وسیع است و در نبود دوربین‌ها و تجهیزات لازم و حضور پررنگ شکارچیان، صیانت از کل محدوده و حفاظت از حیوانات به سادگی ممکن نیست آن هم در روزگاری که سازمان‌هایی مثل محیط‌زیست دست‌هایشان همیشه خالی است: «این جاده را باید شب تا صبح مراقبت کنیم اما این به تنهایی کافی نیست. باید این محدوده فنس کشی شده و برای حرکت حیوانات روگذر ایجاد شود.» اینها حرف‌های جمشیدیان است که آمار تلفات رسمی آهوها را در جاده میان‌گذر در هر ماه بین 2 تا 3 راس اعلام و البته تأکید می‌کند که آمار واقعی بیش از اینهاست: «در واقع آمار دقیقی نمی‌توان داد. عده‌ای از رانندگان به حیوان می‌زنند و لاشه را می‌برند. بعضی وقت‌ها مشاهده کرده‌ایم که یک ماشین به آهو زده و ماشین‌های دیگری لاشه را برده اند. ما موافق توسعه این جاده نبودیم اما همه چیز در اختیار ما نیست، از بالا فشار می‌آورند که باید این کار بشود و درنهایت هم می‌شود.»
مرگ و میر آهوها در منطقه حفاظت شده یا همان پارک ملی موته در بهار و پاییز بیشتر است. چون در این فصل از ‌سال برای پیدا کردن غذا، جفت‌گیری و نیز به دلیل تغییرات آب و هوایی جابه جایی و حرکت بیشتری دارند. بخشی از بیشترین تلفات مربوط به دومین ماه بهار است. اردیبهشتی که برای آهوها جهنم می‌شود. این ماه از ‌سال که فصل زایمان آهوهاست، ماده‌ها با بره آهویی در شکم از این‌سو به آن‌سو می‌روند، هر جا که سبز‌تر شده باشد و علوفه‌ای باشد برای خوردن. پیکر خونین ماده آهوهای باردار روی آسفالت همین جاده که سرعت مجاز در آن 110کیلومتر تعیین شده، بارها توسط فعالان زیست محیطی منتشر شده اما این جاده هنوز برای آهوها جاده مرگ است نه فقط برای آهوها: «به جز آهو بارها لاشه روباه، گرگ و کفتار و گراز در جاده پیدا شده درحالی‌که این منطقه باید به‌عنوان یک منطقه حفاظت شده، امن‌ترین جا برای این حیوانات باشد.»
آخرین سرشماری که در پارک ملی موته انجام شده آمار آهوها را حدود 7500 راس برآورد کرده. جمشیدیان می‌گوید تعداد آهوها نسبت به گذشته در این سرشماری اخیر کاهش یافته اما دلیل این کاهش صرفا تلفات جاده‌ای نیست: «وقتی بارندگی نباشد، پراکندگی حیوانات زیاد می‌شود، سرشماری امسال دقت لازم را ندارد و برآورد ما از جمعیت آهوها بیش از اینهاست اما تردیدی نیست که سالانه تعداد زیادی از آنها به دلیل شرایط نامناسب این جاده تلف می‌شوند.»
کدام توسعه؟
مسئولان سازمان حفاظت محیط‌زیست می‌گویند، سال‌هاست که در منطقه موته اجازه استفاده و بهره‌برداری از معدن تازه‌ای را نداده‌اند. در این منطقه 19معدن وجود دارد که بخشی از آنها طلا و بخشی سنگ‌های قیمتی است. اما از مردم موته که بپرسید از فعالیت معدن‌های جدیدی در سال‌های اخیر می‌گویند. پاسخ این ادعای آنها از سوی مسئولان سازمان محیط‌زیست این است که هر معدنی که فعال شده، از گذشته پروانه فعالیت داشته. برای مردم از زمانی که سخت‌گیری‌های زیست محیطی در منطقه حفاظت شده بیشتر شده، چرای دام‌ها دشوار و کشاورزی ممنوع شده، و دام‌هایشان بی آب و علوفه مانده و دست از کشاورزی کشیده‌اند. برای همین و به نشانه اعتراض به این شرایط است که دست تازه واردان را می‌گیرند و به مناطقی از همین محدوده حفاظت شده می‌برند که در ماه‌های اخیر خاکبرداری‌های سنگینی در آنها با مجوز سازمان حفاظت محیط‌زیست انجام شده.
 «روح الله توکلی»، رئیس شورای موته یکی از آنهاست: «حرف ما این است که اگر منطقه حفاظت شده است، پس این خاکبرداری‌ها چیست؟ اگر بحث توسعه است، چرا کشیدن جاده وسط منطقه حفاظت محیط‌زیست توجیه دارد اما مردم روستا حتی حق کشاورزی هم ندارند و باید بیکار بمانند. چرا همه فشار را به مردم می‌آورند اما صنایع و بهره‌برداران دولتی همه آزادند؟ قرار بوده برای تکمیل مراحل ساخت جاده از روستاییان خاک بخرند اما حالا سازندگان با مجوز محیط‌زیست رایگان از این منطقه خاک برداشته‌اند. مگر خاکبرداری این منطقه ممنوع نیست؟ اینها مصداق تخریب محیط‌زیست نیست اما چوپانانی که دام‌هایشان به اشتباه وارد منطقه قرق می‌شوند را کتک می‌زنند و جریمه می‌کنند؟»
سبزعلی، هفتاد‌سال است، چوپانی می‌کند. بسیاری از دام‌هایش مرده و بسیاری را دزدیده اند. حالا گله کوچکش را با 50 راس گوسفند و بزغاله آورده چرا. حواسش هست که دام‌ها سمت «سد باطله» معدن طلا نروند.«آنجا بروند گیج می‌شوند.» خودش نشسته کنار آتش و بساط چای داغ و سیب‌زمینی‌های زیر خاکسترش به راه است و گوسفندان کنار چشمه‌ آب سنگین معدن طلا آب می‌خورند. بالای سرشان روی تابلویی نوشته: «غیرقابل شرب».
برای سبزعلی و دام‌هایش در منطقه حفاظت شده، آب سالم‌تری نیست: «اگر مریض شوند هم چاره نیست. قبلا چاه خاتون می‌رفتیم، آب قنات می‌رفتیم اما الان دورش ساختمان شده و با گله نمی‌توانیم برویم. خیلی‌ها دیگر دام ندارند. هم آب نیست و هم علوفه. خیلی جاها را هم دیگر نمی‌توانیم برویم قرق است و ما را می‌زنند با چوب.»
فعالیت مجموعه‌ای از معادن در منطقه حفاظت شده موته، همواره موضوع چالش برانگیزی بوده که تنها بخشی از آن در رسانه‌ها روایت شده و انبوهی از ناگفته‌ها محرمانه مانده است. به‌ویژه گزارش‌هایی که نشان‌دهنده تخریب‌های زیست محیطی و درواقع مضرات حضور این معادن در این مناطق است. آنها که به گفته رئیس پارک ملی موته علی‌رغم پیامدهای زیست محیطی که ایجاد کرده‌اند حتی«به اندازه ریالی برای محیط‌زیست و حیات‌وحش این محدوده نفعی نداشته‎‌اند.»
چند‌سال پیش، بخشی از دیواره سدهای باطله معدن طلا شکست. سد باطله همان جایی است که بخشی از مواد خروجی آغشته به سیانور حاصل از استحصال طلا را برای بازیافت و بهره برداری بعد در آن نگهداری می‌کنند. دور همه آنها نوشته‌اند: خطر مرگ. نگهداری این حجم از پساب و درواقع ضایعات آلوده به سیانور آن هم در منطقه مسکونی و زیست محیطی حفاظت شده همواره در سال‌های گذشته محل نقد و نظرهای زیادی بوده. مطالعاتی که پیشتر توسط گروهی از محققان دانشگاه شیراز در این منطقه انجام شده، نشان داده بود در خاک منطقه موردمطالعه تا فاصله حدود ۷۵متر انتشار پیداکرده است. براساس نتایج این تحقیق توزیع سیانور در محیط با فاصله رابطه معکوس و با عمق خاک رابطه مستقیم داشته است و در برخی سفره‌های آب زیرزمینی نشانه‌هایی اندک از سیانور مشاهده شده بوده. درواقع نشانه‌های محکمی دال بر آلودگی سیانیدی منطقه در آن زمان به دست نیامده بود. این یافته‌ها مربوط به سال‌های دور است و به تازگی نتایج تحقیقاتی جدیدی درباره تاثیرات احتمالی فعالیت این معدن بر محیط‌زیست پیرامونش
 منتشر نشده.
یکصد و سی کیلومتری اصفهان، موته نام همان روستایی است که روزگاری سودای خوشبختی در کنار معدن طلا،شیرین‌ترین رویای مردمانش بود. حالا خانه‌های کوچک به هم چسبیده‌اش، لباس از فقر پوشیده‌اند و بیکاری ابر اندوهی است که بالای سرشان ایستاده. در موته، در هفت کیلومتری معادن طلا، بهشتی در کار نیست. در زمین‎ها علوفه‌ای سبز نمی‌شود و پناهگاه حیات‌وحش، قتلگاه آهوانی است که روی جاده آسفالته با بره‌ای در شکم در خونشان غلطیده‌اند.
معدن طلای موته می‌تواند همچنان برنامه بازیافت پساب و ضایعات سدهای باطله سیانور را در یک منطقه حفاظت شده به تأخیر بیندازد و رکوردهای طلایی بیشتری را ثبت کند. چه اهمیتی دارد که مسئولیت اجتماعی صنایع در قبال محیط‌زیست و جامعه انسانی پیرامونی‌شان، در این‌جا شعاری است فراموش شده؟
موته، شاید سرزمین رویاهای سوخته است. بهشتی برای معادن، فراموش‌خانه‌ای برای آدم‌ها و جهنمی برای آهوها.


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/125638/بهشت-طلا،-جهنم-آهوها