تصور كنيد كه يك لحظه به ما هوا نرسد، فوري نگران ميشويم. اگر بيش از چند ثانيه شود، به خفگي ميافتيم، و اگر به دقيقه برسد، جانبهجان آفرين تقديم خواهيم كرد. اگر دچار كمبود هوا شويم، هر نياز ديگري را فراموش كرده و تنها به تأمين اين نياز خواهيم انديشيد. پس از هوا مهمترين نياز زيستي ما چيست؟ آب. اگر دسترسي به آب نداشته باشيم، طبعاً فقط يكي دو روز ميتوانيم زنده بمانيم. بنابراين اگر چشمانداز آينده ما بيآبي باشد، بهطور طبیعی بايد نگران آن شويم. ولي چرا نگران نيستيم. و اگر نگران هستيم، چرا درباره آن بحث و گفتوگو نميكنيم؟ واقعيت اين است كه در 60سال گذشته هيچگاه با وضعيت فاجعهبار در نزولات آسماني چون سال جاري مواجه نبودهايم. بيشتر نقاط كشور دچار اين وضع هستند. هيچگاه سابقه نداشته است كه در اواسط دي ماه كوههاي شمال تهران تیره و فاقد برف باشد، ولي امسال برفهاي آن از برفهاي خردادماه این کوهها در سالهاي عادي نيز كمتر است. ساير نقاط كشور نيز كمابيش همين وضع را دارند. پرسش اين است كه تداوم اين وضع كه همراه شده با كاهش منابع آبهاي زيرزميني و سطحي، ما را با چه وضعي مواجه خواهد كرد؟ آيا بايد منتظر بنشينيم تا تابستان و پاييز سال 1397 را تجربه كنيم كه بيآبي امان كشاورزي و آب شرب و بهداشتي شهري را بِبُرَد؟ چرا مسئولان دولتي گزارشي از منابع آبي و وضع مصرف و احتمالات نزولات جوي در 5 ماه آینده و نيز سناريوهاي گوناگون در وضع آب در تابستان و پاييز 97 و در مورد تكتك مناطق ايران ارايه نميدهند؟ اگر اين خشكسالي درسال آينده نيز تكرار شود با چه وضعي مواجه خواهيم شد؟ چرا در عرصه عمومي به اين مسأله پرداخته نميشود؟ آيا ضرورتي ندارد كه از اكنون در نحوه مصرف آب تجديدنظر كنيم؟
پاسخ به اين پرسش ما را با واقعيت موجود در لايههاي زيرين جامعه آشنا خواهد كرد. جامعه «اكنونزده» و فاقد آيندهنگري تعريفي است كه ميتوانيم از خود داشته باشيم. جامعهاي كه انسجام لازم را براي پرداختن به امور اساسي خود در آينده ندارد. جامعه از هم گسيختهاي كه همه در پي رفع و رجوع مشكلات و مسائل روزانه خود هستند و به قول معروف چو فردا شود فكر فردا كنند. ولي جامعهاي كه در حل مشكلات امروز خود را ناتوان نشان ميدهد، چگونه ميتواند در آينده كه مشكلات متراكمتر و گستردهتري آن را احاطه ميكند، راهحلي پيدا كند؟ ما به يك معنا از فكر كردن درباره آينده نگران هستيم. زيرا احساس ميكنيم كه در آينده با مسائلي مواجه خواهيم شد كه توان ما در حل آنها كمتر از امروز است، بنابراين فكر كردن به چنين آيندهاي جز نااميدي و يأس نتيجه ديگري ندارد.
از سوي ديگر مديران دولتي نيز به خوبي متوجه هستند كه قادر نيستند مسائل آينده را امروز طرح كنند تا حداقل از طريق جلب مشاركت عموم رفتاري را پيشه کنند كه به كاهش مشكلات آينده منجر شود. چرا قادر نيستند؟ به اين علت كه ميدانند اعتماد لازم براي شنيدن حرفهاي آنان نزد جامعه وجود ندارد. هنگامي كه اعتماد نباشد، بيان هر دردي و هر راهحلي جز افزايش اختلاف نتيجه ديگري ندارد. از همه مهمتر اينكه مشكلات و مسائل هنگامي كه گسترده و عميق شوند، اعتماد به نفس را در مواجهه با آنها از ميان ميبرد. بنابراين مسئولان بخش آب نيز به راحتي متوجه ميشوند كه بيان وضعيت آب درسال آبي جاري، جز افزايش نگراني، نتيجه ديگري ندارد. از اين رو اين مهمترين نياز زيستي بشر بعد از هوا به امان خدا رها ميشود، تنها تفاوت اين است كه برخلاف ساير مشكلات ميتوانند آن را به عهده قهر طبيعت و عدم بارش كافي بگذارند، ولي كيست كه در قرن 21 بپذيرد كه بشر نميتواند بر بخش مهمي از مصايب طبيعي غلبه كند؟
وضعيت فعلي آب، نهتنها كشاورزي را متأثر خواهد كرد و كمبود و گراني مواد غذايي را دامن خواهد زد، بلكه ممكن است به افزايش خشكسالي و متروك شدن روستاهاي بيشتری منجر شود كه نتيجه آن گسترش حاشيههاي شهري خواهد بود. همچنين تنش آبي به راحتي در شهرها به تنش اجتماعي منجر ميشود و اگر همراه با قطع برق هم باشد كه دور از انتظار نيست، اين تنشها ميتواند بحرانساز شود. بحران جدي هنگامي است كه راهحلهاي انتخابي به صورت مُسَكِّن عمل كند و به جاي درمان و حل مسأله، آن را به تأخير بيندازد و همين تأخير است كه موجب تعميق بيشتر بحرانها و حل نشدن آن خواهد شد. سياستهاي قيمتگذاري در زمینه آب، برق، گاز و بنزين در كنار ساير سياستهاي نادرست، وضع اين عوامل مهم و زيرساختي را بحرانيتر خواهد كرد.
براي اتخاذ سياستهاي عاقلانه و موثر، نيازمند انسجام اجتماعي و همبستگي ملي و مشاركت عمومي همه نيروها هستيم. ادبيات سياسي برخي از صاحبان تريبونها جز اينكه بر بحران كنوني ميافزايد و از هم گسيختگي را تشديد ميكند، هيچ نتيجه ديگري ندارد. براي تحقق اين هدف بايد طرحي نو در انداخت. ادامه روند گذشته، بهطور طبيعي نتايجي مشابه آنچه امروز شاهدش هستيم خواهد داشت و عاقبتِ ادامهِ نتايجِ امروز بر كسي پوشيده نيست.