خودانتقادی
 
تئاتر امروز، عشق من نیست
 

 

اکبر زنجان‌پور بازیگر تئاتر و سینما

حال و احوالم خوب نیست. دل و دماغ ندارم. حال شما خوب است؟ اگر قرار باشد حال و امروز خودم را توضیح دهم باید بگویم خوب نیست، از زندگی لذت نمی‌برم. در زندگی هرکدام از ما کارهایی هستند که باید به آنها برسیم. اولویت‌هایی داریم که برایمان از درجه اهمیت متفاوتی برخوردارند. زندگی خصوصی هرکدام از ما در این بین معنایی دارد. اما من اکبر زنجان‌پور، با تئاتر و سینما بزرگ شدم. کار من، زندگی من است. اما امروز حال‌وهوای زندگی‌ام خوب نیست. می‌دانید چرا؟ چون تمام خاطراتی که در ذهنم نقش بسته‌اند، مربوط به همین کار است. می‌دانید وقتی کسی می‌گوید شرایط برای کار کردن مهیا نیست یعنی چه؟ یعنی شرایط عوض شده است. شرایط طوری است که دیگر نمی‌توانم کار کنم. خوش نمی‌گذرد. کار هست اما دل ‌و دماغش نیست. کار هست اما چیزی که هست با آموخته‌ها و علایق من یک دنیا فاصله دارد. شرایط در تمام شئونات اجتماعی تغییر کرده، تئاتر و سینما هم از این قاعده مستثنی نیست. من عاشق تئاترم اما سوال این است، کدام تئاتر؟ من عاشق کدام تئاتر هستم؟ مطمئنم تئاترهای امروز عشق من نیست. یک بازیگر تئاتر می‌تواند از موفق‌های حوزه سینما باشد اما یک بازیگر سینما در تئاتر به‌کار نمی‌آید. من تئاتر امروز را نمی‌فهمم. تئاتر از نظر کسانی که این هنر را می‌شناسند، تعریف خاص خودش را دارد. تئاتر یعنی تئاتر. تئاتر ارزشمند است و والامقام. کارهایی که در شرایط امروز تئاتر و سینما تولید می‌شوند، وضع غیرقابل تحملی دارند. این پیشنهادها آن‌قدر پیش‌پا افتاده‌اند که حتی نمی‌توانم به پذیرش‌شان فکر کنم. از نظر من شلوغ بودن تئاترها و حضور افراد فراوان در آنها هیچ اهمیتی ندارد، مهم هنری است که باید ارایه شود (که البته نمی‌شود!). بعد از این همه‌سال تلاش و مرارت‌کشیدن فکر نمی‌کردم جایگاه امروزمان تا این حد سطحی باشد، فکر نمی‌کردم تا این حد تنزل کنیم. تئاتر امروز ما بیشتر شبیه بازی است، نه هنر. درست مثل این می‌ماند که سال‌ها تلاش کنی و کارهای سطح بالا انجام دهی، بعد به شما بگویند بیا این کار متوسط را هم امتحان کن. طبیعی است که شنیدن این پیشنهاد سخت باشد، تا چه رسد به این‌که بخواهی حضور در این کار را بپذیری. من هرگز این کار را نخواهم کرد. امروز تئاترهای ما فقط حول و حوش خنده و خنداندن هستند. این راه درستی نیست. تئاتر خوب، تئاتری است که برای مخاطبش مفهوم هنری و ارزش انسانی به‌بار بیاورد، بنابراین وقتی مخاطب پایش را از سالن اجرا بیرون می‌گذارد، باید بیاموزد... تا امروز بیش از 90تجربه تئاتری دارم. با تمام این کارها خاطره‌بازی می‌کنم. به‌قدری خاطره در ذهنم هست که اگر بخواهم یک به یک آنها را تعریف کنم، ساعت‌ها طول می‌کشد. پر از خاطره‌ام، پر از خاطراتی که با زحمت و مرارت به دست آمدند... خاطرات شیرینی که در خیابان‌ها برایم شکل گرفت... جوان بودم و امیدوار به آینده. تئاتر برایم ارزش داشت و به خاطرش از خیلی‌چیزها گذشتم. خاطراتی که تئاتر زمینه‌سازش بود باعث شد در هر روز نکته‌ای بیاموزم. امروز ناصر ابراهیمی‌ها(در ورزش) و اکبر زنجان پورها(در تئاتر) و خیلی‌ها در سیاست و اقتصاد و... کنار گذاشته شده‌اند. چرا؟ چون اولویت‌ها تغییر کرده‌اند. امروز چیزهایی ارزش هستند که دیگر جایی برای وجود امثال ما نمی‌گذارند. جوانی من مصادف بود با حضور کسانی که تئاتر پرصلابتی ارایه می‌دانند و می‌توانستند برای بزرگان نقش بازی کنند. امروز چه؟

 


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/12076/تئاتر-امروز،-عشق-من-نیست