هنگامي كه نقشه مناطق زلزلهخيز جهان را جلوي خود قرار ميدهيم و نقاط زلزلهخيز را با لكه قرمز مشخص ميكنيم، چند كشور هستند كه رنگ اكثر نقاط آنها قرمز ميشود. بهعبارت ديگر، اكثر نقاط آنها زلزلهخيز است كه در ميان آنها ايران جزو قرمزترين مناطق ديده ميشود. ژاپن، چين و شيلي نيز چنين وضعي دارند. در اين ميان، شيلي وضعيت جالبتري دارد. دوسال پيش زلزلهاي به قدرت 3/8 ريشتر در شيلي رخ داد كه جمعا 15نفر كشته شدند. در سال 1389 نيز زلزله ديگري با قدرت 8/8 ريشتر در آنجا رخ داد كه موجب كشتهشدن 500نفر شد. چند ماه پيش نيز زلزلهاي به قدرت 1/7 ريشتر در آنجا رخ داد كه طبعا خسارات آن بسيار كمتر از موارد دیگر بود. حتما توجه داريد كه قدرت 8/8 ريشتر چندين برابر زلزلههای ما با قدرت 2/7ريشتري است، ولي خساراتي كه شیلی متحمل ميشود بهويژه از نظر تلفات انساني، قابل مقايسه با ايران نيست. اگر ژاپن جزو اقتصادهاي برتر جهاني است، شيلي چنين وضعي ندارد و فقط اندكي از كشورهاي درحال توسعه، پيشرفتهتر است. پاسخ به اين پرسش را شايد بتوان در تحليل يكي از برندگان نوبل اقتصادي يعني آمارتيا سن يافت. وي در تحليل قحطي معتقد است كه در كشوري كه حداقلي از دموكراسي و حاكميت مردم وجود داشته باشد، قحطي رخ نميدهد. شايد بتوانيم اين را چنين تعبير كنيم كه قحطي غلبه قهر طبيعت بر بشر بدوي و اوليه است؛ درحالي كه جامعه دموكراتيك بهحدي از توان و فهم و آيندهنگري ميرسد كه ميتواند به تناسب امکانات خود مقهور اين قهر طبيعت نشود. قحطي محصول انسانهاي منفعل و ناتوان است، در حالي كه در يك جامعه دموكراتيك انسانها از وضعيت انفعال بيرون ميآيند و كنشگر، آيندهنگر و برنامهريز ميشوند. در چنين جامعهاي تمايزي جدي ميان گذشته با حال و آينده وجود ندارد. قحطي نوعي بيتوجهي به آينده و زندگي کردن در گذشته و حال است و اين یکی از ويژگيهای انسان و جامعه بدوي است.
زلزله نيز بهنوعي شبيه قحطي و البته در مراحل بالاتر و پيچيدهتر است. به همين علت نيز مقابله با آن نيازمند جامعهاي مردمسالار ولی پيچيدهتر و با امکاناتی بیشتر است تا تمامي وجوه جامعه آينده را در برنامهريزي امروز خود دخالت دهد. هرچه جامعهاي مردمسالارتر باشد خود را براي مقابله با خطرات احتمالي بيشتر آماده ميكند. وضعيتي كه پس از زلزله در يك منطقه رخ ميدهد، بيشباهت با پدیده قحطي نيست. بنابراين غلبه بر اين دو وضعيت معلول ويژگي مشتركي است. هنگامي كه قحطي رخ ميدهد، فقط مردن انسانها نيست كه براي بيننده آزاردهنده است، بلكه درماندگي و استيصال انسان و جامعه است كه تأثرآورتر است. در زلزله نيز مرگ و نيستي انسانها نيست كه تصاوير تأسفآور آن جلوي چشم رژه برود، بلكه درماندگي ما ناشی از آوار ساختمانهايي است كه بايد مقاوم و استوار ميماندند و اكنون به نماد حقارت تبديل شدهاند؛ اكنون پيش چشم ما هستند و به ما و گذشته ما نيشخند ميزنند. آواري كه مظهر بلاهت، فساد، خودخواهي و... را به رخ ما ميكشد. فرق ميان كشتار و خرابي ناشي از جنگ و زلزله در همين رويكرد است.
بايد به اين واقعيت اذعان كرد كه شايد جامعه ما از مرحله دچارشدن به قحطي عبور كرده است، ولي هنوز نتوانستهايم در برابر زلزله بهصورت قدرتمندي ظاهر شويم و هميشه ترس از اينكه دچار زلزله شويم و ناتوان از واكنش موثر باشيم، تمام وجودمان را فراگرفته است. در برابر زلزله يا واكنش منفعلانهاي به خرج ميدهيم يا آن را ناديده ميگيريم. نمونهاش تداوم برنامههاي عادي صداوسيماي استان زلزلهزده در ساعات اوليه پس از حادثه است. هنگامي كه نميتوانيم در برابر قهر طبيعت مقاومت كنيم، آن را ناديده ميگيريم و گمان ميكنيم از اين طريق بر آن فايق ميآييم! از سوی دیگر، هيچ چيز بدتر از بيسازماني ما در برخورد با شرایط پس از زلزله، نشانگر ضعف و نااميدي و انفعال ما نيست. هيچچيز بدتر از اين نيست كه ببينيم يك مادر با دستان خود درحال برداشتن يك سنگ از تل بزرگی از خاك و مصالح ساختماني آوار شده است تا بلكه خانواده خود را در قعر اين تل زنده يا مرده بيرون آورد و در عين حال دهها امدادگر بدون امكانات كافي ناتوان از انجام اقدامي موثر، نظارهگر اين وضعيت ناتواني باشند. نمايش قدرت انسان مدرن در برابر زلزله هنگامي است كه در نخستین لحظات و به قول معروف ساعات طلايي زلزله، مثل مور و ملخ روي منطقه فرود ميآيند و مثل يك تيم هماهنگ كار ميكنند، گويي كه سالهاست در كنار يكديگر مشغول نجات و امداد هستند. در زلزله نيازي نيست هزاران نفر داوطلب براي نجات مردم وارد عمل شوند. اين امر شاید از حيث ابراز مسئوليت مردم خوب و پسنديده است ولي از جهت اثرگذاري و نجات و امداد لزوما مثبت نيست، حتي ممكن است منفي نيز باشد. آنچه نياز است، حضور افراد داوطلب و آموزشديده در چارچوب سازماندهي امدادونجات است. اهميت سازمانهايي چون هلالاحمر بهگونهای است كه نوعي سازماندهي سيال را ايجاد ميكنند كه در زمان مناسب فراخوان ميدهند و در نخستین فرصت با ویژگی آموزشديدگي در جایگاه سازماني خود قرار ميگيرند. قدرت این سازمانها، معياري از قدرت اجتماعي ما در مقابله با قهر طبيعت و زلزله است.