گوش‌هايي كه نمي‌شنوند، چشم‌هايي كه نمي‌بينند
 

 

هر روز كه مي‌گذرد اخبار عجيب و غريبي از جنايات خانوادگي مي‌شنويم كه قادر به هضم آن اخبار نيستيم. شايد مشابه اين رويدادها در گذشته هم بوده است ولي اكنون به علت وجود شبكه‌هاي اجتماعي، اخبار آنها با سرعت و با كمترين سانسور و حتي با بزرگنمايي و نيز به صورت تصويري در اختيار خواننده قرار مي‌گيرد و حساسيت ما را برمي‌انگيزد. نمي‌دانيم جنايات خانوادگي از نظر تعداد و فراواني بيشتر شده يا كمتر يا فرقي نكرده است. همچنين نمي‌دانيم به لحاظ كيفيت وحشيانه‌تر شده است يا خير؟ ولي در هر حال آنچه در آن ترديد نيست، اطلاع عمومي از اين اخبار موجب مي‌شود كه مردم حس كنند اين رويدادها بيش از گذشته واقع مي‌شود. در آخرين مورد از اين نوع جنايات، مردي كه گفته مي‌شود استاد دانشگاه و داراي شركت معماري است و به لحاظ مالي طبعا مشكلي نداشته، خانه و محل كارش در نقاط گران‌قیمت تهران بوده، خود و همسرش خودرو خارجي داشته‌اند، با اين‌حال مطابق يك برنامه‌ريزي دقيق ابتدا پدر و سپس مادرش را به محل كارش برده و به قتل مي‌رساند، سپس به منزل رفته و همسر و فرزند 12ساله‌اش را نيز به همان ترتيب به قتل مي‌رساند و در نهايت نيز خودكشي مي‌كند. تمامي اينها در حالي رخ داده كه همسايه‌هاي وي در محل مسكوني و محل كار هيچ رفتار ناخوشايند و بدي از او و خانواده‌اش نديده بودند و آنان را افرادي آرام و محترم معرفي كرده‌اند. او در 40سالگي و اوج اعتدال و عقلانيت دست به چنین جنایتی زده است.
تاكنون هيچ شواهدي از جنون آني و عصبانيت لحظه‌اي از اين فرد ارايه نشده و همه مراحل کار را در آرامش كامل انجام داده است. پدر و مادر خود را از شهرستان به تهران آورده و به قتل رسانده، سپس زن و فرزند و در نهايت خودش را از ميان برده است. شايد راحت باشد كه اين رفتار به‌غايت سنگدلانه را ناشي از عوامل روانشناسانه فردي معرفي كنيم و در پي زمينه‌هاي رواني فردي آن باشيم، زيرا اين حد از سنگدلي كه 4نفر از نزديك‌ترين افراد به خود را بكشد، سپس خودكشي كند، جز از يك ذهن بيمار و روان‌پريش برنمي‌آيد.
اين یک پاسخ ساده و سردستی به اتفاقي است كه افتاده. پاسخ اساسي‌تر اين است كه فراتر از مسائل و مشكلات رواني و شخصي، بايد در پي شناخت عوامل اجتماعي بود كه چگونه فردي در چنين موقعيت به‌نسبت ممتاز اجتماعي و اقتصادي، چنين جنايت غير قابل انتظاري را انجام مي‌دهد؟ جنايتي كه در نوع خود بي‌نظير اگر نگوييم، كم‌نظير است. اظهارنظر درباره اين اتفاق بدون اطلاع از علل ماجرا ناممكن است. در اين ميان، خواهر همسر قاتل گفته كه خواهرش قصد گرفتن طلاق از همسرش را داشته است. اين اتفاق را مي‌توان تحليل روانشناسانه كرد ولي بايد به عوامل اجتماعي ماجرا نيز پرداخت.
فرد چه فشاري را در زندگي خود تحمل مي‌كند و چگونه و تحت چه شرايطي با چنين وضعي، اين اقدام وحشتناك را مرتكب مي‌شود؟ بايد منتظر اطلاعات بيشتر بود، البته اگر چنين اطلاعاتي به دست آيد. ولي تا آن زمان يك چيز را مي‌توان گفت و آن اين‌كه فشارها و تنش‌هاي ارتباطي در جامعه ما بسيار زياد است؛ فشارهايي كه راهي براي تخليه آن نيز در دسترس نيست. راهي براي حل آنها به ذهن عاملان رفتار نمي‌رسد. جامعه ما ياد نگرفته يا هنوز نمي‌خواهد بپذيرد كه براي حل مشكلات مي‌توان از طريق مشاوره اقدام كرد. ياد نگرفته‌ايم كه چگونه مسأله را حل كنيم تا كار به جاي باريك نرسد.
شايد جداشدن و طلاق كم‌هزينه‌تر از ادامه زندگي با تنش و فشار عصبي باشد، ولي به دلايلي اين راه را پرهزينه كرده‌ايم. گمان نكنيم كه اين اتفاق يك مورد ويژه است، اين اتفاق نهايت يك فرآيند از وجود طيفي از خانواده‌هاي مشكل‌دار هستند كه در بدترین حالت به چنين جنايتي ختم مي‌شود ولي كساني كه هنوز به آستانه اين جنايت نرسيده‌اند نيز مشكل دارند و مشكلات آنان در فضاي خانواده بازتاب دارد و تعداد آنها به نسبت زياد است. مسأله اين است كه در جامعه ايران گوش شنوايي كه صدا و علايم خطر را بشنود يا ببيند نيست و اگر هم هست، واكنشي شايسته از خود نشان نمي‌دهد. اگر ‌هزار بار هم گفته شود كه وضع خانواده به‌عنوان مهمترين نهاد تربيتي و عاطفي جامعه، در خطر يا در آستانه مشكلات مهم است، باز هم از يك گوش مي‌شنوند و از گوش ديگر آن را عبور مي‌دهند. از اين نشنيدن بدتر اين‌كه همواره راه‌حل‌هاي سنتي و غيرمنطبق بر واقعيت را پيشنهاد مي‌دهند. كم‌كم مصداق آن آيه شريفه مي‌شويم كه در آن آمده است: گوش‌هايي دارند كه نمي‌شنوند و چشم‌هايي دارند كه نمي‌بينند که تمثيل مناسبي برای وضع امروز ماست.


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/112429/گوش‌هايي-كه-نمي‌شنوند،-چشم‌هايي-كه-نمي‌بينند