| شهاب نبوی| بعد از نامزدی دفعه اول بود که میرفتم خونه پدرخانمم. وارد خونه که شدم، برادر خانمم گفت: «بیا فیفا بازی کنیم.» اول یهکم مِنمِن کردم. بعد که دیدم خانمم راضیه، برای به دست آوردن دل تهتغاری خانواده زنم پیشنهادشرو قبول کردم. خیلی جنتلمنانه و با شخصیت روی مبل نشستم و شروع به بازی کردم. همون اولش هم دو تا گل زدم؛ که باعث شد خیالم راحت بشه و در همون حین بازی از فقر اخلاق و معنویت در جوامع مختلف با پدرخانمم صحبت کنم، اما با شروع نیمه دوم، نمیدونم این بیشرف چه کار کرد که چهار تا گل بهم زد و برنده شد. بهش گفتم: «بشین یه دست دیگه بازی کنیم.» تا بازی شروع شد، دوباره دوتا گل بهم زد. شاکی شدم. از روی مبل اومدم پایین و با کمر خوابیدم روی فرش. گل سومرو که زد، یواشکی یه پسگردنی ریز بهش زدم. گل چهارم، هرچی فحش به دهنم اومد، بارش کردم. با خوردن گل پنجم، سیگاری که توی جورابم قایم کرده بودم رو روشن کردم. گل ششم باعث شد با قندون بزنم توی تلویزیون. خلاصه بیجنبه بودند، بهم دختر ندادند. میخوام بگم، قبل ازدواج یهبار با طرف فیفا بازی کنید، تا اخلاقش دستتون بیاد...